- به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان، حجت الاسلام و المسلمین محمدصادق تهرانی در یادداشتی که پایگاه اطلاع رسانی مسجد هدایت منتشر کرده، درباره ماجرای تولد امام هشتم شیعیان نوشت:
ولادت با سعادت امام هشتم ما شیعیان ؛ امام علی بن موسی الرضا (ع) در سال 148 (1) یا 153 (2) هجری قمری ، درست پنج سال پس از شهادت جد معظم شان امام صادق (ع) ، در یازدهم ربیع الأول (3) و یا یازهم ذی القعدة (4)در جمعه یا پنجشنبه در مدینه واقع شد.
پدر بزرگوار ایشان امام هفتم، ابو ابراهیم ، موسی بن جعفر (ع) و مادر بزرگوار شان نجمه یا تکتم بانویی جلیله و با کرامت است.
شیخ صدوق از صولی نقل می کند: جناب «حمیده مصفاة » مادر گرامی امام موسی بن جعفر (ع) که در غیر عرب از نظر شرافت از همه برتر بود کنیزی را به نام « تکتم» خریداری کرد که از نظر عقل و دین از سایر زنان افضل بود و نسبت به جناب حمیده خاتون احترام وافری داشت تا جائیکه در مدتی که نزد ایشان بود به احترام او هرگز بر روی زمین نمی نشست. حمیده خاتون به فرزند خود موسی بن جعفر(ع) فرمود که تکتم کنیزی است که از او بهتر نیافتم و یقین دارم که اگر فرزندی به دنیا آورد ، پاک ترین نسلها خواهد بود ، من او را به تو می بخشم تو نیز خیر را برای او در نظر بگیر.(5)
صاحب روضة الأحباب از علمای اهل سنت نیز می گوید: وقتی که حميده مادر امام موسی کاظم (ع) ، کنيزي به نام نجمه را خريداري کرد، رسول خدا (ص) را در خواب ديد که به ايشان فرمودند: «اين کنيز را به فرزندت هديه کن؛ بدرستیکه از اين کنيز، فرزندي به دنيا خواهد آمد که بهترين اهل زمين است. حميده نيز چنين کرد و امام(ع) ، نام وی را به طاهره تغيير داد.(6)
البته در عیون أخبار الرضا روایتی از هشام بن أحمد نقل می کند که گفت : امام كاظم عليه السّلام به من فرمودند: آيا كسى از اهل مغرب را مىشناسى كه به اين جا آمده باشد؟ عرض كردم: خير. فرمودند: چرا، مردى سرخ روى آمده است، بيا با هم به نزد او برويم، با هم سوار شديم و نزد آن مرد رفتيم، مردى بود از اهل مغرب كه تعدادى برده به همراه داشت، حضرت فرمودند: بردههايت را به ما نشان بده، آن مرد نُه كنيز به حضرت ارائه نمود، امام كاظم عليه السّلام در مورد هر يك از آنان مىفرمود: «نيازى به او ندارم» (اين را نمىخواهم).
سپس فرمودند: بقيّه را نشان بده، مرد پاسخ داد: ديگر چيزى ندارم، حضرت فرمودند: چرا، دارى، نشان بده، مرد قسم خورد: نه به خدا، فقطّ يك كنيزك مريض باقى مانده است، حضرت فرمودند: چه مانعى دارد كه آن را نيز نشان بدهى؟ ولى مرد امتناع نمود، سپس حضرت برگشتند و فرداى آن روز مرا به سراغ آن مرد فرستادند و فرمودند: «به او بگو: آخرش چند؟ و وقتى گفت: فلان قدر، بگو: قبول است، خريدم» هشام گفت: «نزد آن مرد رفتم، او گفت: «از فلان قدر كمتر نمىدهم، گفتم: قبول است، اين پول مال تو، او نيز گفت: آن كنيزك هم مال تو ولى بگو ببينم مردى كه ديروز به همراهت بود، كيست؟ گفتم: مردى است از بنى هاشم، گفت: از كدام تيره بنى هاشم؟ گفتم: از بزرگان آنها است، مرد گفت: بيشتر از اين توضيح بده، گفتم: بيشتر نمىدانم.
مرد گفت: بگذار برايت بگويم، اين كنيزك را از دورترين شهرهاى مغرب خريدارى كرده بودم كه زنى از اهل كتاب مرا ديد و گفت: اين كنيزك چطور با تو همراه است؟ گفتم: براى خود خريدهام، زن گفت: اين كنيز نمىتواند و شايسته نيست كه نزد امثال تو باشد، او بايد نزد بهترين مردم روى زمين زندگى كند و بعد از مدّت كمى در آن خانه فرزندى به دنيا خواهد آورد كه مشرق و مغرب عالم در مقابل او خاضع خواهند شد.
هشام می گويد: «پس از خريدارى، او را به نزد امام كاظم (ع) آوردم و بعد از مدّت كمى علىّ بن موسى عليهما السّلام را به دنيا آورد»(7)
قاضی نور الله شوشتری به نقل از مفتاح المعارف عبد الفتاح حنفی نقل می کند که جناب نجمه خاتون می گفت: زمان بارداری، سنگيني حمل را احساس نکردم و در هنگام خواب، صداي تسبيح و تهليل و تقديس وي را ميشنيدم.(8)
شیخ صدوق از علی بن میثم و او از پدرش نقل می کند که مادرم از نجمه خاتون شنیده بود که می گفت: وقتى فرزندم علىّ را حامله شدم. سنگينى حمل را حسّ نمىكردم و در خواب، از شكم خود، صداى تسبيح و تمجيد و لا اله الّا اللَّه گفتن را مىشنيدم، اين صدا مرا به هراس مىانداخت و وقتى بيدار مىشدم، چيزى نمىشنيدم. وقتى وضع حمل كردم، نوزادم دو دستش را به زمين نهاد، سرش را بسوى آسمان بلند كرد و لبانش را تكان مىداد، گويى چيزى مىگفت، پدرش موسى بن جعفر عليهما السّلام بر من وارد شده و فرمودند: نجمه! اين كرامت الهى كه به تو مرحمت فرموده، بر تو مبارك باد.
نوزاد را در پارچهاى سفيد به امام كاظم عليه السّلام دادم، ايشان در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفتند، سپس آب فرات طلبيده، و با آن آب كام او را برداشتند، سپس او را به من بازگردانده، فرمودند: او را بگير، او «بقيّة اللَّه» در زمين است».(9)
و بدین ترتیب وجود مقدس علی بن موسی الرضا(ع) پای به عرصه گیتی گذاشتند که همگان از آن امام همام راضی بودند. چرا که مهم ترین لقب ایشان «رضا» است و زمانی که احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطىّ می گوید به امام جواد (ع) عرض كردم: گروهى از مخالفين شما مىپندارند كه چون مأمون پدر شما را براى ولايت عهدى خود پسنديد و برگزيد، ايشان را «رضا » ناميد ، حضرت جواد (ع) فرمودند: به خدا دروغ مىگويند، خلاف مىگويند، بلكه خداوند- تبارك و تعالى- او را «رضا» ناميد، زيرا او مرضیّ خداوند- عزّ و جلّ- در آسمانش، و رسولش و ائمّه بعد از او عليهم السّلام در زمين بود. بزنطى می گويد: عرض كردم: آيا مگر ساير پدرانتان عليهم السّلام مرضی خدا و رسولش و أئمّه نبودند؟ حضرت فرمود: چرا، عرض كردم: پس براى چه از اين ميان فقط پدرتان «رضا» ناميده شده است؟ فرمود: چون همان طور كه دوستان و طرفدارانش به ايشان رضايت داده و ايشان را پذيرفتند، مخالفين نيز ايشان را قبول كرده، به ايشان رضايت داده بودند، و اين حالت براى پدران و اجداد ايشان اتّفاق نيفتاد؛ و لذا، از بين آنان فقط ايشان «رضا» ناميده شدهاند.(1۰)
و چه زیبا سروده عبد الرحمن جامی :
سلام علی آل طاها و یاسین سلام علی آل خیرالنبیین
سلام علی روضة حلّ فیها امام یباهی به الملک و الدین
امام به حق شاه مطلق که آمد حریم درش قبله گاه سلاطین
شه کاخ عرفان، گل شاخ احسان دُر دُرج امکان مه برج تمکین
علی بن موسی الرضا کز خدایش رضا شد لقب چون رضا بودش آیین
ز فضل و شرف بینی او را جهانی اگر نبودت تیره چشم جهان بین
پی عطر روبند حوران جنّت غبار دیارش به گیسوی مشکین
اگر خواهی آری به کف دامن او برو دامن از هر چه جز اوست در چین
چو جامی چشد لذّت تیغ مهرش چه غم گر مخالف کشد خنجر کین
(دیوان جامی (فاتحة الشباب))
پی نوشتها:
1- الإرشاد ، ج 2 ص 247
2- هدایة الکبری ، ص 297
3- عیون أخبار الرضا (ع) ، ج 1 ص 18
4- إعلام الوری ، ص 313
5- عیون أخبار الرضا (ع) ، ج 1 ص 14
6- روضة الأحباب ، ج 4 ص 34
7- عیون أخبار الرضا (ع) ، ج 1 ص 17
8- إحقاق الحق ، ج 12 ص 553
9- عیون أخبار الرضا (ع) ، ج 1 ص 20
10- بحار الأنوار ، ج 49 ص 4
پایان پیام/
نظر شما