خبرگزاری شبستان: رونشناسی یکی از شاخه های مهم علوم انسانی به شمار می رود که با روح و روان آدمی و شناخت گره های روحی او سر و کار دارد از این رو باید متناسب با فرهنگ بومی و اعتقادات هر جامعه ای شکل گرفته و دنبال شود مسئله ای که علوم انسانی وارداتی غرب در جامعه ما آن را با مشکل مواجه ساخته است. از این رو، در خصوص برخی از نقاط اختلاف روان شناسی اسلامی و غربی با حجت الاسلام سید احمد رهنمایی، عضو هیئت علمی موسسه علمی پژوهشی امام خمینی (ره) گفتگویی انجام داده ایم؛ گفتگوی ما با این روان شناس از نظرتان می گذرد:
علم روان شناسی یکی از زیر شاخه های علوم انسانی است که در دانشگاه های ما تدریس می شود؛ از آنجا که آبشخور این علم و منشا آن از متون غربی است، به طور حتم در برخی مواقع نظریات آن با مبانی بومی و دینی ما دچار اصطکاک می شود؛ اصلی ترین نقطه تلاقی چالشی که این نظریات با مبانی اسلامی و ایرانی پیدا می کند، کجاست؟
جریان های حاکم بر فضای روان شناسی غربی از اوایل سده اخیر تا امروز مشتمل بر سه یا چهار جریان است که سه مورد آن اصلی و دیگری ترکیبی است که شاید بتوان به طور مستقل آن را یک جریان به حساب آورد. اما با سنجش مجموع این جریانات متوجه می شویم نتایج آن هیچ تناسبی با باورها، معیارها، بنیان ها و اخلاق دینی ما ندارد و برخی تصور می کنند می توانیم به گونه ای این جریان ها را با افکار و اندیشه های خود هم افق کنیم که این امر ممکن نیست.
این سه جریان اصلی که اشاره کردید کدامند؟
جریان نخست روان شناسی رفتارگر مستند به اندیشه های پاولف، دوم روانشناسی تجلیل گری مستند به اندیشه های فرویدی و لئوفرویدی ها یعنی هم فروید مشهور هم فرویدهای جدید که از او تبعیت کردند اما در اندیشه های او تغییراتی دادند ولی مبنای آنها یکی است و جریان سوم روان شناسی انسان مدار است.
در مجموع این سه جریان در غرب موج آفرین شده و به دلیل امواجی که ایجاد کردند، سال های سال در غرب حاکمیت داشته و به بلوک شرقی نیز سرایت کردند و افکار شرق و حتی جوامع اسلامی را تحت تاثیر قرار دادند.
موج چهارمی که در صحبت خود بدان اشاره کردید چطور؟ این جریان از کجا سربرآورد و چه تاثیراتی به دنبال داشت؟
این موج چهارم به نوعی ترکیب این سه جریان اصلی است و آثار فراوانی نیز در بسیاری از نقاط جهان از خود برجای گذاشته است. اندیشمندان غربی همچون ناپلئون هیل تلاش کردند بدون وابستگی به جریان خاص این ترکیب را جاسازی کنند. "درآمدی بر روان شناسی" نوشته هیل که در کشور ما ترجمه شده و جزو منابع درسی دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد است و عمر آن به بیش از دو دهه می رسد، متاسفانه هنوز بدون نقد و بررسی در دانشکده های روانشناسی ما تدریس می شود که با مبانی ما در تضاد است.
شکاف روان شناسی غربی با اسلامی در کجاست و آن تفاوت اصلی را در چه مواضعی می توان جست؟
ببینید، فلسفه روانشناسی غربی هیچ اشتراک آفاقی با روان شناسی اسلامی ندارد. افرادی هم که اخلاف این امر می پندارند، به دلیل شباهت های روبنایی است که این دو با یکدیگر دارند و این افراد به بنیان های آن یا توجه ندارند یا نمی خواهند داشته باشند یا قدرت علمی و فلسفی ندارند که این امر را درک کنند. نگرش و چشم انداز روان شناسی غربی به انسان، بر اساس دیدگاه ماتریالیستی است و دورنمایی که به او دارد، حتی در مسائل معنوی، نگاه به مسائل روبنایی این جهانی است، به همین دلیل اجازه می دهد انواع گرایش های معنوی رونمایی شده و انسان ها بدین گرایش ها وابسته شده و حتی به ورزش یوگا وجهه معنوی می دهد.
لذا این نگاه ماتریالیستی غربی با نگاه اسلامی که حتی به مسائل مادی انسان اعم از شغل، ازدواج، زاد و ولد و تغذیه تا برسد به مسائل عبادی، نگاه آن جهانی دارد، متفاوت است.
مثلا در چه مساله ای این تفاوت نگاه تجلی پیدا می کند؟
ببینید ما در روان شناختی غربی شعاری مشاهده می کنیم با عنوان "خودت را دریاب" این شعار در قرآن به این صورت آمده: "یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم". معنی این شعار در غرب یعنی آن که آسایش و آرامش خودت را مهم بدان و این لحظه را دریاب اما وقتی این امر را با فلسفه روان شناسی اسلامی تبیین و تفسیر می کنیم، این شعار (علیکم انفسکم) به انسان اوج می دهد و او را پیاده نمی کند و می گوید این قدم که شما برداشتید، تازه اول کار است و برعکس غرب که همه زندگی و دنیا را خود فرد می داند، به انسان دستور می دهد تو که روی کره زمین هستی و فعالیت داری، باید پیگیر اهداف خود باشی و از فرش به عرش روی. در این راستا مسیر نیز روشن است و گام نهادن در دنیا، فلسفه و هدفی دارد و تمام دنیا را خدا برای انسان آفریده و انسان را برای خود. لذا این توجه در روان شناسی اسلامی نقطه شروع است در صورتی که در غرب نقطه کمال انسان.
بنابراین اگر بخواهیم اعتنا و اعتماد کامل به روان شناسی غرب کنیم، باید دید چه زیان هایی متوجه ما بوده و آثار آن چیست. ما نباید تنها به روبناها توجه کنیم اما شیوه ها می تواند اختصاصی نباشد.
چگونه؟
مثلا می توان بسیاری از شیوه ها را از روایات استخراج کرد یا متناسب با اوضاع و شرایط اجتماعی زیستی انسان کشف و تبیین کرد و اگر غرب شیوه هایی ابتکاری به دست آورد که برای ما نیز قابل استفاده بود، از آن بهره ببریم لذا باید در مبانی سوگیری کرد نه روش ها. بنابراین این تعامل را می توان داشت اما این مساله ما را هم افق نمی کند بلکه می توان اندوخته های علمی یکدیگر را به هم هدیه دهیم.
با توجه به این که اشاره کردید روانشناسی که در دانشکده های ما تدریس می شود مبتنی بر اندیشه های غربی است، این مساله چه آسیب و پیامد منفی می توان به دنبال داشته باشد؟
وقتی دانشجو تحت تاثیر این نظریه ها به مقام علمی و حدی می رسد که قرار است از فکر او در فضای درمان گری و به ویژه مشاوره استفاده شود، مشاورها و درمان های ارائه شده منطبق بر این نظریه ها، در نقطه تضاد با اندیشه های دینی ما بوده و گاه برخی از توصیه ها تبدیل به منکرات می شود. مثلا توصیه به شرب خمر برای خلسه روانی یا نبود مشکل بر عشق ورزیدن به غیر همسر، اینها مشاوره هایی است که ریشه آن در باورهای غربی نهفته و ریشه خانواده را خواهند سوزاند و آن را از هم فرو می پاشد و فاجعه خانوادگی به بار می آورد.
بنابراین ما نیاز به غربال گری جدی در فضای روانشناسی داریم و باید بر اساس مفاد روانشناسی اسلامی راهکارهایی برای حل معضلات جامعه متناسب با ارزش های دینی رواج دهیم تا ثمرات آن نه تنها نصیب کشور و جوامع اسلامی، بلکه عاید دنیا شود.
پایان پیام/
نظر شما