به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان، در آستانه "25شوال" سالروز شهادت امام جعفر صادق(علیه السلام)فضای پهناورترین استان کشور، معطر به عطر حضور شهدایی است که از شمال تا جنوب و تا شرق استان را لبریز از معنویت حضور خود کرده اند.
ساعت 9:54 صبح"29مرداد" فرودگاه بین المللی کرمان که اولین مقصد زمینی پرستوهای از سفر برگشته است، مفتخر به میزبانی از سبکبالان عاشقی است که قریب به 30سال مجنون وار در زمین تفتیده جزیره مجنون ماندند تا امروز برای نسل جدید، پیام آور باشند.
الهی! یا حمید بحق محمد! یا عالی بحق علی! یا فاطر بحق فاطمه! یا محسن بحق الحسن! یا قدیم الاحسان بحق الحسین! نام آرامشبخش پنج تن آل عبا را بر طاقچه های کوچک قلبم زینت داده ام تا در میزبانی از پنج شهید دوران دفاع مقدس بر زبانم جاری کنم.
تابوت هایی از جنس سکینه و آرامش که با پرچم سه رنگ کشور عزیزم مزین شده است، تک به تک از هواپیما فرود می آید؛ عده ای از مسئولین آمده اند، و البته جای خیلی از مسئولین هم خالی است؛ مخصوصاً آنها که داعیه دار امور فرهنگی و مذهبی هستند!! گروه موزیک پیشاپیش جمعیت ایستاده است تا در عرض ارادت به شهدا آهنگ وصل بنوازد.
در طول یکسال اخیر، کرمان چندین بار مفتخر به میزبانی از شهدا بوده است؛ اینبار فضا جور دیگری است؛ در حقیقت هر بار که شهدا می آیند، فضا متفاوت تر از گذشته است؛ چشمان مشتاقم که به تابوت ها می افتد، آسمان دلم یکباره ابری می شود؛ دیری نمی پاید که باران اشک از دیدگانم جاری است.
سه تن از شهدا گمنام و دو تن از آنان نامدارند! واژه هایم حقیرتر از آن هستند که فضا را توصیف کند؛ از خانواده شهید علی مسلمی به دلیل بعد مسافت کسی نیامده؛ شاید شهید برای همراهی با همسفران گمنامش چنین اراده کرده است؛ از خانواده شهید ذبیح الله خالصی هم تنها چند نفرآمده اند: دایی، پسرخاله و...
شهدا تا محوطه فرودگاه بر دستان خیل مشتاقان تشییع می شود؛ کاروان خودرویی، برای مشایعت شهدا تا حسینیه ثارالله صف بسته است؛ دلم عجیب هوای جنوب ایران کرده است؛ طلائیه، هویزه، شلمچه، فکه و...
در مسیر انتقال پیکرهای مطهر شهدا به حسینیه ثارالله، نهادها و ادارت مختلفی که در مسیر بلوار جمهوری قرار دارد به استقبال شهدا می آیند و تابوت ها را گلباران می کنند؛ نقل می پاشند و کندر و اسپند می گیرند.
به پیاده روها می نگرم و واکنش های پرشور عابرین پیاده را زیر نظر می گیرم؛ جوانی را مشاهده می کنم که خیلی خالصانه دست ادب بر سینه گذاشته و به شهدا که پیکرهای مطهرشان در خودروی مخصوص هستند؛ عرض ادب می کند؛ همکارم می گوید شاید این عرض ادب او از ما که صبح تا حالا با شهدا بودیم خالصانه تر باشد؛ راست می گوید؛ کسی چه می داند! الاعمال بانیات!
شهدا را از میان بسیج تا حسینیه ثارالله بر دست می گذارند؛ و ورودی حسینه استقبال شایانی انجام می شود و شهدا را به طبقه فوقانی حسینیه منتقل می کنند.
تابوت پیکر مطهر شهید ذبیح الله خالصی و یک شهید گمنام را قسمت خواهران گذاشته اند تا هر کسی به دلخواه خود با شهدا وداع کند؛ حس شرمندگی همه وجودم را فرا گرفته است؛ نمی دانم چگونه با شهدا حرف بزنم، ناگفته ها را به چشمانم می سپارم تا با زبان اشک آن را برای شقایق ها شرح دهد.
دایی و پسرخاله شهید خالصی در گوشه ای از حسینیه ایستاده اند؛ با دو تن از خبرنگاران به سراغشان می رویم تا گپ و گفتی راجع به شهید با آنان داشته باشیم. پسرخاله شهید خیلی آرام و صبورانه از ماجرایی می گوید که توجه ما را بیش از حد به خود جلب می کند.
بی درنگ می پرسم یعنی الان "ذبیح الله خالصی" گمنام است؟!! می گوید: بله! وای خدای من! چه اتفاق عجیبی!
موسی خالصی ادامه می دهد: سال 76 حدود 9 سال پس از شهادت ذبیح الله بود که پیکر شهید ذبیح الله خالصی را به دوساری آوردند و ما برای او مراسم کامل و حتی سالگرد گرفتیم.
او را تدفین کرده و بر سنگ مزارش نوشته شده" شهید ذبیح الله خالصی" 17 سال از آن روزها گذشت تا اینکه چند ماه پیش خبر دادند پیکری تفحص شده است که در هویت او که آیا ذبیح الله باشد یا خیر شک داریم؛ از مادر و برادر ذبیح الله نمونه DNA گرفتند تا اینکه چند روز پیش خبر دادند ذبیح الله احراز هویت واقعی شده و شهیدی که به جای او دفن شده است، از همسنگران اوست.
وی ادامه داد: مادر شهید که 17 سال با شهید دفن شده به جای ذبیح الله انس گرفته است؛ اعلام کرده" ذبیح الله را باید کنار این شهید (که حالا دیگر گمنام شده است) دفن کنید و یک صورت قبر مشترک برایشان ببندید"
مات و مبهوت مانده ام؛ به جرات می توان گفت اتفاق نادری است؛ این روزها بیشتر، شهدای گمنام احراز هویت می شوند اما ذبیح الله خالصی 17 سال پیش، امروز گمنام شد.
چه رازی وجود دارد در این اتفاق؟ راز شهیدی که 17 سال پیش با نام "شهید ذبیح الله خالصی" در دوساری عنبرآباد دفن شد تا امید یک خانواده را به بازگشت فرزندشان ناامید نکند؛ چه می تواند باشد؟ شهدا هنوز هم در پی گمنامی اند...
پدر شهید ذبیح الله خالصی حدود 10 سال پیش رحلت کرده است؛ شهید دفن شده با نام ذبیح الله چه بزرگوارانه چراغ امید را در دل این پدر تا آخرین روزها روشن نگه داشت.
اشک، امانم را بریده است؛ اشعاری که نمی دانم سراینده آن کیست در ذهنم تداعی می شود: ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﻨﺶ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺪﺍ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ/ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮐﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ/ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻫﻤﺮﺯﻣﺎﻥ/ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺪﺍ ﻭﺻﻠﻪ ی ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ/ ﺷﻬﺪﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻓﺎﺗﺢِ ﺍﺻﻠﯽ ﺑﻮﺩﻥ/ ﻋﺠﺐ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ/ ﺷکﺮ، ﺑﺎ ﺳﺎﺑﻘﻪ ی ﺩﻭﺳﺘﯽِ ﺑﺎ ﺷﻬﺪﺍ/ ﻣﺎ ﻋﺰﯾﺰِ ﺩﻝِ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺪﻩ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ/ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺮﮐﺖِ ﺧﻮﻥِ ﺷﻬﺪﺍﻣﺎﻥ ﺣﺎﻻ/ ﻣﺎ ﻣﺪﯾﺮ ﮐﻞ ﻭ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺷﺪﻩ ﻣﺴﺮﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ/ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺣﺮﻓﯽ ﺧﻼﻑ ﺷﻬﺪﺍﻣﺎﻥ ﮔﻔﺘﯿﻢ/ ﯾﺤﺘﻤﻞ ﻣﺼﻠﺤﺘﯽ ﺑﻮﺩﻩ و ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ/ ﭘﺮﮐﺸﯿﺪند ﭼﻪ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ/ و اما ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﭼﻪ ﻣﺤﺼﻮﺭ ﺷﺪیم.
توسل می کنم به مقام والای شهدا؛ دلم نمی آید حسینیه را ترک کنم؛ دلم را پیش شهدا می گذارم و خود برای انعکاس گزارش های مربوطه راهی خبرگزاری می شوم.
پایان پیام/
نظر شما