برای هیچ چیز گواه و شاهد مشو!

خبرگزاری شبستان:برای هیچ چیز گواه و شاهد مشو و اگر شدی، در هنگام شهادت دادن از این کار خودداری کن، و اگر گواهی دادی، بنا بر میل و رضایت دیگران گواهی مده؛ شهادت به حق بده.

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات شبستان، قابوس‌نامه کتابی است پندی در آیین زندگی، تألیف امیر عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وُشمگیر بن زیار و تألیف آن به سال ۴۷۵ قمری است، ولی دکتر عبدالمجید بدوی به‌دلایلی سال تألیف آن را میان ۴۵۷ - ۴۶۲ هجری قمری می‌داند. این کتاب مکرر به‌ طبع رسیده، از جمله در ایران هفت‌ بار منتشر شده که چاپ پنجم توسط استاد سعید نفیسی به‌ سال ۱۳۱۲ طبع و چاپ ششم به‌ اهتمام دکتر عبدالمجید بدوی در تهران به سال ۱۳۳۵ انتشار یافته و همچنین در انگلستان جزو انتشارات اوقاف گیب به‌اهتمام «روبن لوی» به سال ۱۹۵۱ منتشر شده و نیز چند بار در هند انتشار یافته‌است. امّا بهترین تصحیح قابوس‌نامه به کوشش غلامحسین یوسفی در سال ۱۳۴۵ منتشر شده‌است.

 

نام قابوس‌نامه از نام مؤلف که در تواریخ به‌ نام قابوس دوم معروف است، گرفته‌ شده است. وی این کتاب را به‌ نام فرزندش گیلان شاه در ۴۴ فصل نوشته، به‌ این قصد که اگر وی پس از او حکومت را حفظ کند یا به‌ رتق و فتق کارهای دیگر بپردازد، بداند چگونه وظایف خود را انجام دهد و همچنین به‌ منظور تربیت فرزند، رسوم لشکرکشی، مملکت‌داری، آداب اجتماعی و دانش و فنون متداول را مورد بحث قرار داده‌است. سبک نگارش کتاب نثر مُرسَل یا همان نثر ساده و بی‌پیرایه معمول ِ قرن‌های چهارم و پنجم هجری قمری به سبک بلعمی و بیهقی است.

 

 در بخشی از کتاب قابوس نامه می خوانیم: «ای پسر! در کارها افراط مکن و افراط را ناپسند و زشت بدان. در همه کارها میانه رو باش که پیامبر ما فرمود: «بهترین کارها، میانه­روی است»، و در سخن گفتن و اظهار سخن، ملایمت و درنگ و بردباری پیشه کن، و اگر برای درنگ سرزنش شوی، بهتر است از اینکه برای شتابزدگی و تندی تو را ستایش کنند.

 

و به دانستن رازی که به تو مربوط نمی­شود، راغب مشو و راز خود را جز با خویشتن مگو، که اگر بگویی، دیگر آن سخنْ راز نخواهد بود.

 

و پیش مردمان با کسی راز مگوی، اگر چه اصل و باطن سخن خوب باشد، دیگران به تو بدگمان می­شوند؛ زیرا بیشتر مردم به هم بدگمان هستند.

 

هر سخنی که می گویی، چنان بگو که دیگران به راستی آن سخن گواهی دهند؛ اگرچه تو پیش مردمان به راست­گویی مشهور باشی.

 

و اگر نمی خواهی خود را به زور و ستم کاری متهم کنی، برای هیچ چیز گواه و شاهد مشو و اگر شدی، در هنگام شهادت دادن از این کار خودداری کن، و اگر گواهی دادی، بنا بر میل و رضایت دیگران گواهی مده؛ شهادت به حق بده.

 

هر سخنی که به تو می گویند، بشنو، ولی در عمل کردن بدان شتاب زده نباش، و سخنان خود را نیندیشیده مگو؛ همیشه نخست فکر کن و بعد بگوی تا از گفته خود پشیمان نشوی که از پیش اندیشه کردن، نوعی کاردانی است.

 

از شنیدن هیچ سخنی دلتنگ مشو؛ چه آن سخن به کار تو بیاید و چه نیاید، تا مردم از سخن گفتن با تو پشیمان نشوند و از تجربه های مردم بی بهره نمانی.

 

و با سخن خود مردم را آزار مده، که سخنان آزاردهنده، دشمنی به بار می آورد و اگرچه دانا باشی، خود را از نادانان بشمار تا درِ آموختن بر تو بسته نگردد و هیچ سخن را عیب مگیر و ستایش مکن، پیش از آنکه عیب و هنر آن بر تو معلوم شده باشد.

 

و سخن خود را بر یک روش بگو؛ با خواصْ سخنان عالمانه و با عامه سخنان متوسط، تا از دایره حکمت بیرون نباشی و سخنان تو بر شنونده موجب آزار نباشد، مگر در جایی که دلایل و براهین تو را نپذیرند. آنگاه مطابق میل ایشان سخن بگوی تا از آنجا به سلامت برهی.

 

و اگرچه سخن شناسی باشی، کمتر اظهار دانایی کن تا هنگام سخن گفتن عاجز نشوی، و دانای کم سخن باش، نه نادان پرسخن؛ که گفته اند خاموشی، سلامت عقل است و بسیارگویی، بی خردی؛ زیرا شخص پرحرف اگرچه خردمند باشد، مردمان او را در شمار بی­خردان می­شناسند و اگر انسان بی­خردی خاموش باشد، مردمانْ خاموشی او را دلیل عقل او می­دانند و او را از گروه عاقلان می­شناسند.

 

و اگرچه درست کار و پرهیزکار باشی، خودستای مباش. شهادت تو را در حق خودت کسی نمی­پذیرد؛ بکوش تا نزد مردمان ستوده باشی، نه اینکه خود، خویش را بستایی.

 

و اگرچه بسیار دانایی، سخنی را بگوی که به کار تو آید و مایه رنج تو نشود. پس سخنگوی باش، نه یاوه گوی، که یاوه گویی نوعی دیوانگی است.

 

و با هر که می خواهی سخن بگویی، ببین که آیا او خواهان سخن تو هست یا نه؟ اگر خریدار خوبی یافتی، سخن خود را بفروش، وگرنه آن سخن را نگاه دار و سخنی بگو که او از آن خوشش بیاید تا خریدار تو باشد.

 

و تا می توانی از شنیدن سخن، گریزان مشو، که مردم از شنیدن سخن، سخن شناس و سخنگوی می شوند. پس آنها را بشنو و بپذیر؛ به ویژه سخنان و پندهای پادشاهان و حکیمان را، که گفته­اند: «پند حکما و پادشاهان شنیدن، چشم خرد را روشن می­کند؛ زیرا توتیای چشم، خرد و حکمت است.» پس سخن این گروه را باید با گوش دل شنید و بدان اعتماد کرد.

 

 در یکی از حکایت های قابوس نامه می خوانیم : «چنین شنودم که مردی به سحرگاه از خانه به تاریکی بیرون آمد تا به گرمابه رود. در راه دوستی را از آن خویش بدید و گفت: موافقت کنی تا بهم به گرمابه رویم؟ دوست گفت: تا به در گرمابه با تو هم راهی کنم، لیکن در گرمابه نتوانم آمدن که شغلی دارم. تا به نزدیگ گرمابه با وی رفت. به سر دو راهی رسیدند. پیش از آن که آن دوست را خبر دادی باز گشت و به راهی دیگر برفت. اتفاقا طراری از پس این مرد همی آمد تا به گرمابه رود به طراری خویش. قضا را این مرد باز نگریست، طرار را دید و هنوز تاریک بود. پنداشت که آن دوست اوست. صد دینار در آستین داشت. در دستارچه بسته. از آستین بیرون کرد و به دان طرار داد و گفت: ای برادر، این امانت بگیر، تا من از گرمابه بیرون آیم، به من باز دهی. طرار زر از وی بستاند و هم‌آن‌جا مقام کرد. تا وی از گرمابه برآمد روشن شده بود. جامه بپوشید و روان شد. طرار او را بخواند و گفت: ای جوان‌مرد! زر خویش باز ستان و برو. که من امروز از شغل خویش باز ماندم از جهت امانت تو. گفت: این  امانت چیست و تو چه مردی؟ طرار گفت: من طرارم و تو این زر به من دادی تا از گرمابه برآیی. مرد گفت: اگر طراری چرا از من نبردی؟ طرار گفت: اگر این به صناعت خویش بردمی، اگر هزار دینار بودی، بستاندمی و یک جو باز ندادمی، و لیکن تو به زینهار دادی و سپردی. در جوان‌مردی نباشد که چون به زینهار آمدی، من خیانت کنم.»

پایان پیام/

کد خبر 396174

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha