شعرشناسی شهادت امام صادق (ع)

خبرگزاری شبستان: در سال‌های اخیر ادبیات و شعر فارسی تاثیرات بسیاری از ائمه اطهار به ویژه امام صادق علیه الاسلام داشته است.

به گزارش خبرنگار ادبیات شبستان، امام صادق (علیه السلام) در روز 17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید. پدر گرامی آن حضرت، امام محمد باقر (علیه السلام) و مادر ارجمندش ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می باشد. نام شریفش جعفر و لقب معروفش صادق و کنیه اش ابوعبدالله می باشد. شهادت آن حضرت در 25 شوال سال 148 هجری قمری، در 65 سالگی، به دستور منصور دوانیقی، خلیفه ستمگر عباسی، به وسیله سمی که به آن بزرگوار خوراندند، در شهر مدینه اتفاق افتاد و محل دفنش در قبرستان بقیع است. امام جعفر صادق (علیه السلام) تلاش و کوشش خود را با مساعی علمی آغاز و حوزه فکری و ثمربخش خویش را که بزرگان فقها و متفکران از آن بیرون آمدند، در صفوف امت، افتتاح کرد و با تربیت شاگردانی دانشمند، ذخیره علمی بزرگی برای امت برجای گذاشت. بعضی از شاگردان نامی آن بزرگوار عبارتند از: هشام بن حکم و مؤمن طاق و محمد بن مسلم و زرارة بن اعین و ... که هر یک چهره های درخشانی از تربیت شدگان مکتب آن حضرت هستند.


تلاش آن حضرت از طرفی مقابله با امواج ناشناخته و فاسد اوضاع سیاسی عهد امویان و عباسیان بود که انحرافات عقیدتی آن، بیشتر معلول ترجمه کتاب های یونانی و فارسی و هندی و پدید آمدن گروه های خطرناک از جمله غلات و زندیقان و جاعلان حدیث و اهل رأی و متصوفه بود که زمینه های مساعد رشد انحراف را به وجود آورده بودند. امام (علیه السلام) در برابر تمامی آنها ایستادگی کرد و با همه مناظره و مباحثه کرد و خطر افکارشان را برای ملت اسلام افشا نمود و از طرف دیگر، با تلاش های خستگی ناپذیر، مفاهیم عقیدتی و احکام شریعت را منتشر ساخت و آگاهی علمی را پراکند و توده های عظیم دانشمندان را به منظور آموزش مسلمانان مجهز ساخت.

 

امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، نهضت علمی و فرهنگی پدرشان را در پیش گرفتند و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آوردند، ایشان در رشته‌های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کردند. شاگردانی نظیر هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و ... . در سال‌های اخیر کتاب‌های متعددی درباره دوران زندگی، امامت، علم، اقدامات فرهنگی، شاخصه‌های اخلاقی و کرامت‌های این امام همام تالیف و منتشر شدند و البته ادبیات و شعر فارسی نیز تاثیرات بسیاری از ائمه اطهار به ویژه امام صادق علیه الاسلام داشته است. در زیر برخی اشعار و مداحی هایی که با موضوع شهادت امام صادق علیه الاسلام سرائیده شدند را مرور می‌کنیم.


از ازل دَرد به پیمانۀ خوبان کردند

دل عاشق شده را کلبه احزان کردند

هر کسی را که به عالم سر حشمت خواهی است

لطف کردند و شبی خادم سلطان کردند

سفره‌ای وسعت صدق تو گشودند به دهر

انبیا را سر احسان تو مه‌مان کردند

همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را

با وجودی که همه فضل تو کتمان کردند

در تو دیدند ملائک صفت خالق را

علت این است اگر، سجده به انسان

بر سر سفره دونان نکشم منت نان

من همانم که به من لطف فراوان کردند

هشتمین آینۀ وجه خدائی، صد حیف

شش جهت ظلم به تو حضرت جانان کردند

دل شب بود که گنجینۀ دین را بردند

عده‌ای کفـر صفت، سرقت ایمان کردند

پا برهنه عقب اسب دواندند تو را

آسمان را پس از این حادثه گریان کردند

گر نبودی، اثر از روضۀ ارباب نبود

خلق با حنجر تو ذکر «حسین جان» کردند

یاسر حوتی

 

*****************

آتش گرفته بار دگر آشیانه‌ات

چون شعله‌ها گرفته‌ام امشب بهانه‌ات

هر گوشه‌ای که می‌نگرم خاطرات توست

اینجا پُر است گوشه به گوشه نشانه‌ات

دیوار و دود و آتش و لبخندهای شوم

حالا شده ست خانهٔ من روضه خانه‌ات

امشب که کودکان ز پی‌ام گریه می‌کنند

افتاده‌ام به یاد تو و نازدانه‌ات

یک سو تویی و عمه‌ام و گریه‌های او

یک سو کسی که باز زند تازیانه‌ات

آخر جدا شد از کفِ تو دامن علی

ای وای من شکسته مگر دست و شانه‌ات

حسن لطفی

*****************

آسمان است و زمین دور سرش می‌گردد

آفتاب است و قمر خاک درش می‌گردد

این قد و قامت افتاده درخت طوبی است

این محاسن به خدا آبروی دین خداست

این حرم خانهٔ زهراست مسوزانیدش

این حسینیهٔ دنیاست مسوزانیدش

شعله پشت حرم فاطمه‌زاده نبرید

پسر فاطمه را پای پیاده نبرید

آی مردم بگذارید عبا بردارد

پیرمرد است و خمیده است عصا بردارد

ببریدش، ببرید از وسط مردم نه

هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه

بگذارید لبش یاد پیمبر بکند

وسط شعله کمی مادر مادر بکند

از مسیری ببریدش که تماشا نشود

چشمی از این در و همسایه به او وا نشود

اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟

پیرمردی که خمیده است کشیدن دارد؟!

شعلهٔ تازه به چشمان غمینش نزنید

آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید

شاید این کوچه‌‌ همان کوچهٔ زهرا باشد

شاید آن کوچهٔ باریک همین جا باشد

شاید این کوچه‌‌ همان جاست که زهرا اُفتاد

گر چه هم دست به دیوار شد اما اُفتاد

این قبیله همگی بوی پیمبر دارند

در حسینیهٔ خود روضهٔ مادر دارند

علی اکبر لطیفیان

*****************

امام غریب

همان امام غریبی که شانه‎اش خم بود

به روی شانه‎ی پیرش غم دو عالم بود

میان صحن حسینیه‎ی دو چشمانش

همیشه خاطره‎ی ظهر یک محرم بود

دل شکسته‎ی او را شکسته‎تر کردند

شبیه مادر مظلومه‎اش پر از غم بود

اگر تمام ملائک ز گریه می‎مردند

به پای خانه‎ی آتش گرفته‎اش کم بود

حدیث حرمت او را به زیر پا بردند

اگر چه آبروی خاندان آدم بود

شتاب مرکب و بند و تعلل پایش

زمینه‎های زمین خوردنش فراهم بود

مدینه بود و شرر بود و خانه‎ای ساده

چه خوب می‎شد اگر یک کمی حیا هم بود

امان نداشت که عمامه‎ای به سر گیرد

همان امام غریبی که شانه‎اش خم بود

علی اکبر لطیفیان

*******************

چشم انتظار

در مدینه بینِ کوچه بهرِ مادر ناله کردم

چشم خود را با سرشکم منزلِ صد ژاله کردم

یاد مادر کرده پیرم، کوچه را در بر بگیرم

همچو زهرا مادر خود، از خدا خواهم بمیرم

آتش غم در حریم خانه‌ام تا زد زبانه

من به یاد مادرِ خود اشکِ چشمم شد روانه

از برایت دل فکارم، مادرِ چشم انتظارم

همچو تو پهلو شکسته، من غریب این دیارم

در سرای زندگانی رنج و غربت حاصلم شد

عاقبت در این زمانه زهرِ منصور قاتلم شد

ناله‌هایم بی اثر شد، سینه‌ام پر از شرر شد

بعد عمری شیعه سازی، مزد من زهرِ جگر شد

بارالها شد نصیبم در غریبی‌ام بمیرم

در کنارِ قبرِ مادر منزلی دیگر بگیرم

اهل بیتم در نوا شد، خانه‌ام کرب و بلا شد

من چه گویم از عدویم، روز و شب بر من جفا شد

*********************

اى مهر تو بهترین علایق

اى مهر تو بهترین علایق                        ‎جان‎ها به زیارت تو شایق

ما را نبود به جز خیالت یارى                    خوش و همدمى موافق

بیمارى روح را دوا نیست                         جز مهر تو اى طبیب حاذق

اى نور جمال کبریائى                            اى نور تو زینت مشارق

روزی که دمید نور خلقت                         رخسار تو بود صبح صادق

از جلوه تو تبارک الله                              فرمود به خلقت تو خالق

حسن تو خود از جمال زهراست              اى زاده بهترین خلایق

بر تخت کمال و تاج عصمت                     آخر که بود به جز تو لایق

تفسیر کمال ایزدى بود                          گفتار تو اى امام صادق

باشد سخن تو جاودانى                        بوده است چو با عمل مطابق

افسوس شدى شهید، آخر                    از حیله ناکسی منافق

از داغ تو شد جهان عزادار                      زیرا به تو عالمى است عاشق

ماتم زده‎ایم و غم چو دریاست ‎                دل ها همه چون شکسته قایق

 

حسان

********************

گلی پرپر ز باغ فاطمه

ز هر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت

دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت

چو جد خویش علی سال‎ها به خانه نشاند

ز دیده‎ام همه شب اشک دانه دانه گرفت

هنوز خانه زهرا نرفته بود ز یاد

که آتش از در و دیوار من زبانه گرفت

سپاه کفر به کاشانه‎ام هجوم آورد

مرا به زمزمه و ناله شبانه گرفت

ز باغ فاطمه صیاد، مرغ سوخته را

دل شب آمد و در کنج آشیانه گرفت

سر برهنه و پای پیاده برد مرا

پی اذیتِ من بارها بهانه گرفت

هنوز خستگی راه بود در بدنم

که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت

هزار شکر که زهر جفا نجاتم داد

مرا به موج غم از مردم زمانه گرفت

چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول

که گه به زهر جفا گه به تازیانه گرفت

گرفت تا سمت نوکری ز ما «میثم»

مقام سروری و جاودانه گرفت

 

 

غلامرضا سازگار

*******************

چشم اشکبار

زین ماتمى که چشم ملایک ز خون، ترست

گویا عزاى صادق آل پیمبرست

یا رب چه روى داده، کزین سوگ جانگداز

خلقی پریش خاطر و دل‎ها پر آذرست

مُلک و مَلَک به ناله و افغان و اشک و آه

چون داغدار، حضرت موسى بن جعفرست

‎خون مى‎رود ز فرط غم از چشم شیعیان

زیرا که قلب عالم امکان مکدَّرست

منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین

اما به خُلد، غم زده زهراى اطهرست

او گرچه کشت خسرو دین را ولى به دهر

نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست

تن در نداد بر سنم و این کلام نغز

بر پیروان حقّ و عدالت مقرّرست

آزادْمرد، تن به زبونى نمی‎دهد ‎

مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست

تنها نه اشکبارْ چشم «صفا» زین عزا بود

دل‎هاى شیعیان همه از غم مکدّرست

على سهرابى تویسرکانى «صفا»
**********************

صادق آلِ فاطمه، منم که خون جگر شدم

میانِ کوچه‌های غم، غریب و در به در شدم

خدا ببین عدو مرا به هر دمی صدا کند

دلِ غمینِ و خسته‌ام به غصه‌ مبتلا کند

کشد به آتش جفا گهی حریم خانه‌‌ام

تو خود بدانی ای خدا غریبِ این زمانه‌ام

به بزم عیش و نوش خود مرا شبانه برده‌اند

نماز من شکسته‌اند، با تازیانه برده‌اند

حالا که زهرِ مجلسِ حرامیان چشیده‌ام

ببین که خون روان شده ز گوشه‌های دیده‌ام

ببین به راه خانه‌ام نشسته‌ام چو مادرم

به مرگ خود رضا شدم، شکسته‌ام چو مادرم

شراره‌های زهرِ کین عطش به پیکرم نشاند

به یاد جد اطهرم مرا به کربلا کشاند

خدا ببین که چون حسین به سینه بر زمین شدم

ولی خوشم در این جهان که شیعه‎سازِ دین شدم

 

پایان پیام/

کد خبر 395647

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha