بدون عقلانیت تاریخی، ریشه های فرهنگمان از بین می رود

استاد برجسته فلسفه، با تاکید بر تاریخمندی عقلانیت و توجه به توسعه و دستاوردهای عقل در طول تاریخ، اظهار داشت: بدون در نظر گرفتن سابقه و نتایج عقلانیت در تاریخمان، ریشه های تمدن و فرهنگمان را از بین خواهیم برد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان، دومین نشست از سری نشست های گروه فلسفه موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، با موضوع "روش شناسی استعلایی کانت" و با سخنرانی دکتر کریم مجتهدی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در موسسه پژوهشی حکت و فلسفه ایران برگزار شد.

 

مجتهدی در ابتدای سخنانش و در مقدمه ای، خود را به عنوان یک دانشجوی فلسفه معرفی کرد و اظهار داشت: این دانشجویی و دوستداری حکمت و فلسفه، شعفی است که با هیچ مال و ثروتی نمی توانید آن را به دست بیاورید؛ فلسفه یعنی همین دانشجویی و دوستداری حکمت.

 

وی تفکر و اندیشه را اساس این مسیر معرفی کرد و ادامه داد: نه تنها فلسفه، بلکه هیچ رشته ای در دنیا نمی تواند ادعا کند که با پشت کردن به تفکر می تواند به جایی برسد.


عضو موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران که دانستن و آگاهی را نتیجه ای برای تفکر می دانست و بر این باور بود که حق دانستن، حقی در راستای حق زندگی است، گفت: همانطور که حق زندگی کردن حق مسلم هر انسانی است، در کنار آن باید حق دانستن را نیز لحاظ کنیم؛ با این تفاوت که حق دانستن را خودتان باید در خودتان پایه ریزی و پی گیری کنید.


وی بر این باور است که حق دانستن اولویتی بالاتر از حق زندگی کردن دارد. وی در این باره افزود: حق زندگی ما را دیگران می توانند بگیرند یا حتی آن را به ما ارزانی دارند، در حالی که حق دانستن را خودمان می توانیم به دست بیاوریم یا مراقب باشیم که از دست ندهیم.


مولف "فلسفه نقادی کانت" در بخش دیگری از سخنانش، عدم استقلال فلسفه از علوم جدید را ویژگی تمام فلسفه های جدید دانست و در مقایسه ای با فلسفه های پیش از آن، اظهار داشت: تفاوت فلسفه عصر جدید در مقایسه با فلسفه های قرون وسطی، در همین امر است. عقربه ذهنی فلاسفه قرون وسطی میان عقل و وحی حرکت می کرده است، اما در عصر جدید این عقربه ذهنی، یک طرفش علم جدید است.


وی سمت دیگر این عقربه ذهنی فلاسفه جدید را سنت، کلام سنتی و فرهنگ دانست و ادامه داد: فلاسفه جدید، همانند لایب نیتس، تلاش دارند که یک هماهنگی بین این مقولات ایجاد کنند و تلاش دارند تا همه این مولفه ها را با هم همسو سازند.


مولف " فلسفه در قرون وسطی"، درخت معرفت دکارت را نمونه ای از این تلاش عنوان کرد و اظهار داشت: در درخت دکارت همه شاخه های علوم درکنار هم جمع شده اند و همه آن ها از یک ریشه ناشی می شوند. حتی امروزه کسانی که می خواهند علوم جدید را انکار کنند، باید از آن عبور کنند و گریزی از آن نیست.


وی بر اساس همین توصیف، یک از مسایل مهم ذهن کانت را آموزه های نیوتنی در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم دانست و گفت: عصر روشنگری قرن هجدهم، هر چند با آموزه هایی از دیدرو، روسو، ولتر و تنی چند دیگر همراه شده است، اما نیوتن یکی از مولفه های اصلی این منورالفکری است.


مولف " پدیدارشناسی روح بر حسب نظر هگل" که بحث از علم جدید را مقدمه ای برای ورود به اندیشه های کانت می دانست، به بخش مقدمه کتاب "نقادی عقل محض" کانت، اشاره کرد و گفت: کانت در مقدمه این کتاب معتقد است که امروزه آنچه که بر آن توافق عام وجود دارد، علم است. هندسه ای که در تمام عالم و در تمام کلاس ها خوانده می شود، یکسان است.


وی سوال آغازین کانت را برای ایجاد فلسفه اش اینگونه طرح کرد که چرا توافقی اینچنینی در مسایل علمی داریم، اما در آموزه های فلسفی این اجماع وجود ندارد؟ کدام ویژگی ای در طبیعیات است که در مابعدالطبیعه یافت نمی شود؟


مولف کتاب " فلسفه و تجدد"، روش استعلایی را به عنوان روش کانت برای پاسخگویی به این پرسش معرفی کرد و ادامه داد: روش استعلایی بدین معناست که به دنبال شرایط ماتقدمی باشیم که توانسته چنین کارکردی در علم داشته باشد، اما فلسفه از آن بی بهره است.


وی در ادامه سخنانش به مباحث معرفت شناسی کانت پرداخت و حس و فاهمه را به عنوان اولین مرحله از آگاهی انسان ذکر کرد و گفت: در دیدگاه کانت، شناسایی با حس آغاز می شود و با فاهمه حکم صادر می گردد و با همکاری این دو من آگاه می شوم.


مولف کتاب " فلسفه و فرهنگ"، با تمایز گذاشتن بین فاهمه و عقل در فلسفه کانت، گفت: فاهمه چشم به جهان طبیعی دارد و تحت مقولات پیشین با زمان و مکان، به عنوان شرایط ما تقدم کار می کند.


وی به سخن معروف کانت اشاره کرد که "بدون داده های حسی، فاهمه بی محتواست و بدون مقولات فاهمه، حس نابیناست" و ادامه داد: اینجا که همان محدوده فیزیک نیوتن است و تمام مقولات ذهن ما، با اصول فیزیک نیوتنی مطابقت دارد.


مولف کتاب " فلسفه در آلمان" شناسایی نیوتنی ما را محدود به پدیدارهای مادی دانست که ذوات با این مقولات فاهمه قابل درک و شناسایی نیستند و در همین باره گفت: به همین دلیل وقتی مباحث و سوالات فراتر از فیزیک می رود، علم نمی توانند به آن پاسخ دهد؛ مثلا فیزیک نیوتن نمی تواند به مسایلی مانند روح و نفس بپردازد.


وی که این مرحله را اولین مرحله از محدودیت شناخت بشری عنوان می کرد، به معرفی عقل در تمایز با فاهمه پرداخت و گفت: اما عقل فراتر از فاهمه می رود و مسایلی را طرح می کند که در چارچوب فیزیک نیوتنی نمی گنجد. فیزیک در مسایل اخلاقی و هنری کمیتش لنگ است و اینگونه مسایل مستقل از فیزیک اند.


مولف کتاب " افکار کانت" که مسایل اخلاقی و هنری را از قبیل مسایلی می دانست که صرفا با حضور انسان در این جهان، بروز و ظهور می یابد، ادامه داد: در این مرحله گویی فلسفه کانت به بن بستی می رسد که نمی تواند با عقل نظری از آن عبور کند و نهایتا وارد عقل عملی می شود.


وی فصل پایانی کتاب "نقد عقل نظری" را که تحت عنوان "روش شناسی استعلایی عقل" منتشر شده است، فصلی مهم در معرفی و شناسایی عقل در فلسفه کانت معرفی کرد و گفت: در عین حال که عالم را از طریق حس می شناسیم، اما کانت بر این باور است که عقل منفعل نبوده، بلکه فعال و سازنده است؛ در فلسفه عقل باید بیدار باشد.


مولف کتاب " دونس اسکوتوس و کانت به روایت هیدگر"، صیانت از ذات را مهمترین ویژگی عقل دانست و گفت: عقل بر اساس این ویژگی هماره حافظ خودش است و هیچگاه نمی توانید او را کنار بزنید. حضور انسان برای خودش، به این ویژگی عقل باز می گردد. اما مهم این است که این بیداری و حضور و صیانت از ذات عقل، چگونه رخ می دهد؟


وی که تلاش کرد بر اساس 4 ویژگی و ضابطه ای که کانت در فصل پایانی کتابش برای عقل بر می شمارد، به این سوال فلسفه او پاسخ دهد، "انضباط" را اولین ضابطه معرفی کرد و گفت: عقل برای آنکه عقل باشد باید منضبط باشد و پراکنده گویی در آن راهی ندارد.


مجتهدی این انضباط را ترجمانی دیگر از لغت "محض" دانست که در عنوان کتاب آمده است و ادامه داد: عقل محض، عقل منضبط است و اگر این انضباط را از آن بگیریم، عقل آلوده می شود. این انضباط از عقل صادر شده و برای حفظ خود عقل است.


وی دومین ویژگی عقل را قانونمندی آن دانست و اظهار داشت: عقل نمی تواند مصادره به مطلوب کند؛ چون قانونمدار است و باید به خودش وفادار باشد. تعقل، توسعه عقل است و وفادار به خود عقلانیت است.


مولف کتاب "فلسفه تاریخ"، "ساختاری معماری گونه" را به عنوان سومین ویژگی عقل در فلسفه کانت ذکر کرد و گفت: در حساب معماری، تمام تلاش این است که ساختمان با چنان نظم و حسابی پیش رفته و ساخته شود که نسبت های تمام اجزای آن با هم درست باشد و فرو نریزد.


وی مهمترین و آخرین ضابطه عقل را تاریخمندی او عنوان کرد و گفت: در عقل باید یک حافظه ای باشد که همان توسع عقل است. عقل وقتی گسترش می یابد که سوابق خود را بشناسد. عقل باید از چگونگی پیشرفت خود آگاه بوده و بر تمام فعالیت هایش در سراسر سیر پیشرفت خود تسلط داشته باشد.


مولف " نگاهی به فلسفه‌های جدید و معاصر در جهان غرب" بر این باور است که تاریخمندی لب اصلی فلسفه کانت بوده و بدون در نظر گرفتن تاریخمندی عقل، تمام نتایجی که گرفته شود، بی اعتبار است.


وی در همین باره افزود: این حرکت جوهری فکرا را نمی شود نادیده گرفت. باید عقل را در یک سابقه ای وضع شده ملاحظه کرد و باید به ریشه های آن توجه داشت. بر همین اساس من گاهی فکر می کنم که ما حتی به مرحله آگاهی عقلانی که سقراط بدان رسیده بود، نرسیده ایم! چون او می فهمید و می دانست که نمی داند. این سابقه عقل و تفکر است.


مولف کتاب "فلسفه و فرهنگ" در پایان سخنانش، فهمیدن نادانی را خردمندانه توصیف کرد و گفت: فلسفه ریشه های کهنی دارد و وقتی که نادانسته تیشه به این ریشه ها می زنیم، در واقع نمی دانیم که چقدر فرهنگمان را مضمحل می کنیم. معلم فلسفه باید به این ریشه ها توجه داشته باشد.

 

پایان پیام/


 

کد خبر 36291

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha