چند روایت معتبر از جنگ از زبان تنها جانباز گیلانی دارنده نشان" فتح" !

خبرگزاری شبستان: یک رزمنده گیلانی گفت: شب وقتی به مقر برگشتم دیدم همه ناراحت و بی حوصله هستند، گویی خاک مرگ بر آنجا پاشیده شده بود آنجا بود که فهمیدم جنگ تمام شده است.

خبرگزاری شبستان- گیلان: محمد(بهروز) جلایی، چهارمین فرمانده گردان اباالفضل(ع) از لشکر قدس گیلان، جانباز سرافراز بالای 70 درصد و بسیجی دلاور است که متولد وساکن فومن است. به پاس تمام رشادت‎ها و تلاش‌هایش در عرصه دفاع مقدس و نیز افتخار جانبازیش موفق به دریافت " نشان فتح " از دستان پربرکت مقام معظم فرماندهی کل قوا شد و تنها گیلانی است که این افتخار عظیم را با خود به همراه دارد.


وی تمام حوادث واتفاقات آن‌روزها را بخوبی بخاطر می‌آورد و تا ماه‌ها پس از جنگ نیز در مناطق عملیاتی حضور داشته است. پس از جنگ در سنگر علم ودانش هم موفق بوده و تحصیلات عالیه را ادامه داده است و هم اکنون عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه گیلان است.


وی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان از گیلان از روزهای پایانی جنگ گفت و اظهار کرد: ما در روزهای پایانی جنگ(گردان اباالفضل گیلان) که خطوط مدام بین ما و دشمن دست به دست می‌شد به خطوطی در منطقه عمومی آبادان به نام پاسگاه خسرو آباد رفتیم و عهده دار آن خطوط شدیم که کنار اروند بود.


این جانباز گیلانی افزود: در آن ایام به دلیل شرایط حاکم بر جنگ، رفت و آمدهای ما بین جبهه غرب و جبهه جنوب بسیار زیاد بود و در نهایت شرایط اواخر جنگ مانند اوایل جنگ شد و عراق تا حدود 30 کیلومتری جاده خرمشهر را هم دوباره فتح کرد.

  

بحث خرمشهر با سرنوشت سپاه گره خورده بود

جلایی اضافه کرد: دراین مقطع یک عملیاتی در کنار عملیات مرصاد شکل گرفت به نام عملیات« سرنوشت » که نام این عملیات را من بدون واسطه از آقای محسن رضایی شنیدم که گفت مرحوم حاج سید احمد خمینی شنیده که امام ( ره ) فرموده‌اند بحث خرمشهر در این روزها با سرنوشت سپاه گره خورده . یا سپاه می ماندم یا ... لذا آقای رضایی گفتند ما اسم این عملیات را « سرنوشت » گذاشتیم.

 

وی با بیان اینکه چون عملیات مرصاد بیشتر در بوق و کرنا شد، نامی از این عملیات نیامد تصریح کرد: این عملیات مهم انجام شد و گردان ما هم در آن حضور یافت و توانستیم خطوط پاسگاه کوشک را باز پس بگیریم و در این عملیات شهید وحید رزاقی و شهید وحید عبداللهیان از رزمندگان زبده را از دست دادیم.

 

جلایی با بیان اینکه در آن موقع تیپ گیلان دارای چند گردان بود افزود: تیپ ظاهراً سه گردان به نام حمزه، کمیل و میثم داشت. البته اگر بیشتر از اینها هم بود، من اشراف ندارم. گردان میثم را سردار هامون محمدی، حمزه را شهید خوش سیرت و کمیل را شهید اصغریخواه از قبل تحویل گرفته بودند.


وی یادآور شد: ما که رفتیم، دو سه گردان دیگر هم شکل گرفت. ما گردان امام حسین(ع) را به فرماندهی آقای شهرام یحیی زاده و جانشینی شهید حجت نظری شکل دادیم و با این شیوه تقریباً شکل و شمایل شهرستانی گردان‌ها به این شکل شد که کمیل برای لنگرود، میثم برای صومعه سرا، حمزه برای آستانه اشرفیه، امام حسین(ع) برای رودسر، مالک اشتر برای رشت شد و بعد هم گردان‌های دیگر شکل گرفت که البته آن موقع بیشتر روی کاغذ بود. گردان اباالفضل (ع) هم شد برای فومن و شفت. اینکه اسم "دو "شهر را می گویم تبلیغ نیست واقعاً اینطور بود حتی معاون گردان قرار شد از شفت باشد که احمد قاسمی را دادند.


این جانباز بالای 70 درصد گیلانی با بیان اینکه به گردان‌های رشت، گردان یا رسول(ص) هم اضافه شد، ابراز کرد: در تالش هم گردان خندق شکل گرفت که البته برخی گردان‌ها مثل همین و گردان مالک خیلی دوام نداشتند. گردان ابوذر هم که شامل بچه‌های رودبار می‌شد اما فرمانده‌اش آقای عیسی صفوی از بچه‌های ماسال بود و گردانی هم به نام سردار جنگل شکل گرفت با فرماندهی آقای آقازاده که در واقع جزء گردان‌های رشت بود.


وی ادامه داد: گردان بچه‌های انزلی با نام سلمان هم شکل گرفت که فرماندهی‌اش بعهده شهید خلوص دهقانپور بود البته تمامی این گردان‌ها غیر از یا رسول(ص) منحل شدند.
 

جلایی به فلسفه انتخاب نام ابالفضل(ع) برای گردان پرداخت و تشریح کرد: وقتی ما برای عملیات کربلای 2 رفتیم بین محمدیار و نقده یک اردوگاه زدیم( اوایل شهریور ) در همین حین چند اسم برای گردان گیلان مطرح بود،شهید نظری و نیروهای وفادارش در محمدیار ، نام اباالفضل(ع) را برای گردان خود برگزیدند. دلیل آن هم بر می‌گشت به یک دسته ضربت به نام اباالفضل(ع) در گردان امام حسین(ع) لشکر 25 کربلا که فرماندهی آن را شهید حجت نظری بعهده داشتند و حدود 30نفر نیروی زبده و پر توان در آن بود لذا اسم گردان اباالفضل( ع) شد . البته با اصرار شهید محمد رضا هدایت خواه که در آن مقطع در گردان ابوالفضل ( ع) در کنار آقای اخوان در تبلیغات بود.


جنگ سال‌هاست که برای بعضی‌ها تمام شده!

این استاد دانشگاه در ادامه به روزهای قبول قطعنامه اشاره و تصریح کرد: یادم می‌آید همان شبی که قطعنامه پذیرفته شده بود من برای صرف شام به یک رستوران در اهواز رفته بودم و از موضوع اطلاعی نداشتم، صاحب رستوران به من گفت که بالاخره جنگ تمام شد، من که فکر کردم کلی گویی می‎کند در جواب گفتم جنگ سال‌هاست که برای بعضی‌ها، تمام شده. یکی دوبار دیگر او حرفش را تکرار کرد و من هم همان جواب را دادم.


وی ادامه داد: شب وقتی به مقرمان برگشتم، گویی خاک مرگ بر آنجا پاشیده شده بود آنجا بود که فهمیدم جنگ تمام شده است.

 

جلائی با بیان اینکه برخی از رزمندگان گریه می‌کردند و علت گریه آنها هم این بود که آنها به فکر تنبیه صدام در درجه اول و تنبیه استکبار جهانی در درجه بعد بودند، اذعان کرد: هر چند در آن مقطع با دخالت دولت‌های غربی این کار ممکن نشد، اما خداوند انتقام شهدای ما را از صدام و صدامیان گرفت.

 

وی افزود: در خاطرات یکی از افرادی که صدام را اعدام کرده آمده که او در آخرین لحظات گفته این طناب را ایرانی ها به گردن من انداختند.

 

پایان پیام/

کد خبر 370908

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha