به گزارش خبرگزاری شبستان و به نقل از روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، در ابتدای این جلسه، هوشنگ میرزایی با سپاسگزاری از تماشاگرانی که با وجود گرمای هوا برای تماشای فیلم به سالن سینماحقیقت آمده بودند گفت: «من از دکتر ضابطی جهرمی آموختهام که تنها با عشق فیلم بسازم. البته نمیدانم در فیلمهای به نمایش درآمده میشد ردی از عشق را پیدا کرد یا نه؛ ولی من با خودم عهد بستهام تا زمانی که فیلم میسازم و در حیطهی مستندسازی فعالیت میکنم، با مخاطبانم صداقت داشته باشم و به آنها دروغ نگویم.»
در بخش بعدی این جلسه، ناصر صفاریان، دبیر جلسههای نمایش فیلم و مجری برنامه با اشاره به معدود تماشاگرانی که به دلیل مضمون تلخ این سه فیلم از سالن نمایش فیلم خارج شده بودند گفت: «بههرحال باید پذیرفت که واقعیت، تلخ و آزاردهنده است و متاسفانه بینندهی این روزها که تحت تاثیر رسانههاست کمتر حوصلهی تماشای چنین فیلمهایی را دارد.»
صفاریان سپس با اشاره به ضرباهنگ کُند و فضای تلخ و جاری در آثار به نمایش درآمده، از سازندهی این فیلمها خواست تا دیدگاه خود را نسبت به میزان و نحوهی کاربرد تلخی و مضمونهای تلخ در فیلمها ارائه کند.
هوشنگ میرزایی در پاسخ به این پرسش گفت: «در وهلهی نخست شاید بتوان گفت این فیلمها کمی هم آزاردهنده است اما به طور حتم در آنها میتوان نیروی امید و امیدواری را نیز پیدا کرد.»
وی با اشاره به تفاوت موجود در سلیقهی تماشاگران و مخاطبان گفت: «احساسم این است که چنین فیلمهایی بیش از هر چیز نشاندهندهی زندگی و امید هستند و برشهایی از خود زندگی را به نمایش میگذارند.»
وی با اشاره به بازتاب حضور آثار خود در جشنوارههای جهانی سینمای مستند گفت: «به صرف تلخ بودن بعضی سوژهها نباید از ساخته شدن فیلم دربارهی آنها ابراز ناراحتی کرد. بهعنوان مثال وقتی این فیلمها در خارج از کشور به نمایش گذاشته میشد، تماشاگران و مدیران جشنوارهها معتقد بودند این آثار باعث شده نگاهشان تغییر کرده و بیش از گذشته به زندگی امیدوار شوند.»
میرزایی با اشاره به نوجوان فیلم «چیزش شبیه چشمهایم» که چشمها و دستهای خود را به دلیل برخورد با مینهای باقیمانده از دوران جنگ تحمیلی از دست داده گفت: «زمانی که من و گروهم برای ساخت مستندی دربارهی این شخصیت به او نزدیک شدیم روحیهی چندان مساعدی نداشت، اما این فیلم باعث ایجاد تاثیر مثبتی در این نوجوان شد. در حال حاضر او در دانشگاه تهران و در رشتهی مدیریت به تحصیل مشغول است و این برای یک اثر مستند در ابعاد این فیلم، اصلاً تاثیر کم و کوچک و بیاهمیتی نیست.»
وی افزود: «در کنار برخی معضلات اجتماعی نظیر فقر و نظیر آن باید به اینگونه آدمها نیز توجه کرد. آدمهایی که به دشواری و با سختی بسیار زندگی را سپری میکنند اما هرگز ناامید نمیشوند و به امید فردا روزگار را سپری میکنند.»
بخش بعدی جلسهی نقد و بررسی به صحبتهای دکتر احمد ضابطیجهرمی اختصاص داشت. وی با اشاره به اینکه نمایش هر نوع فیلمی میتواند در امر آموزش و تربیت نیرو برای فیلمسازی قابل استفاده باشد گفت: «من با نمایش آثار دانشجویان قدیمی برای دانشجوهای فعلیام– که بعضی از آنها در وضعیت بیم و امید به سر میبرند– به آنها اعلام میکنم از محلی که در آن تحصیل میکنند نیروهای مستعد و خلاقی دانشآموخته شدهاند؛ و البته دوران نوزایی اینگونه فیلمسازان، نیازمند احیا و تکرار دوباره است.»
دکتر ضابطیجهرمی سپس در پاسخ به پرسش مجری برنامه دربارهی ضرباهنگ متناسب با این نوع سینما گفت: «فعالیت هر فیلمساز را فقط باید در متن سینما سنجید و تنها باید به جوهر هنر سینما که زبان و تاثیر آن را در بر میگیرد پرداخت. در چنین شرایطی موضعگیریهای فکری، فلسفی و زیباییشناسی به وجود میآید و مسالهای بهنام فُرم مطرح میشود.»
وی با اشاره به ارتباط ریتم یا ضرباهنگ در سینما به مقولهی فُرم گفت: «در سینمای مستند وقتی سوژهی فیلم، یک شخصیت انسانی باشد میتواند خودش را برای تماشاگران و مخاطبان بیان کند و به همین دلیل فیلمهایی که دربارهی سوژههای انسانی ساخته میشود معمولاً چند صدایی هستند.»
دکتر ضابطیجهرمی افزود: «در بعضی فیلمها فقط صدای کارگردان شنیده و بیانیهی شخصی او به نمایش گذاشته میشود اما خوشبختانه در فیلمهای هوشنگ میرزایی، هم صدای او شنیده میشود و هم، صدای شخصیت یا شخصیتها.»
وی سپس با اشاره به اینکه ضرباهنگ فیلم نسبت به شنیده شدن صداهای درون آن میتواند متفاوت باشد گفت: «در سینمای مستند، ریتم یک امر درونی است و این امر درونی به وضعیت عاطفی سوژه (یا شخصیت) و همچنین ضرباهنگ کار، زندگی، احساس و تخیل او بر میگردد.»
دکتر ضابطیجهرمی گفت: «اگر فیلمساز بخواهد صدای سوژهی خود را منتقل کند باید تلاش کند تا این انطباق را با صدای او انجام دهد. در غیر اینصورت شخصیت مورد نظر خود را چنان تنظیم میکند که منطبق با خودش (بهعنوان فیلمساز) باشد؛ و این حتی در مورد شخصیتهای فرعیتر که در سایهی شخصیت اصلی هستند نیز صدق میکند. به همین دلیل وقتی فیلم به سکانسها و شخصیتهای مختلف میرسد، از نظر ضرباهنگ میتواند شکلهای مختلفی داشته باشد.»
وی همچنین گفت: «در سینمای مستند، فیلمهای شخصیتنگارانه، آثاری هستند که در آنها کارگردان برخلاف شخصیتپردازی در سینمای داستانی به سمت افشای شخصیت حرکت میکند و در چنین شرایطی، ضرباهنگ زندگی، نیازها، عواطف و آرزوی شخصیتهای فیلم بسیار تاثیرگذار و مهم است.»
بخش دیگری از نشست نقد و بررسی به صحبتهای هوشنگ میرزایی کارگردان سه فیلم به نمایش درآمده اختصاص داشت. وی در پاسخ به پرسش مجری برنامه دربارهی ایجاد تغییر در موقعیت شخصیتها گفت: «دیدگاه من در ساخت فیلمهای مستند این است که تا جایی که میتوانم، در واقعیت دخل و تصرف نکنم و به جای آن، از اتفاقاتی که سر صحنه ایجاد میشود به خوبی استفاده کنم.»
میرزایی سپس با اشاره به بدبینی برخی تماشاگران این نوع فیلمها گفت: «پیش از این که فیلم «چیزی شبیه چشمهایم» آمادهی نمایش شود کسانی که این فیلم را دیده بودند میگفتند تو به دروغ نشان دادهای که شخصیت اصلی فیلم نابیناست! و در حقیقت من را مجبور کردند صحنهی تکاندهندهی نصب پروتز در حدقهی چشمهای او را در همان ابتدای فیلم بگنجانم تا واقعیت را نشان بدهم و بگویم نوجوانی که چشمها و دستهای خود را از دست داده میتواند آنقدر به زندگی امیدوار باشد که با لمس کلمات توسط لب خود به مطالعه و تحصیل علم تا مقطع کارشناسی و بالاتر ادامه دهد.»
وی افزود: «سعی من همیشه این بوده و هست که باورپذیری صحنهها را کم نکنم و تلاشم این است که شخصیتهای فیلمهایم را در ساخت خود آثار سهیم کنم. من حتی دیالوگها را نیز به آنها تفهیم نمیکنم و اجازه میدهم واقعیت همانگونه که هست در تصویر به ثبت برسد. این نکته باعث میشود زمانی که فیلم ساخته میشود خود شخصیتها در داستان و حتی ساختار فیلم مشارکت داشته باشند.»
در بخش دیگری از این جلسه، دکتر احمد ضابطیجهرمی با اشاره به کافی نبودن طرح واقعیت در سینمای مستند گفت: «آنچه که بیش از هر چیز اهمیت دارد ارزش افزوده بر واقعیت است؛ بهگونهای که در قالب خیال، به نگاه، احساس و فهم و ادراک تماشاگر کمک کند.»
وی افزود: «اگر نشان دادن واقعیت کافی بود، میشد به تصویری که دوربینهای مداربستهی مراکز کنترل ترافیک، بانکها و فروشگاهها ضبط میکنند رضایت داد! اما آیا میتوان تصویر این نوع دوربینها را سینمای مستند دانست؟ پاسخ چنین پرسشی منفیست و در مقابل باید توجه داشت که محل تلاقی این ارزش افزوده به ذهن تماشاگر، فُرمگراییست.»
دکتر ضابطیجهرمی همچنین با اشاره به الهامبخش بودن فیلمهای هوشنگ میرزایی برای اهداف مختلف گفت: «شاید برخی تماشاگران سینما علاقه داشته باشند با خیال حرکت حرکت کنند اما من دوست دارم با واقعیت حرکت کنم. چنانکه اساساً هنر زاییدهی تخیل است و در نهایت، نقطهای که این دو دیدگاه با هم تلاقی پیدا میکند فرمگرایی در زمینهی سینماست.»
پایان پیام/
نظر شما