شیخی که دربار‌ها را اسلامی می‌خواست نه اسلام را درباری

خبرگزاری شبستان: شیخ بهایی هرگز به تملق و چاپلوسی شاهان نپرداخت. او دربار‌ها را اسلامی می‌خواست نه اسلام را درباری. او دیانت را دستورالعمل سلطنت می‌دانست نه سلطنت را حاکم مطلق دین و دنیای مردم.

به گزارش خبرگزاری شبستان، سومین روز از اردیبهشت در تقویم رسمی کشور روز بزرگداشت شیخ بهایی نام گرفته است از این رو در این نوشتار به گوشه‌ای از زندگانی این عالم بزرگوار پرداخته می‌شود.
نام دقیق شیخ بهایی «محمد بن عزالدین حسین بن عبد الصمد بن شمس الدین محمد بن علی بن حسین بن محمد بن صالح حارثی همدانی عاملی جبعی» و کنیه او «ابوالفضائل» است. لقب اصلی او «البهائی» است که به «بهاء الدین» منسوب است. «العاملی» در نسبت با جبل عامل در لبنان و «الجبعی» در نسبت با روستای «جُبَع» به ضم جیم و فتح باء و عین مهمله و با مدّ گفته می‌شود «جُبَاع» که در جنوب شرقی شهر صیداست واقع است و همواره مجمع دانشمندان و دانشجویان «جبل عامل» بوده است.
ناحیه «جبل عامل» همواره یکی از مراکز شیعه در مغرب آسیا بوده است و پیشوایان و دانشمندان شیعه که از این ناحیه برخاسته‌اند، بسیارند. در هر زمان، حتی امروزه فرق شیعه در جبل عامل به وفور می‌زیسته‌اند و در بنیاد نهادن مذهب شیعه در ایران و استوار کردن بنیان آن مخصوصاً از قرن هفتم هجری به بعد یاری بسیار کرده و در این مدت پیشوایان بزرگی از میان ایشان برخاسته‌اند. خاندان بهائی نیز از‌‌ همان خانواده‌های معروف شیعه در جبل عامل بوده است. نام «الحارثی الهمدانی» با توجه به «حارث بن عبدالله الاعور الهمدانی» - که از اصحاب و مخلصین امیرالمؤمنین علی (ع) بوده- به او نسبت داده شده است. شیخ بهایی در اشعار، نام بهایی را برای خود برگزید و از این رو به شیخ بهایی شهرت یافته است. مجموعه اشعار فارسی و عربی شیخ بهاء الدین را، «محمدرضا حر عاملی» فرزند شیخ حر عاملی گرد آوری کرده و دیوانی گرانب‌ها پدید آورده است.
شیخ بهائی –‌‌ همان طور که در «سلافة العصر» و غیره آمده است - در روز چهارشنبه، 27 ماه ذی الحجه سال «953 هجری قمری»، مصادف با سال «1547 میلادی»، در شهر «بعلبک» لبنان متولد شده است، هرچند در مورد زمان و مکان ولادت وی، اقوال دیگری نیز وجود دارد. در مورد تاریخ وفات شیخ بهایى نیز اقوال گوناگون وجود دارد. شیخ در روز 12 ماه شوال سال «1030 ه. ق» هجری در اصفهان از دنیا رفته است که این تاریخ بر مبنای قول شاگرد شیخ بهایی- سید حسین ‌بن سید حیدر حسینی کرکی عاملی مجلسی - می‌باشد که اولین کسی بوده که در بستر مرگ شیخ حاضر شده و بر جسد شریف او نماز گزارده است.
طبق قول علامه مجلسی- یکی از شاگردان برجسته شیخ- عمر او حدوداً 81 یا 82 سال بوده است. جسد شریف او نیز بنا به وصیت، به مشهد امام علی بن موسی الرضا (ع) انتقال یافت و در نزدیکی حرم مطهر به خاک سپرده شد. پدر شیخ بهائی «عزالدین حسین بن عبدالصمد حارثی همدانی عاملی» دانشمندی ماهر و محققی دقیق و متبحر و ادیبی جامع و شاعری عظیم ‌الشان و جلیل القدر و از شاگردان «شهید ثانی» بوده است که پس از شهادت شهید ثانى، در ایام جوانى، در اثرسختگیری‌ها و کارشکنیهایى که در امور شیعه در جبل عامل پیش آمده بود به دنبال دعوت عالم بزرگ «شیخ علی منشار عاملی» انجام گرفت. هنگام ورود به قزوین، به خانه همین عالم بزرگ وارد شدند و بدین گونه خاطرات دوستی دیرین در سرزمینی تازه و حال و هوای آزادی، تجدید شد و روابط محکمتری بین این دو فقیه فرزانه پدید آمد. ایشان دارای آثاری از قبیل: کتاب «چهل حدیث»، رساله در رد اهل وسواس، حاشیه الارشاد، مناظره با بعضی فضلاء حلب درباره امامت و چند نوشته دیگر بوده است.
شیخ بهایی در یکی از مهم‌ترین ادوار تاریخ ایران یعنی عصر صفویه می‌زیسته است. رابطه عالمان دین و دربار‌ها و پادشاهان معمولاً خوب نبوده است؛ علمای شیعه در طول تاریخ با پادشاهان و قدرتمندان در حال مبارزه و درگیری پیدا و پنهان بوده‌اند. آنان تکیه به ظالم را سبب ورود به آتش جهنم می‌دانستند و هر گونه کمک به ستمگران را گناه می‌شمردند. حتی آوردن قلم و یا دوات را برای آنان، گناهی بزرگ به حساب می‌آورند.
در دوران صفویه که اولین حکومت شیعه در منطقه‌ای وسیع تشکیل شد، دانشمندان زیادی با آنان همکاری کردند. راز این همکاری این بود که شاهان صفوی قدرت خویش را مرهون علما می‌دانستند و‌گاه از ایشان در اداره امور مملکت اجازه می‌گرفتند و قوانین کشور برگرفته از فقه شیعه بود. شیخ بهایی خود با پادشاهان صفوی مخصوصاً شاه عباس اول و شاه طهماسب ارتباط نزدیک داشت ولی پیوندی که او با دربار داشت، از موضع هدایت و رهبری بود. او از قدرت آنان در جهت اقتدار دین و حمایت از محرومین بهره می‌برد.
شیخ بهایی هرگز به تملق و چاپلوسی شاهان نپرداخت. او دربار‌ها را اسلامی می‌خواست نه اسلام را درباری. او دیانت را دستورالعمل سلطنت می‌دانست نه سلطنت را حاکم مطلق دین و دنیای مردم. او دولت‌ها را کارگزار دین و متعهد به قوانین خدا می‌خواست نه دین را توجیه گر کارهای نادرست دولت‌ها.
شیخ بهایی از زاهد نمایان و عالمان چاپلوسی که خود را به شاهان نزدیک می‌کنند و در قرب شاهان جاه و جلال و آب و نان می‌جویند به شدت انتقاد می‌کند و صریحاً این قرب را «نان و حلوا» می‌نامد.
مهاجرت اول شیخ با پدرش از سرزمین مادری به ایران بود که در آنجا زبان فارسی آموخت و تا جائی پیش رفت که ایران وطن دوم او شمرده می‌شود. شیخ بهائی در دو شهر علمی ایران آن روزگار یعنی قزوین و اصفهان درس خواند و نزد پدرش و سایر اساتید مشهور عصر تلّمذ نمود ورفته رفته مدارج کمال را سپری کرد. در همین اثناء بود که با همسر خود، دختر شیخ الاسلام زمان یعنی «شیخ زین‌الدین علی منشار عاملی» آشنا شد، دختری که یگانه فرزند پدرش بود و پس از درگذشت پدر، تمام ماترک او از جمله کتابخانه بزرگ وکاملی به آن دختر ارث رسید. گفتنی است که «شیخ منشار» کتابخانه بزرگی شامل چهار هزار جلد کتاب داشت که اکثر آن کتب را از سرزمین هندوستان - که مدتی از زندگی خودرا در آنجا سپری کرده بود- با خود به ایران آورده بود. شیخ بهایی و همسرش هر دو از آن کتابخانه گرانب‌ها استفاده و بهره کافی بردند.
پادشاه آن روزگار ایران- شاه عباس کبیر صفوی- شیخ بهائی را فرا خواند واو را به عالیترین مدارج یعنی شیخ الاسلامی رسانید و شیخ بهایی نیز کتاب «جامع عباسی» در فقه را به «شاه عباس» اهدا نمود. اگر کسی با نگاهی دقیق و روشن در احوال شیخ نظر کند به وضوح در می‌یابد که او این مقام‌ها ومناصب دنیوی را کاملاً بی‌ارزش می‌دانست و این ناشی از عشق شیخ به تنهایی و عزلت و سیر به طریق اهل سلوک و عرفان می‌باشد. او فقری را پیشه خود کرده بود که فخر کائنات، پیامبر اعظم (ص) به آن افتخار کرده و بر تمام مناسب و درجات دنیا ترجیح می‌داد.
شیخ بهایی پس از در گذشت پدر همسرش – شیخ علی منشار – به درجه شیخ الاسلامی رسید. سپس به زیارت بیت الله الحرام مشرف شد و پس از عزیمت به «مدینه منوره» مدت بسیار زیادی از عمر گرانمایه خویش را صرف سیر و سفر نمود. باید دانست در حالی که آوازه شهرت شیخ در آفاق پیچیده بود، در خلال این سفر‌ها همواره به طور مخفیانه و نا‌شناس مسافرت می‌کرده است. سپس تمام عتبات مقدس عراق و مشهد امام رضا (ع) را زیارت نمود و بعد به هرات رفت و از آنجا به مشهد، آذربایجان، مصر، قدس شریف، دمشق، شام، حلب و سرزمینهای دیگر مسافرت نمود.
درهر سرزمین مدتی توقف کرد وهمواره شمار کثیری از اصحاب کمال و معرفت و فضل، گرد او بودند. شیخ در خلال این سفر‌ها همواره مورد احترام دیگران بوده و خود نیز بسیار کسب تجربه نموده و بهره‌ها رسانده است. همچنین مباحثات و مناظرات علمی و مذهبی بسیاری با دانشمندان مذاهب دیگر داشته که همگان به برتری او اذعان دارند. حقیقتاً جای تأسف است که اخبار سفر‌ها و سیاحتهای شیخ بهایی، با وجود این مدت طولانی گشت و گذار، تدوین نشده زیرا بی‌تردید در این سفر‌ها و با وجود کثرت علوم و اطلاعات شیخ، حوادث لطیف و جالب و قضایای عجیبی روی داده است.
شیخ بهائی پس از این غیبت و گسست طولانی به پایگاه خویش یعنی اصفهان بازگشت تا اینکه در این ایام نظر بزرگان زمان متوجه او شد تا از صفای باطن و انوار افکار بکر و عالی او استفاده نمایند، حتی «شاه عباس کبیر» نیز او را مصاحب حضر و سفر خویش قرار داد و در سفر به مشهد مقدس او را با خود برد وپس از زیارت مرقد مطهر نذر خویش ادا کرد. درباره این سفر‌ها حکایات و روایات بسیاری وجود دارد که برخی از آن‌ها ممکن و برخی دیگر بعید یا آمیخته با خرافات می‌باشد.
شیخ بهایی در روزگار شاه عباس معروف، نقش سیاسی مهمی در اداره امور کشور داشت. او مدّت‌ها در هرات «شیخ الاسلام» بود و کلیه امور دینی مردم را رهبری می‌کرد. پس از مدتی از این سمت کناره گیری کرد و به مسافرت‌های حجاز و مصر و شامات و عراق و آذربایجان پرداخت و پس از سال 1006 قمری که شاه عباس کبیر، رسماً اصفهان را پایتخت قرار داد منصب شیخ الاسلامی اصفهان را به عهده گرفت. شیخ علیرغم احاطه و علم کامل درتمامی علوم و معارف - از جمله نحو و شعر و اصول و فقه وتفسیر و حدیث و حساب و هندسه و نجوم و فلسفه اشراقی و مشائی و کلام اشعری و معتزلی و حتی علوم غریبه - معتقد بود که هیچ یک از این معارف نمی‌توانند در مقابل و یا همسنگ تصوف و عرفان صحیح قرار گیرند.
*نویسنده: دکتر پریش کوششی، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی

پایان پیام/

کد خبر 361437

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha