به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، هنگامی که جنگ شد همه مردم از پیر و جوان و نوجوان از هر قشری باسواد و بی سواد، دکتر و مهندس، بقال و قصاب دانش آموز و دانشجو همه و همه یک دست و یک رنگ پا درمیدان های نبرد گذاشتند تا از این مرز و بوم در راه خدا حفاظت کنند، حال که 25 سال از جنگ می گذرد خاطرات جنگ تنها یادگاری است که برای نسل های بعد از جنگ باقی مانده است.
وقتی وارد کربلای ایران شلمچه و طلاییه می شوی خاطرات جنگ را برایت تداعی می کند، اینجا هم پر است از آدم هایی که جنگ را ندیده اند اما شیفته این خاک هستند و به دنبال چراغ هدایتی از سوی شهدا، آدم هایی ازهر سنی و هر قشری را می توانی در این دشت که حزن غریبی دارد ببینی.
آسمانش گویا فرق دارد و آفتاب طوری دیگر می تابد، آدم ها یی را می بینی که بی تفاوت به اطراف یک گوشه نشسته اند و غریبانه می گریند.
خاک شلمچه و طلاییه فرق دارد هر که می آید گویا دیگر خود را نمی شناسد به دنبال خود واقعی در خلوتی می گردد و هرکسی جایی نشسته و با چفیه یا چادرش، محلی برای زیارت درست کرده است.
آدم هایی را می بینی از هر سنی آمده اند تا خادم شوند، خادم شهدا، یکی اسپند دود می کند دیگری واکس صلوتی می زند، یکی دیگر به زائران خوش آمد می گوید، آن یکی کفش های زائران را جفت می کند اکثر به غریب نوجوان و جوان هستند.
مهدی 16 سال دارد دانش آموزی سوم دبیرستانی که سه روز است در طلاییه برای شهدا خادمی می کند و به زائران خوش آمد می گوید،بار اولش است که خادم شده است، مهدی از دود و هیاهوی تهران آمده است تا در این دشت که ذره ذره از خاکش نشانی از خدا دارد دلش را صاف کند مهدی می گوید راه خدا را در شلوغی و پس کوچه های شهر گم کرده بودم، آمدم تا دراینجا هنگام خلوتی با شهدا دلم را صاف کنم.
زوج جوان یاسوجی که در طلاییه با هم آشنا شدند و هر سال که سالگرد ازدواجشان می شود به طلاییه می آیند می گویند تا روزی که زنده هستیم در سال روز ازدواجمان به طلاییه خواهیم آمد.
مرد جوان پزشک است و همسرش وکیل هر دو بیش از 7 سال است که به این مناطق می آیند و هدفشان پیدا کردن "خود" است.
این زائر جوان می گوید طلاییه نقطه عطف زندگی است آدم هایی اینجا هستند خود را فهمیده اند، اینجا را خدا محاصره کرده است آمده ایم در محاصره خدا قرار گیریم و از شر دشمن دور باشیم.
خانمی 32 ساله که علوم سیاسی خوانده است آمده شلمچه تا خادم باشد او چند سالی است که برای شهدا خادمی می کند و می گوید تا الان هر چه از شهدا خواسته به آن رسیده است می گوید خادمی سعادتی است که خدا قسمت ما می کند، اینجا عشق را می توان دید، می گوید 10 روز باید خادم شهدا باشد، وقتی می آید شلمچه همه چی دنیا مادی از یادش می رود و دیگر دل برگشت به خانه را ندارد، دوست دارد همیشه ساکن اینجا باشد، می گوید اگر زمان خادمیم تمام شود دوباره ثبت نام خواهم کرد و شاید قرعه به نامم خورد و باز هم خادم شهدا شوم.
آری اینجا کربلای ایران است؛ کربلایی که شهید چمران ها و همت ها و باکری ها و بالازاده ها و فهمیده ها را در خود جای داده است، دل کندن از آسمان و خاک شلمچه و طلاییه کار هر کسی نیست گویا هر که پا بگذرد، پاگیر می شود اینجا جولانگاه عشق است.
پایان پیام/
نظر شما