او معتقد بود با سینما می شود انقلاب را هم عرضه و هم صادر کرد

خبرگزاری شبستان:«شهید فرهنگ» روایت ۱۵۱ خاطره متفاوت از دوره‌‏های مختلف زندگی سید مرتضی آوینی است که توسط بستگان، دوستان، همکاران، همراهان و همفکران شهید بیان شده است.

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات شبستان : این کتاب روایت 151 خاطره متفاوت از دوره‌‏های مختلف زندگی سید شهیدان اهل قلم است که توسط بستگان، دوستان، همکاران، همراهان و همفکران شهید بیان شده است و از کودکی تا شهادتش را در برمی‏‌گیرد. در ابتدای کتاب هم زندگی خودنوشت شهید آوینی می‏‌آید.


ویژگی خاص این کتاب نسبت به بقیه کتاب‌های مشابه، تنوع و تکثر خاطرات از این شخصیت برجسته و نظریه‏ پرداز فرهنگی است و دوم اینکه خاطرات زندگی این شهید را از زبان افراد و شخصیت‏‌های مختلفی بیان شده است که هر کدام روایتگر وجوه مختلفی از حیات این شهید را بیان کرده‌‏اند.

 

در آغاز این کتاب که زندگینامه خود نوشت شهید آوینی آورده شده است،چنین آمده است: « من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که درهر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.

 

اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.

 

ناگهان یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه اینکه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شد.

 

بعدها هم که در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه می‌کردیم معمولاً‌ به زبان‌های مختلف حالیمان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً‌ یادم است که در حدود سال‌های45-50 با یکی از دوستان به منزل یک نقاش‌که همه‌اش از انار نقاشی می‌کشید، رفتیم. می‌گفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال می‌کردیم با یک حالت خاصی به ما می‌فهماند که به این زودی و راحتی نمی‌شود وارد معقولات شد. تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را -بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.

 

و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه»

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز»


و یا در بخشی از کتاب در خاطره ای مسعود فراستی آمده است: او معتقد بود با سینما می شود انقلاب را هم عرضه و هم صادر کرد. می گفت باید با سینما حرف زد. او می گفت می گفت: امروز از مدیوم سینما – که مهم تیرین مدیوم بشر است – باید بیشترین استفاده را کرد. جمله معروفی که نیچه دارد که می گوید : متفکر باید بر قله آتش فشان زیست کند. به همین دلیل مرتضی مخالف ممنوع کردن ویدیو بود. می گفت ما باید وسط معرکه باشیم ، نباید جا بزنیم و باید به دل خطر برویم، ، مرتضی می گفتک تقوای ستیز درست است ، نه تقوای گریز.

چاپ سوم کتاب شهید فرهنگ به همت دفترمطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شده است.
پایان پیام/
 

کد خبر 375556

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha