جامعه، تحت تأثیر حیات تک تک افراد است

خبرگزاری شبستان:جامعه انسانى درحقیقت یک واحد بیش نیست وافرادآن هماننداعضاى یک پیکرند،هرلطمه‏اى به عضوى از اعضاى این پیکر برسد اثر آن کم وبیش در سایراعضاء آشکار می گردد،زیرا یک جامعه بزرگ از افراد تشکیل شده است.

سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان، به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، متن کامل تفسیر یک جزء، صوت ترتیل جزء و تفسیر یک آیه را به صورت روزانه بر روی صفحه خود قرار خواهد داد که شماره ششم این مجموعه در ادامه می آید.

 [سوره المائدة (5): آیه 32]
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)
ترجمه:
32- به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد چنان است که گویى همه انسانها را کشته و هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن به سوى بنى اسرائیل آمدند، اما بسیارى از آنها، تعدى و اسراف، در روى زمین کردند.
تفسیر: پیوند انسانها
پس از ذکر داستان فرزندان آدم یک نتیجه‏گیرى کلى و انسانى در این آیه شده است نخست مى‏فرماید:" به خاطر همین موضوع بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر گاه کسى انسانى را بدون ارتکاب قتل، و بدون فساد در روى زمین به قتل برساند، چنان است که گویا همه انسانها را کشته است و کسى که انسانى را از مرگ نجات دهد گویا همه انسانها را از مرگ نجات داده است.
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً) در اینجا سؤال مهمى پیش مى‏آید که چگونه قتل یک انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات یک نفر مساوى با نجات همه انسانها مى‏باشد؟
مفسران در اینجا پاسخهاى زیادى داده‏اند. در تفسیر" تبیان" شش پاسخ و در" مجمع البیان" پنج پاسخ و در" کنز العرفان" چهار پاسخ به آن داده شده است ولى پاره‏اى از آنها از معنى آیه بسیار دور است.
آنچه مى‏توان در پاسخ سؤال فوق گفت این است که: قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعى و تربیتى را بازگو میکند زیرا:
اولا- کسى که دست به خون انسان بى‏گناهى مى‏آلاید در حقیقت چنین آمادگى را دارد که انسانهاى بى‏گناه دیگرى را که با آن مقتول از نظر انسانى و بى‏گناهى برابرند مورد حمله قرار دهد و به قتل برساند، او در حقیقت یک قاتل است و طعمه او انسان بى‏گناه، و می دانیم تفاوتى در میان انسان هاى بى‏گناه از این نظر نیست، همچنین کسى که به خاطر نوع دوستى و عاطفه انسانى، دیگرى را از مرگ نجات بخشد این آمادگى را دارد که این برنامه انسانى را در مورد هر بشر دیگرى انجام دهد، او علاقمند به نجات انسان هاى بى‏گناه است و از این نظر براى او این انسان و آن انسان تفاوت نمى‏کند و با توجه به اینکه قرآن مى‏گوید" فَکَأَنَّما ..." استفاده مى‏شود که مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوى با مرگ و حیات اجتماع نیست اما شباهتى به آن دارد.
ثانیا- جامعه انسانى در حقیقت یک واحد بیش نیست و افراد آن همانند اعضاى یک پیکرند، هر لطمه‏اى به عضوى از اعضاى این پیکر برسد اثر آن کم و بیش در سایر اعضاء آشکار می گردد زیرا یک جامعه بزرگ از افراد تشکیل شده و فقدان یک فرد خواه‏ناخواه ضربه‏اى به همه جامعه بزرگ انسانى است.
فقدان او سبب مى‏شود که به تناسب شعاع تاثیر وجودش در اجتماع محلى خالى بماند، و زیانى از این رهگذر دامن همه را بگیرد، همچنین احیاى یک نفس سبب احیاى سائر اعضاى این پیکر است، زیرا هر کس به اندازه وجود خود در ساختمان مجتمع بزرگ انسانى و رفع نیازمندی هاى آن اثر دارد بعضى بیشتر و بعضى کمتر.
و اگر در بعضى از روایات می خوانیم که مجازات چنین انسانى در قیامت مجازات کسى است که همه انسانها را کشته اشاره به همین است نه اینکه از هر جهت مساوى یکدیگر باشند و لذا در ذیل همین روایات مى‏خوانیم اگر تعداد بیشترى را بکشد مجازات او همان نسبت مضاعف شود! از این آیه اهمیت مرگ و حیات یک انسان از نظر قرآن کاملا آشکار مى‏شود، و با توجه به اینکه این آیات در محیطى نازل گردید که خون بشر مطلقا در آن ارزشى نداشت عظمت آن آشکارتر می گردد.
قابل توجه اینکه در روایات متعددى وارد شده است که آیه اگر چه مفهوم ظاهرش مرگ و حیات مادى است اما از آن مهم تر مرگ و حیات معنوى یعنى گمراه ساختن یک نفر یا نجات او از گمراهى است. کسى از امام صادق (ع) تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود:
" من حرق أو غرق- ثم سکت- ثم قال تاویلها الاعظم ان دعاها فاستجاب له": یعنى منظور از" کشتن" و" نجات از مرگ" که در آیه آمده نجات از آتش‏سوزى یا غرقاب و مانند آن است، سپس امام سکوت کرد و بعد فرمود:
تاویل اعظم و مفهوم بزرگتر آیه این است که دیگرى را دعوت به سوى راه حق یا باطل کند و او دعوتش را بپذیرد.
سؤال دیگرى که در آیه باقى مى‏ماند این است که چرا نام بنى اسرائیل بخصوص در این آیه آمده؟ با اینکه مى‏دانیم حکم مزبور اختصاصى به آنها ندارد.
در پاسخ مى‏توان گفت ذکر نام بنى اسرائیل به خاطر آن است که مسئله قتل و خونریزى مخصوصاً قتل هایى که از حسد و تفوق‏طلبى سرچشمه مى‏گیرد در میان آنها فراوان بوده است، و هم اکنون نیز قربانیان بى‏گناهى که به دست آنها کشته مى‏شوند رقم بزرگى را تشکیل مى‏دهند، به همین جهت نخستین بار این حکم الهى در برنامه‏هاى آنها گنجانیده شد! و در پایان آیه: اشاره به قانون شکنى بنى اسرائیل کرده می فرماید:
" پیامبران ما با دلائل روشن براى ارشاد آنها آمدند ولى بسیارى از آنها قوانین الهى را در هم شکستند و راه اسراف را در پیش گرفتند".
(وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ).
باید توجه داشت که: اسراف در لغت، معنى وسیعى دارد که هر گونه تجاوز و تعدى از حد را شامل مى‏شود اگر چه غالبا در مورد بخششها و هزینه‏ها و مخارج به کار مى‏رود.
منبع: تفسیر نمونه

 

پایان پیام/


 

کد خبر 380183

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha