به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از البرز، شب که آرام گرفت از دغدغه روز، صدایی آشنا در کوچه پس کوچه های هشتگرد کرج پیچید. هرچند ازدحام زندگی این شب ها برای محرم علی نمی گذاشت تا صدای ناله خودش را نیز بشنود، اما آن شب محرم علی صدای آشنا را شنید.
پیشگاه زاده ، بازنشسته ناجا اهل هشتگرد حاضر بود تمام دارو ندارش را بدهد تا فقط خداوند به او فرزندانی دهد. خداوند به او سه فرزند داده بود اما هر سه بر اثر بیماری جانشان را از دست داده بودند .
یک روز بهار بود، اما دل پاییزی محرم علی قرار نداشت، چگونه و چطور به دلش، به ذهنش رسیده بود، نمی دانست، اما باور داشت کاری درست و شایسته را در نظر خود آورده است.
آمده بود تا خانه 105 متری خود به ارزش 1 میلیارد و چهارصد هزار ریال را وقف دارالایتام کند، با چشمانی پر از اشک گفت : فقط میخواهم پدر باشم، پدری برای یتیمان در طول ،بچه ها را دوست دارم چون فرشتگان خداوند عزیزند و باید به آنها رسید.
پرونده کودکان یتیم را یکی پس از دیگری ورق زد، کودکانی که راه برای بزرگ شدن آن ها بسیار بود ، آن وقت فقط هق هق گریه اش بود که ضبط سکوت روزگار می شد.
یکی از کودکان دستش را گرفت، دیگری آن قدر کوچک بود که دستش به دست محرم علی نرسید و ناچار تنها به او تکیه داد.
محرم علی، معنای دیگری از محبت را چشید، یتیم نوازی، چیزی بود که تا به آن روز تا این حد طعمش را نچشیده بود.
خیال روزگار جبهه و جنگ ذهنش را به بازی گرفت، تصور این که تنها رخت جانبازی توشه بار آخرتش بود آزارش داد.
پیشگاه زاده، در گفتگو با خبرنگار شبستان در البرز، گفت: افتخار می کنم که در این انقلاب خادمی کرده ام . من به عنوان پشتیبانی در مهران خدمت می کردم. حمله منافین صورت گرفت، خودرویی اسقاطی که اصلا به درد نمی خورد و گوشه ای پارک شده بود ، انگار یک صدای غریبی به من گفت که با سربازان سوار ماشین شوید و بروید: نشستم پشت فرمان و با توکل برخدا و ذکر یاعلی استارت که زدم ماشین روشن شد.
وی ادامه داد: نیسانی که اصلا کار نمی کرد روشن شد. اما مسیرمان را اشتباه رفتیم و جای این که به ایلام برویم به سمت اندیمشک رفتیم و در راه مهمان بمب های شیمیایی شدیم .
جانباز جنگ تحمیلی افزود: یک هفته ای را با 9 سرباز همراهم در بیابان و با یک قمقمه آب سر کردیم. فقط لبانمان را خیس می کردیم، ما را جزء مفقود الاثرها زدند. اما پس از 7 روز که مارا پیدا کردند، آن وقت فهمیدم که خداوند از من چیزی جز شهادت می خواهد .
خدمت به یتیمان، از اظطرار فراق دوستان شهیدم کاست
محرم علی با بیان این مطلب که در این سال ها ناراحت بودم که همه رفقای من شهید شدند و اما من مانده ام، آزارم می داد. اما امروز به برکت این راه خدمت به یتیمان که خداوند بر سر راه من قرار داد، آرام شده ام.
واقف نخستین دارالایتام هشتگرد توضیح داد: من فقط میخواهم با اجرای عمل وقف ماندگار باشم برای آیندگان که از من به نیکی یاد کنند و پرونده عملم بسته نشود.
وی توصیه کرد: عزیزان من ، خودتان تصمیم بگیرید برای خودتان ، وصیت نکنید که دیگری جای شما کار خیری انجام دهد. شما هم مثل شهداء خودتان کار خیر کنید تا ماندگار شوید و یاد و خاطرتان زنده بماند، من فهمیده ام، باور کرده ام که وقف ماندگارترین بحث تاریخ است. شاید در این دنیا دو دستگاه ،سه دستگاه خانه و اتومبیل داشته باشی اما بیش از یک دستگاه که نیاز آدمی نیست، این همه مال و منال برای چه ؟ وقتی قرار است که از این دنیا برویم آیا این اموال درست مصرف می شود یا نه ؟ پس تا هستیم به فکر حرکتی مثبت باشیم.
پایان پیام/
نظر شما