به گزارش خبرنگار شبستان، رمان طنز"شاهنشاه در کوچه دلگشا" نوشته محمد علی علومی که چندی پیش جایزه بخش رمان کتاب سال طنز را به خود اختصاص داد به چاپ پنجم رسید. این کتاب درباره وقایع تاریخ معاصر ایران مانند کودتای 28 مرداد 32 و عملیات آژاکس است.
فضای این رمان به فراخور موضوع، آمیختهای از طنز و ترس است و از رهگذر این حالت گروتسک به جهان داستانهای کافکا نزدیک میشود. جایی از این رمان کلاغ به ساواک کرمان خبر میدهد که شاه و دوست او، «آماشاءالله ایرانمنش» علیه رژیم پهلوی صحبت میکردهاند.
در این کتاب به شاه خبر میدهند که انگلستان قصد کودتا دارد و میخواهد سلسله جدیدی را حاکم کند. شاه به سبک شاه عباس با لباس مبدل به کرمان میرود،آنجا یکی از مراکز قدیمی نفوذ استعمار بریتانیا و مقر پلیس جنوب بوده است،به این ترتیب یک دیکتاتور با اقشار پایین جامعه همنشین میشود.
"شاهنشاه در کوچه دلگشا" داستان طنزی درباره روابط پنهانی رضاخان با اشخاص متعدد و کشورهای دیگر است. گفت و گوهای شاه با شوستر، نیکسون، زنان دربار و شخصیت های سیاسی سایر کشورها، اوضاع سیاسی و مبارزات مردم، نشست ها و مذاکرات با رجال سیاسی ایران از جمله هویدا، تیمسار نصیری، شب نشینی ها و قمار درباریان، سفر هفت ساعته شاه به زمان آینده و مشاهده مبارزات مردم از جمله مواردی است که به صورت طنز در این داستان به آن ها اشاره شده است.
در بخشی از این رمان که به اشرف خواهر محمدرضا پهلوی و قاچاق مواد مخدر او اشاره شده است، می خوانیم: به هر حال یارو یک خرده ما رو چپ چپ نگاه کرد و گفت: نام محفوظ… به آن آبجی ات بگو پایش را از تو کفش ما دربیاورد و الا شکمش را سفره می کنم قاچاق هرویین جنوب ایتالیا در انحصار من است. قرار بر این بوده که جنس ایران و ترکیه و آن طرف اروپا مال او باشد و این طرفش مال من، حال شنفته ام آبجی خانمت پشت سر ما کرکری می خواند و خیالاتی دارد. محض گل روی شماست که هیچی به او نمی گویم و الا اگر باز هم پررویی کند به شاخ سبیل داش های رم، با قمه حسابش را می رسم یا می دهم به این شازده پسرها یک گلوله حرامش کنند، روشن شد…؟
در بخش از این کتاب آمده است: شاهنشاه از داروخانه زدند بیرون و یک دفعه متوجه شدند که دوباره همه چیز به هم ریخته و تغییر کرده است مثل روز تعطیل، کرکره همه مغازه ها پایین است و کسی توی خیابان و میدان نیست که ناگهان فریاد جماعتی از پشت سر اعلی حضرت بلند شد: مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، بگو … رمق از دست و پای شاهنشاه در رفت، ترس مثل صخره ای عظیم بر ذات همایونی نشست و له شان کرد شاهنشاه درمانده و بی پناه، دور و برشان را نگاه کردند تا بلکه پروفسور را پیدا کنند افسوس اثری از پروفسور نبود اما گروهی عظیم از زن و مرد و بچه در حالیکه عکس های متعدد و پرچم های رنگ به رنگ و نوشته های لا اله الاالله و استقلال آزادی جمهوری اسلامی و مرگ بر سلطنت پهلوی و … به دست داشتند جلو می آمدند همه چهره ها مصمم، شجاع، خشمگین. شاهنشاه از ته دل آه کشید مرگ بالای سر اعلیحضرت پرپر می زد چنگال سرد مرگ بر قلب شاهنشاه پنجه کشید اما از آنجا که در هنگام خطر مغر بشر به سرعت فعال و چاره جو می شود شاه فوراً دستار را طوری به دور سرو صورت و دهان پیچیدند که فقط چشمهایشان بیرون ماند.
محمد علی علومی نویسنده و محقق معاصر متولد ۱۳۴۰ از شهر بم است. علومی پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۵۸ وارد دانشگاه تهران شد و در رشته علوم سیاسی به تحصیل پرداخت. تحصیل در دانشگاه تهران، زمینه مهاجرت محمد علی علومی را به سوی تهران فراهم نمود.از جمله آثار محمدعلی علومی میتوان به «آذرستان»، «خانه کوچک»، رمان «ظلمات»، رمان «پری باد»، «آوردگاه آفتاب» شرح اساطیری بخشی از تاریخ ایران، «شاهنشاه در کوچه دلگشا» و «فرهنگ عوام دارالامان» مجموعهای از داستانهای کوتاه طنز اشاره کرد.
گفتنی است، "شاهنشاه در کوچه دلگشا" در 552 صفحه، تیراژ 2500 نسخه به قیمت 8500 تومان توسط انتشارات سوره مهر چاپ شده و به تازگی پنجمین چاپ آن روانه بازار کتاب شده است.
پایان پیام/
نظر شما