خبرگزاری شبستان: قرآن حکیم در آیات 26 تا 30 سوره قیامت بر تصویر عجیبی از مرگ تکیه می کند: کلاََّ إِذَا بَلَغَتِ الترََّاقىِ*َ و قِیلَ مَنْ رَاقٍ* وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ* وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ* إِلىَ رَبِّکَ یَوْمَئذٍ الْمَسَاقُ / آرى، چون جان به گلوگاه رسد، و گفته شود که چه کسى است که افسون بخواند؟ و یقین کند که زمان جدایى فرا رسیده، و ساقهاى پا در هم پیچیده شوند،آن روز روز راندنش به سوى پروردگار توست.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان معتقد است: جمله " کَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ" معطوف بهانسان هایی است که زندگى دنیاى عاجله را دوست مىدارند و آن را مقدم بر زندگى آخرت مىدارند، گویا فرموده: از این رفتارتان دست بردارید که این زندگىو این طرز فکر براى شما دوام ندارد، و به زودى مرگ بر شما نازل گشته، به سوى پروردگارتان روانه مىشوید.
در این جمله فاعل فعل" بلغت" حذف شده، چون سیاق بر آن دلالت مىکرده، هم چنان که در آیه" فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ" نیز فاعل حذف شده، و در هر دو جمله تقدیر کلام" بلغت النفس" است، و کلمه" تراقى" جمع" ترقوه" است که به معناى استخوانهاى اطراف گردن است، که از طرف چپ و راست گردن را در میان گرفتهاند.
مفسر در ادامه به آیات 27 تا 29 می پردازد: کلمه"راق- راقى" اسم فاعل از مصدر" رقى" است، که به معناى افسون کردن و شفا دادن است. مىفرماید: چه کسى از اهل و عیال و دوستانش در آنچه که پیرامون اویند مىتواند او را شفا دهد و دردش را دوا کند؟ این جمله را در هنگام نومیدى به کار مىبرند.
بعضى از مفسرین گفتهاند: معنایش این است که بعضى از ملائکه از بعضى دیگر که روح او را بالا مىبرند مىپرسند: شما ملائکه عذابید یا ملائکه رحمت، (کیست بالا برنده)؟
" وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ" یعنى انسان محتضر وقتى این احوال را مشاهده مىکند، یقین مىکند که دیگر باید از زندگى عاجله دنیا که علاقمند بدان بود، و بر آخرت ترجیحش مىداد جدا شود.
" وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ" ظاهر این عبارت این است که مراد از آن پیچیدن ساقهاى پاى محتضر در یکدیگر است، چون وقتى روح به گلوگاه مىرسد حیات سارى در اطراف بدن باطل گشته، دیگر تعادلى بین اعضا نمىماند.
بعضى گفتهاند: مراد از این جمله پیچیدن شدت امر آخرت به امر دنیا است.بعضى دیگر گفتهاند: منظور درهم شدن حال جاندادن با حال زندگى است.و بعضى گفتهاند: پیچیدن ساق دنیا که همان سختى جان دادن است، به ساقآخرت یعنى شدت هول مطلع است، ولى در الفاظ آیه هیچ دلیلى بر هیچ یک از این معانى وجود ندارد، بله این مقدار را مىتوان گفت که آیه مىخواهد با تعبیر پیچیدن ساق به ساق از احاطه شدائد و ورود پى در پى آنها خبر دهد، چون از دم مرگ تا روز قیامت شدائد یکى پس از دیگرى روى مىآورد، و این معنا با معناهایى که نقل کردیم منطبق مىشود.
اما شرح و تفسیر علامه طباطبایی بر آیه 30 سوره قیامت این گونه است: کلمه"مساق" مصدر میمى است، که همان معناى مصدر - سوق- را مىدهد، و مراد از اینکه در قیامت یا در روز مرگ سوق به سوى خداى تعالى است، این است که بازگشت به سوى اوستو اگر از بازگشت به مساق تعبیر آورد، براى اشاره به این است که آدمى در این بازگشت، اختیارى از خود ندارد، مانند موجودی که دیگرى او را مىراند، آدمى را هم دیگرى به سوى این سرنوشت مىبردو او خود هیچ چارهاى از آن ندارد، پس او به حکم" إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ" از روز مرگش به سوى پروردگارش رانده مىشود، تا به حکم" إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ" در قیامت بر او وارد شود. اگر در باره اینکه چرا جمله" الى ربک" جلوتر از جمله" یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ" ذکر شده؟ بگوییم به منظور افاده حصر بوده، آن وقت آیه شریفه مىفهماند که غایت و نقطه نهایى هستى، برگشتن به خداى تعالى است.
در ورطه هلاک فتد کشتی وجود ما
دکتر حسین محی الدین الهی قمشه ای ادیب و پژوهشگر در کتاب "سیصد و شصت و پنج روز در صحبت قرآن" نکته ای درخور توجه درباره این آیات دارند: با این که این آیات، یأس و نومیدی و هیبت مرگ را در پیش چشم می آورد اما ناگهان در پایان آیات خبری بسیار خوش به گوش می رسد که شخص را از نگرانی مرگ می رهاند و آن تصویر نادرست که از مرگ در ذهن دارد و گمان می کند که به تعبیر شکسپیر "از این جهان شریر به سوی کرم های شریرتر می رود" به کلی از ذهنش دور می شود زیرا پروردگار عالمیان می فرماید که امروز بازگشت تو و سیر و حرکت تو به سوی پروردگار توست و کلمه رب خود نشان رحمتی است که دل را آرامش می بخشد زیرا کدام کس می ترسد از آن که به آغوش مادرش بازگردد و به آن کسی برسد که او را شیر می دهد و عشق می دهد و رشد می دهد و می پرورد.
اما تصویرسازی های شیخ اجل سعدی نیز در این باره استادانه و زیباست:
فریاد از آن زمان که تن نازنین ما
بر بستر هَوان فتد و ناتوان شود
اصحاب را ز واقعه ما خبر کنند
هر دم کسی بهرسم عیادت روان شود
وآنگه که چشم بر رخ ما افکند طبیب
در حال ما چو فکر کند بدگمان شود
تا آن زمان که چهره بگردد ز حال خویش
وان رنگ ارغوانی ما زعفران شود
در ورطه هلاک فتد کشتی وجود ما
نیز از عمل بماند و بی بادبان شود
خّرم دلی که در حرم آباد امن و عیش
حق را به خوان لطف و کرم میهمان شود.
پایان پیام /
نظر شما