سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان، به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، متن کامل تفسیر یک جزء، صوت ترتیل جزء و تفسیر یک آیه را به صورت روزانه بر روی صفحه خود قرار خواهد داد که شماره ششم این مجموعه در ادامه می آید.
[سوره المائدة (5): آیه 32]
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)
ترجمه:
32- به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد چنان است که گویى همه انسانها را کشته و هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن به سوى بنى اسرائیل آمدند، اما بسیارى از آنها، تعدى و اسراف، در روى زمین کردند.
تفسیر: پیوند انسانها
پس از ذکر داستان فرزندان آدم یک نتیجهگیرى کلى و انسانى در این آیه شده است نخست مىفرماید:" به خاطر همین موضوع بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر گاه کسى انسانى را بدون ارتکاب قتل، و بدون فساد در روى زمین به قتل برساند، چنان است که گویا همه انسانها را کشته است و کسى که انسانى را از مرگ نجات دهد گویا همه انسانها را از مرگ نجات داده است.
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً) در اینجا سؤال مهمى پیش مىآید که چگونه قتل یک انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات یک نفر مساوى با نجات همه انسانها مىباشد؟
مفسران در اینجا پاسخهاى زیادى دادهاند. در تفسیر" تبیان" شش پاسخ و در" مجمع البیان" پنج پاسخ و در" کنز العرفان" چهار پاسخ به آن داده شده است ولى پارهاى از آنها از معنى آیه بسیار دور است.
آنچه مىتوان در پاسخ سؤال فوق گفت این است که: قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعى و تربیتى را بازگو میکند زیرا:
اولا- کسى که دست به خون انسان بىگناهى مىآلاید در حقیقت چنین آمادگى را دارد که انسانهاى بىگناه دیگرى را که با آن مقتول از نظر انسانى و بىگناهى برابرند مورد حمله قرار دهد و به قتل برساند، او در حقیقت یک قاتل است و طعمه او انسان بىگناه، و می دانیم تفاوتى در میان انسان هاى بىگناه از این نظر نیست، همچنین کسى که به خاطر نوع دوستى و عاطفه انسانى، دیگرى را از مرگ نجات بخشد این آمادگى را دارد که این برنامه انسانى را در مورد هر بشر دیگرى انجام دهد، او علاقمند به نجات انسان هاى بىگناه است و از این نظر براى او این انسان و آن انسان تفاوت نمىکند و با توجه به اینکه قرآن مىگوید" فَکَأَنَّما ..." استفاده مىشود که مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوى با مرگ و حیات اجتماع نیست اما شباهتى به آن دارد.
ثانیا- جامعه انسانى در حقیقت یک واحد بیش نیست و افراد آن همانند اعضاى یک پیکرند، هر لطمهاى به عضوى از اعضاى این پیکر برسد اثر آن کم و بیش در سایر اعضاء آشکار می گردد زیرا یک جامعه بزرگ از افراد تشکیل شده و فقدان یک فرد خواهناخواه ضربهاى به همه جامعه بزرگ انسانى است.
فقدان او سبب مىشود که به تناسب شعاع تاثیر وجودش در اجتماع محلى خالى بماند، و زیانى از این رهگذر دامن همه را بگیرد، همچنین احیاى یک نفس سبب احیاى سائر اعضاى این پیکر است، زیرا هر کس به اندازه وجود خود در ساختمان مجتمع بزرگ انسانى و رفع نیازمندی هاى آن اثر دارد بعضى بیشتر و بعضى کمتر.
و اگر در بعضى از روایات می خوانیم که مجازات چنین انسانى در قیامت مجازات کسى است که همه انسانها را کشته اشاره به همین است نه اینکه از هر جهت مساوى یکدیگر باشند و لذا در ذیل همین روایات مىخوانیم اگر تعداد بیشترى را بکشد مجازات او همان نسبت مضاعف شود! از این آیه اهمیت مرگ و حیات یک انسان از نظر قرآن کاملا آشکار مىشود، و با توجه به اینکه این آیات در محیطى نازل گردید که خون بشر مطلقا در آن ارزشى نداشت عظمت آن آشکارتر می گردد.
قابل توجه اینکه در روایات متعددى وارد شده است که آیه اگر چه مفهوم ظاهرش مرگ و حیات مادى است اما از آن مهم تر مرگ و حیات معنوى یعنى گمراه ساختن یک نفر یا نجات او از گمراهى است. کسى از امام صادق (ع) تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود:
" من حرق أو غرق- ثم سکت- ثم قال تاویلها الاعظم ان دعاها فاستجاب له": یعنى منظور از" کشتن" و" نجات از مرگ" که در آیه آمده نجات از آتشسوزى یا غرقاب و مانند آن است، سپس امام سکوت کرد و بعد فرمود:
تاویل اعظم و مفهوم بزرگتر آیه این است که دیگرى را دعوت به سوى راه حق یا باطل کند و او دعوتش را بپذیرد.
سؤال دیگرى که در آیه باقى مىماند این است که چرا نام بنى اسرائیل بخصوص در این آیه آمده؟ با اینکه مىدانیم حکم مزبور اختصاصى به آنها ندارد.
در پاسخ مىتوان گفت ذکر نام بنى اسرائیل به خاطر آن است که مسئله قتل و خونریزى مخصوصاً قتل هایى که از حسد و تفوقطلبى سرچشمه مىگیرد در میان آنها فراوان بوده است، و هم اکنون نیز قربانیان بىگناهى که به دست آنها کشته مىشوند رقم بزرگى را تشکیل مىدهند، به همین جهت نخستین بار این حکم الهى در برنامههاى آنها گنجانیده شد! و در پایان آیه: اشاره به قانون شکنى بنى اسرائیل کرده می فرماید:
" پیامبران ما با دلائل روشن براى ارشاد آنها آمدند ولى بسیارى از آنها قوانین الهى را در هم شکستند و راه اسراف را در پیش گرفتند".
(وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ).
باید توجه داشت که: اسراف در لغت، معنى وسیعى دارد که هر گونه تجاوز و تعدى از حد را شامل مىشود اگر چه غالبا در مورد بخششها و هزینهها و مخارج به کار مىرود.
منبع: تفسیر نمونه
پایان پیام/
نظر شما