خبرگزاری شبستان: باتوجه به اینکه مجموعه نهج البلاغه از دیدگاه حدیث، ادب و تاربخ از عالى ترین درجه اعتبار و سندیت برخوردار مى باشد بنابراین سخنان امام امیرالمؤمنین على(ع) در این کتاب بزرگترین سند اسلامى و حجتى است از طرف خدا بر همه مسلمانان جهان.
براین اساس حتى برادران اهل تسنن که پایبند به مقام رهبرى و خلافت امام(ع) در مرتبه چهارم هستند، گفتار و رفتار حضرتش براى آنها حجت است؛ و ناگزیر باید در برابر آن سر تسلیم فرود آورند.
اکنون یادآورى این مطلب بجاست که موضوع مهدى منتظر در نهج البلاغه منشعب از دو رشته از سخنان امام امیرالمؤمنین على(ع) در این کتاب است.
بدیگر عبارت، مسأله مهدویت امام دوازدهم و ظهور حضرتش در آخرالزمان در کتاب نهج البلاغه از دو نظر قابل بررسى و داراى زمینه براى مطالعه و تحقیق است.
نخست از دیدگاه ملاحم و پیشگوئی هاى امام(ع) که مواردى از آن (امثال روى کار آمدن بنى امیه، حکومت حجاج بن یوسف، سقوط بنى امیه، افتادن زمام امور به دست بنى العباس، قیام زنج در بصره، فتنه مغول و . . .) در گذشته به وقوع پیوسته و موارد دیگر مربوط به آینده جهان است از قبیل خبر از (ظهور) حضرت مهدى(ع) و قیام جهانى آن بزرگوار، که به خواست خدا در آینده به وقوع خواهد پیوست.
بنابراین در این مقال به خطبه هایی می پردازیم که امام علی(ع) در آن به پیشگویی هایی در باره امام زمان(ع) پرداخته است؛
خطبه 150:
. . . یا قومِ هذَا إِبانُ وُرودِ کُلِّ مَوعُود ، و دُنُوٍّ مِن طَلعةِ مَا لاَ تَعرفُون أَلا و إِنَّ مَن أَدرکَها مِنَّا یَسرِى فِیهَا بِسِراج مُنِیر ، و یَحذُو فِیهَا عَلَى مِثالِ الصَّـالِحِین ، لِیَـحُلَّ فِیهَا رِبقاً ، و یُعتِقَ فِیهَا رِقَّاً ، و یَصدَعَ شَعْباً ، و یَشعَبَ صَدعاً ، فِى سِترِة عَنِ النَّاس ، لاَ یُـبصِرُ القَائِفُ أَثَرَهُ ، وَ لَو تَابَعَ نَظَرَهُ . . .
اى مردم اکنون هنگام فرارسیدن فتنه هائى است که به شما وعده داده شده؛ و نزدیک است برخورد با رویدادهائى که حقیقت آن بر شما ناشناخته و مبهم خواهد بود.
دانسته باشید آنکس که از طریق ما (مهدى موعود منتظر) به راز این فتنه ها پى برد و آن روزگار را دریابد، با مشعل فروزان هدایت ره بسپرد، و به سیره و روش پاکان و نیکان ( پیامبر و امامان معصوم(ع) ) رفتار نماید، تا در آن گیر و دار گره ها را بگشاید و بردگانِ در بند ظلم و خودخواهى و ملّت هاى اسیر استعمار را از بردگى و اسارت برهاند، توده هاى گمراهى و ستمگرى را متلاشى و پراکنده سازد و حق طلبان را گردهم آورد و بدیگر عبارت تشکیلات کفر و ستم را بر هم زند و جدائى و تفرقه اسلام و مسلمانان را تبدیل به یکپارچگى نموده و سامان بخشد.
این رهبر (مدتها بلکه قرن ها) در پنهانى از مردم بسر برد و هر چند دیگران کوشش کنند تا اثرش را بیابند ، نشانى از رد پایش نیابند.
در این هنگام گروهى از مؤمنان براى درهم کوبیدن فتنه ها آماده شوند، همچون آماده شدن شمشیر که در دست آهنگر صیقل داده شده.
همینان چشمانشان به نور و فروغ قرآن روشن گردد، موج با شکوه تفسیر قرآن در گوش دلشان طنین انداز شود ، شامگاهان و صبحگاهان جانشان از چشمه حکمت و معارف الهى سیراب گردد.
ابن ابى الحدید پیرامون این سخن مى گوید:
جمله "و دُنُوٍّ مِن طَلعةِ مَا لاَ تَعرفُون" کنایه از پیش آمدهاى مهم و رویدادهاى بى سابقه از قبیل دابة الارض، دجال، فتنه ها و کارهاى خارق العاده و وهم انگیز او ظهور سفیانى و کشتار بیش از حد مردم است.
آنگاه مى نویسد:
امام با ایراد جمله "أَلا و إِنَّ مَن أَدرکَها" بذکر مهدى آل محمد(ص) پرداخته که از کتاب و سنّت پیروى مى کند.
و جمله "فِى سِترة عَنِ النَّاس" بیانگر موضوع پنهانى و غیبت این شخصیت والا مقام مورد اشاره است.
سپس مى گوید:
این موضوع امامیه را در عقیده مذهبى (ولادت حضرت مهدى(ع)) سودى نبخشد؛ هرچند که پنداشته اند سخن امام تصریح به گفته آنها درباره غیبت مهدى است؛ زیرا جایز است که خداوند این چنین امامى را در آخر الزمان بیافریند و مدتى در پنهانى بسر برد و داراى مبلغین و نمایندگانى باشد که دستورات او را به اجرا در آورند و از آن پس ظهور نماید و زمام کشورها را بدست گیرد و حکومت ها را زیر سلطه خود درآورد و جهان را مسخر فرماید.
اکنون توجه خوانندگان را بدین نکته جلب مى نماید که ابن ابى الحدید از یکسو انطباق کلام امیرالمؤمنین(ع) را بر عقیده شیعه درباره حضرت مهدى حجة بن الحسن العسکرى(ع) و ولادت و زنده بودن آن بزرگوار باور نکرده و رد مى کند؛ و از سوى دیگر جایز و ممکن مى داند که حضرت مهدى(ع) پس از بدنیا آمدن ، مدتى را در حال غیبت و پنهانى بسر برد و نمایندگان و مبلغین از طرف حضرتش به وظائف محوله دینى پردازند؛ آنگاه ظهور کند و رسماً مشغول به کار گردد.
بدون شکّ این نظریه جز تعصّب ولقمه دور سر گردانیدن، توجیه دیگرى نمى تواند داشته باشد ؛
چه اگر ممکن باشد که آن حضرت بعد از بدنیا آمدن غایب گردد و . . . پس همان نظریه اى را ارائه داده است که شیعه مى گوید، منتها با یک اختلاف غیر اساسى و آن اینکه شیعه معتقد به ولادت امام زمان در سال 256 هجرى است و این اعتقاد مبتنى بر ده ها حدیث از ناحیه امامان معصوم(ع) و اعترافات بیش از یکصد نفر از مورخان و دانشمندان اهل تسنن است که در مقدمه بدانها اشاره شد.
نیز علامه قندوزى در باب 74 "ینابیع المودّة" این فراز از کلام امام را بعنوان مهدى موعود اسلام و مورد نظر شیعه ایراد نموده است.
خطبه 152:
" وَ قَد طَلـَعَ طَالِعٌ ، وَ لَمـَعَ لاَمِعٌ ، وَ لاَحَ لاَئِحٌ ، وَ اعتَدَلَ مَائِلٌ ، وَ استَبدَلَ اللهُ بِقَوم قَوماً ، وَ بِیَـوم یَوماً ، وَ انتَـظَرْنَا الْغِیَرَ إنْتِظَارَ الْمـُجدِبِ الْمـَطَرَ. وَ إِنَّمـَا الأَئِمـَّةُ قَوَّامُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ ، وَ عُرَفَاؤُهُ عَلى عِبَادِهِ..."
طلوع کننده اى طالع شد و درخشنده اى بدرخشید و آشکار کننده اى آشکار گردید و آنچه به انحراف گرائیده بود به حق و اعتدال برگشت و خداوند گروهى را به گروهى تبدیل و روزى را در برابر روزى قرار داد.
جز این نیست که امامان (بر حق) پاسداران الهى بر خلق خدا هستند و آگاهان مراقب از طرف او بر بندگانش؛ کسى به بهشت نخواهد رفت مگر اینکه آنان را بشناسد و هیچکس به دوزخ نخواهد رفت جز آنکه پیشوایان (بر حق) را انکار کند و آنها او را جزو پیروان خود ندانند.
ناگفته پیدا است که مقصود از این سخن ــ که شرط رفتن به بهشت را شناخت امامان و مایه رفتن به جهنم را نشناختن امامان(ع) و انکار آنان اعلام نموده ــ شناختن و نشناختن امامان دروغین و پیشوایان ظلم و گمراهى نیست.
بنابراین متصدیان امر خلافت قبل از على(ع) و معاویه ها و یزیدها و مروان ها و عبدالملک ها و هشام ها از بنى امیه و سفاح ها و منصورها و هرون ها و مأمون ها و متوکل ها و معتمدها و دیگران از بنى العباس (که سراسر عمرشان به کشتار اهل بیت پیامبر(ص) و قتل و غارت مؤمنین و سادات و پر کردن زندان ها از افراد بیگناه و راه انداختن مجالس شراب و قمار و زنا و هتک اسلام و انواع جنایت طى گردید) کسانى نبودند که شناخت آنها شرط سعادت و نشناختنشان مایه گرفتارى باشد.
آرى اگر مقصود از این کلام، افراد نامبرده باشد، زمامداران خائن کشورها و مناطق مسلمان نشین و نوکران خود فروخته استعمار نیز دست کمى از آنان نداشته و باید آنها هم معرفتشان مایه سعادت و عدم شناختشان مایه جهنم باشد؛ و این مطلبى است که هیچ مسلمان عاقلى زیربار آنها نمى رود.
چنانکه هدف از شناسائى امامان راستین، تنها شناختن نام آنها و نام پدرانشان و اطلاع بر تاریخ ولادت و درگذشتشان نیست.
بلکه هدف اصلى از این وظیفه بزرگ اسلامى شناختن امام است با ویژگی هاى علمى و سیره اخلاقى، اجتماعى، سیاسى و دیگر شؤون شخصى و امامتى و اعتراف عقیدتى و عملى بمقام ولایت او.
و مقصود از شناخت آنان مردم را، شناختن بعنوان شیعه و در خط پیروى آنان بودن است؛ و این درست همان معرفت و شناسائى طرفینى مایه رفتن به بهشت و رهائى از جهنّم است.
اکنون با توجه به جملات "إِنَّمَـا الا َئمَّةُ قَـوَّامُ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ ، وَ عُرَفاؤُهُ على عِبادِه" به این نکته پى خواهیم برد که باید در هر عصر و دوره اى از اعصار و دوران هاى اسلامى کسى وجود داشته باشد که تحت عنوان امام و پیشوا، قائم بر خلق خدا و مراقب بر بندگان او باشد. این حقیقتى است غیر قابل انکار که جز بر اساس عقیده شیعه درباره دوازده امام و تولد و حیات امام دوازدهم، بر هیچ فرقه اى از دیگر فرق اسلامى (چه شیعه و چه سنى) منطبق نخواهد شد.
بدین ترتیب تنها کسیکه در طول حدود ده قرن و نیم گذشته تا کنون و بعداً هم تا عصر انقلاب جهانى اسلام مى تواند از بین اقشار و توده هاى مختلف اسلامى، مصداق بى چون و چراى سخن امام امیرالمؤمنین(ع) باشد همانا حضرت بقیة الله الأعظم، مهدى منتظر، حجة بن الحسن العسکرى(عج) باشد، که گذشته از شیعه، بیش از یکصد و بیست نفر از بزرگان علماى اهل سنت و مراجع درجه اول حدیثى، تاریخى، و ادبى آنها اعتراف به ولادت و غیبت و نیز قیام جهانى حضرتش در آینده نموده اند.
آرى، او هم اکنون در هر کجا که هست به وظیفه قائمیت بر خلق خدا مشغول، وبه گفته محقق طوسى علیه الرحمة: "وجوده لـطف ، و تصرفه لـطف آخر ، و عدمه منّا" اصل وجودش لطف است ، و دخالتش در امور لطفى دیگر ، و عدم تصرف یا غیبتش از ناحیه ماست.
خطبه 182:
"... قَد لَبِسَ لِلحِکمَة جُنَّـتَها ، وَ أَخَذَها بِجَمِیعِ أَدَبِها مِنَ الإِقبَالِ عَلَیهَا وَ المَعرِفَةِ بِها ، وَ التَّـفَرُّغِ لَها ، فَهِى عِندَ نَفسِهِ ضَالَّـتُهُ الَّتِى یَطلُبُها ، وَ حَاجَتُهُ الَّتِى یَسأَلُ عَنهَا. فَهُوَ مُغتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الإِسلامُ ، وَ ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِه وَ أَلصَقَ الأَرضَ بِجِرَانِهِ ، بَقِیَّـةُ مِن بَقَایَا حُجَّتِهِ ، خَلِیفَةٌ مِن خَلائِفِ أَنبِیَائِهِ"
همانا زره دانش را بر تن پوشانده و آن را با تمام آداب و شرائطى که مى باید ــ چون توجه به شناسائى و فراغت بال از سرگرمى به غیر آن ــ پس حکمت گمشده او باشد که پیوسته در جستجوى آن است و خواسته اوست که در تعقیبش پرس و جو مى کند.
آن زمان که اسلام به غربت گراید و (همانند شترى که رنجور و از راه رفتن باز مانده دم خود را حرکت دهد و سینه بر زمین چسباند) حرکت و سازندگى خود را از دست بدهد و او ( حضرت مهدى(ع) ) به غربت و پنهانى به سر برد (تا موقعى که از طرف خدا مأمور به قیام گردد و اسلام را از غربت و فراموشى و حالت بى تفاوتى مردم برهاند.)
او باقیمانده اى است از حجتهاى خدا و خلیفه ایست از خلفاى پیامبران.
ابن ابى الحدید پیرامون این فراز از سخن امیرمؤمنان(ع) نوشته است:
این گفتار را هر گروهى بر اساس عقیده خود تفسیر کرده اند. شیعه امامیه گمان کرده اند که مقصود از این شخصیت، مهدى منتظر مى باشد.
آنگاه به ایراد نظر صوفیه اهل تسنن و فلاسفه و دیگر همفکران خود ـ که هیچ یک نه مستند بدلیل عقلى است نه نقلى ـ پیرامون این فراز از سخن امام پرداخته و گوید:
به نظر من بعید نیست که مراد از این شخصیت، قائم آل محمد در آخر وقت باشد ، هنگامیکه خداوند او را بوجود آورد ، هر چند که ألآن موجود نیست؛ زیرا در این کلام دلیلى بر وجود او نباشد؛ و اتفاق همه فرق اسلامى بر این است که ( عمر ) دنیا و تکلیف مردم جز با ظهور و قیام او پایان نخواهد یافت.
اکنون توجه به این نکته لازم است که شارح معتزلى ، نخست برداشت شیعه از کلام امیرالمؤمنین(ع) را با تردید نقل کرده ، لیکن چون برگفته هاى صوفیه و فلاسفه و اصحاب خود دلیل قانع کننده اى نیافته ، ناگزیر تن به عقیده شیعه و صحت برداشت آن از سخن امام(ع) داده ، و صریحاً اعتراف به پیشگوئى آن حضرت از وجود مهدى و قیام جهانى او کرده است؛ اما درباره ولادت و حیات حضرتش تشکیک نموده ، مى گوید: در این کلام چیزى که در حـال حاضر دلیل بر وجود او باشد به نظر نمى رسد.
بدیهى است که این سخن از مثل ابن ابى الحدید، با مقام فضلى که داشته، جز به انکار حقایق و مخالفت از روى تعصّب با شیعه، به چیز تفسیر نمى شود.
زیرا امیرمؤمنان(ع) درصدد معرفى اصل موضوع مهدى در اسلام و نقش وجودى او پس از ولادت و دیگر مراحل حیاتى آن موعود الهى بوده اند، نه در مقام خبر دادن از ولادت و موجود بودن کسى که بیش از دو قرن بعد از حضرتش ولادت یافته، تا در کلامش اشاره اى به موجودیت او باشد و ابن ابى الحدید (بدون توجه به واقعیت تاریخ حضرت مهدى(ع)) از آن اشاره بفهمد که مهدى در قرن هفتم زنده و موجود است ، و الا منکر ولادت و حیات او گردد.
در حدیثى که به نقل سیوطى ــ در عرف الوردى ص126 ــ ابن ابى شیبه، احمد بن حنبل، ابوداوود، ابویعلى، و طبرانى از پیامبر(ص) آورده اند که ضمن پیشگوئى از مقدمات همزمان با ظهور مهدى(ع) ــ همانگونه که امیرمؤمنان(ع) از اسلام تعبیر نموده ــ حضرتش از پیش تعبیر و پیشگوئى نموده و مى فرماید:" یُلقـِى الإِسلاَمَ بِجِرانِهِ إِلَى الأَرض" یعنى اسلام را با کمال آرامش و با تمام ابعاد پیاده و گسترده مى کند.
نیز نعیم بن حماد در فتن ــ بنا به نقل سید بن طاووس ــ از پیامبر آورده که فرمود: مهدى گنجها را استخراج مى کند و اموال را تقسیم.
آنگاه فرمود:" یُلقـِى الإِسلاَمَ بِجـِرانِه "
منبع: پایگاه اینترنتی شهید آوینی
پایان پیام/
نظر شما