اتل متل یه بابا که اومده از سفر/ اسم بابام صادقه اسم مادرم هاجر
عجب عاشق باباست وقتی بابا رو دیدش/ تو کوچه پیش مردم اونو بغل کشیدش
رفتن بابا جونم تو رفتنا چه تک بود/ چقدر قشنگ و زیبا عین قایم باشک بود
میگن بابام دوید و زد از تو خونه بیرون/ تا که مامان دزدکی نره به دنبال اون
اما بازم مامان جون چشماشو وا کرد و دید/ یواشکی دزدکی دنبال بابام دوید
دویدش و دویدش سر کوچه رسیدش/ اما دیگه بابامو ندیدش و ندیدش
کاسه ی پر ز آبو با گریه ریخت تو باغچه/ همون باغچه قشنگه باغچه ی توی کوچه
از اون موقع تا حالا اونو پیدا نکرده/ هنوزم که هنوزه دنبال اون میگرده
همون که عکس نازش خورده به روی دیوار/ عکسی که مادرم رو بدجوری کرده بیمار
الهی که بمیرم چشاش به در سفید شد/ پس کی میاد اونی که رفتش و ناپدید شد؟
مامان جونم هرچی گشت بابا رو پیدا نکرد/ گذشتش و یه روزی درب خونه صدا کرد
مامان بلند شد از جا چادرشو سر کشید/ رفت که درو وا کنه یک دفه رنگش پرید
با التهاب و تشویش خیره شد به روی من/ بغض گرفت گلوشو، لرزید زانوی من
وقتی که در رو وا کرد غریبه ای رو دیدم/ بعدش صدای جیغ مادرمو شنیدم
وقتی اومد تو خونه تکیه دادش به در/ با گریه گفت عزیزم بابات اومد از سفر
مگه دلت همیشه از من بابا نمیخواست؟/ پاشو برو بدرقه اش نذار بگن که تنهاست
دویدمو دویدم سر کوچه رسیدم / ولی کسی رو شکل باباجونم نیدم
همونی که توی عکس موهاش یه کم بلنده/ پیش مامان واستاده با مادرم میخنده
همونی که قشنگ بود رشید و پهلوون بود/ همون که وقتی می رفت خیلی خیلی جوون بود
مامان دوید تو کوچه شوهرشو صدا زد/ با گریه گفت خدایا، مَردم به خونه اومد
منو صدا کرد و گفت اینم بابای نازت/ ببین چه پهلوونه بابای سرفرازت
تا گفتم این بابا نیست دست به کمر گرفتش/ غضب کرد و ناله زد، زد زیر گریه گفتش
چادر من رو نکش نذار بابات ببینه/ بیا بیا عزیزم بیا بابات همینه
نگو که اون قشنگ بود رشید و پهلوون بود/ نگو که وقتی میرفت خیلی خیلی جوون بود
بابای تو همینه همون که گفته بودم/ منم یه روز مثل اون جوون بودم، نبودم؟
درست میگفت مادرم بابای من همون بود/ راست میگفت مادرم مامان خیلی جوون بود
به روی دست مردم یه مرد پهلوون بود/ هزار هزاران ملک از پی اون روون بود
گذاشتنش بابا رو مردم به روی زمین/ مامان بیا لحظه ای کنار بابا بشین
بشین پیش شوهرت ببین چه پهلوونه/ بیا به مردت بگو خوش اومدی به خونه
ای که یه روز دویدی به دنبال شوهرت/ آبو ریختی تو باغچه به نیت همسرت
ببین کوچه معطر به بوی صادق شده/ اونجا که آبو ریختی پر از شقایق شده
« ابوالفضل سپهر»
نظر شما