خبرگزاری شبستان_ اهواز، در طلوع فجر 6 آبان 1341 کودکی به دنیا آمد که بعدها افتخار خانواده اش شد، سردار شهید اسماعیل فرجوانی کودکی خود را با تحصیل و انس با قرآن و جلسات مذهبی در کنار خانواده گذراند، در کنار تحصیل برای خود درآمدی از کار در کارگاه نجاری داشت که روح استقلال و اتکا به خداوند را در او پرورش می داد، او در دوران دبیرستان با اوج گیری قیام اسلام در صف مبارزین قرار گرفت و فعالیت های انقلابی او باعث شد که تحت تعقیب قرار بگیرد.
انقلابی آگاه:
دوران کودکی را همراه با شنیدن صوت زیبای قرآن و تحصیل در مدرسه سپری کرد، در دوران دبیرستان با کتاب های دکتر شریعتی آشنا شد، او ضمن تحصیل در مدرسه به فراگیری زبان انگلیسی همت گماشت و دوران فراغت خود را به کار در داروخانه شبانه روزی پرداخت، در زمان اوج گیری انقلاب اسلامی به همراه دوستاش گروهی به نام "صالح" تشکیل داد که کار عمده آن توزیع و تکثیر نوارها و اعلامیه های حضرت امام(ره) بود اما مدتی بعد 2 تن از اعضای این گروه توسط مأموران ساواک شهید شدند، اسماعیل پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد جهاد سازندگی شد و مسئولیت بخشی از آن را برعهده گرفت و همزمان با شروع غائله کردستان به آنجا رفت.
حضور خالصانه:
حمله رژیم بعثی به جنوب کشورمان او را به دیار جنوب کشاند، او در عملیات های مختلف از شکست حصر آبادان تا کربلای 4 شرکت کرد، در طول این عملیات ها حاج اسماعیل به عنوان فرمانده گردان کربلا حماسه های بی نظیری آفرید و در جریان شجاعت های خالصانه اش هشت بار مجروح شد.
آموزش نظامی:
تقریبا سه چهار روز از شروع جنگ گذشته بود که آموزش نظامی در مسجد جوادالائمه(ع) اهواز به راه افتاد، حاج اسماعیل هم به خاطر آمادگی جسمانی و هم به دلیل شجاعتی که داشت به عنوان مسئول آموزش مشغول تدریس شد و با این مسئولیت آموزش تقریبا 60 خواهر و 60 برادر را به عهده گرفته بود.
هوشیاری:
در حین آموزش، دشمن اهواز را با گلوله خمسه خمسه می کوبید، اسماعیل با تعقیب صدا و برآورد نزدیک شدن گلوله ها تخمین زده بود گلوله بعدی به مسجد اصابت خواهد کرد. خودش تعریف می کرد احساس کردم گلوله می خورد به مسجد، گفتم بدوید بیرون و تقریبا همه رفتند بیرون فقط چند نفری از خواهران در حال دویدن به سمت بیرون بودند که گلوله به مسجد اصابت کرد، توپ تقریبا به کنار آبدارخانه اصابت کرده بود، 2 نفر از خواهران و 2 نفر از برادران به همراه کودک خردسالی شهید شدند و اگر پیش بینی حاجی نبود قطعا تعداد بیشتری به شهادت می رسیدند.
تا آخر:
علی عمیره از همرزمانش می گوید: از شروع جنگ در خرمشهر وارد جبهه شد و در مقاومت بچه های خرمشهر در مقابل عراقی ها از خود رشادت به خرج داد به طوری که در خرمشهر زیر آوار ماند و به طور معجزه آسایی زنده ماند.
در عملیات طریق القدس(فتح بستان) تنها برادرش ابراهیم که از او کوچک تر بود به شهادت رسید، خواهرش هم بر اثر اصابت گلوله توپ در مسجد جواد الائمه اهواز جانباز شد؛ به دلیل وضعیت خاص فرزندانش(2 دختر کاملا معلول) یکی از علما به وی سفارش کرد دیگر می تواند به جبهه نرود اما حاج اسماعیل نتوانست در شهر نشسته و نظاره گر شهادت دوستانش باشد لذا جبهه را هیچ گاه ترک نکرد.
تنها اسماعیل:
یکی از همرزمانش می گوید: در شب عملیات بدر بر اثر اصابت تیر دوشکا دست راستش از ناحیه مچ قطع شد. به پادگانی در کردستان رفته بودیم تا گردان آموزش های لازم را جهت شرکت در عملیاتی در همان منطقه ببیند.
پس از اتمام دوره، گردان را به میدان تیر بردند تا بچه ها با سلاح خود تیراندازی کنند، حاج اسماعیل که آن وقت تازه از سفر مکه برگشته بود در صف آر پی جی زن ها قرار گرفت. برای آرپی جی زن ها شیاری در دامنه کوه تعیین شد، تمامی بچه ها شلیک کردند اما تنها یکی از آنها تنوانست به هدف بزند، حاج اسماعیل نفر آخر بود، با یک دست شلیک کرد و درست شیار کوه را مورد هدف قرار داد.
برق آسا:
عملیات فتح المبین بود و گردان کربلا به فرماندهی شهید اسماعل فرجوانی با عبور از خط دشمن در قلب دشمن مستقر شد، ساعت 11 شب بود که نیروهای عراقی به گروهانی از ارتش ما یورش برد و عده ای از نیروهای ارتش اسلام را به اسارت گرفت. شهید فرجوانی 20 نفر از نیروهای گردان را فراخواند و و با تدبیر برق آسای او به نیروهای عراقی یورش بردند و ضمن آزادسازی نیروهای خودی، 13 نفر از نیروهای عراقی به اسارت گرفته شدند.
پیکر پاره پاره:
در عملیات رمضان پایش زیر تانک دشمن قرار گرفت و معاونش عبدالله محمدیان او را به دوش گرفت و فاصله چندین کیلومتری تا خط خودی را پیمود. در خیبر چشم هایش بر اثر گازهای شیمیایی دشمن دچار آسیب شد. در شب عملیات بدر بر اثر اصابت تیر دوشکا دست راستش از ناحیه مچ قطع شد.
در کربلای چهار در معبر دشمن در حالی که پیشاپیش غواصان بود و ترکش نارنجک دشمن چشمش را سوراخ کرده بود به حالت سجده افتاد و به برادر شهیدش پیوست. پیکر مطهرش در همان منطقه ماند و سال ها بعد به آغوش میهن اسلامی بازگشت.
بخشی از وصیت نامه شهید:
از شهادت من هیچ نگرانی به خود راه ندهید و کاری به هیچ کس و هیچ چیز نداشته باشید؛ اساس، رضایت و خشنودی خداست. همیشه در راه خدا قدم گذارید و توکلتان و توسلتان به ائمه اطهار(ع) باشد و به آینده اسلام فکر کنید که اساس حفظ اسلام است، به همگی خانواده توصیه اتحاد و دوستی و محبت بین یکدیگر را می کنم؛ در راه خدا حرکت کنید.
ضمنا تمامى کسانى که به اسلام، رهبرى اسلام و انقلاب اسلامى معتقد نیستند حق شرکت در تشییع جنازهام را ندارند و خانوادهام و مردم این کار را انجام دهند و نیز بنده هفت ماه روزه قضا و پنج سال نماز قضا بدهکارم که تمامى برادران گردان به عنوان نیرو و چه به عنوان کادر تقاضا دارم که زحمت این را بکشند اگر کسانى هم توانایى این کار را دارند لطفا انجام دهند.
نماز شب اول قبر را برایم حتما بخوانید و کفنم، احرام حجم باشد. همگى برادران و خواهران را به خدا مىسپارم. والسلام -
پایان پیام/
نظر شما