به گزارش خبرنگار شبستان، هفته معلم یادآور بسیاری از خاطرات تلخ و شیرین دوران مدرسه و دانشگاه است. این هفته تداعیکننده یاد و خاطرات معلمانی است که عمر خود را صرف تدریس و ارتقای علمی جامعه کردند و خود کولهباری از تجربیات و خاطرات آمیخته به عشق دارند. در بین اساتید به سراغ فریدون جنیدی، ایرانشناس رفتیم تا سری به کولهبار خاطرات وی بزنیم.
جنیدی متولد 20 فروردین 1318 در کوهستان ریوند نیشابور است. وی که از پژوهشگران فرهنگ و زبانهای باستانی است و در سال 1358 بنیاد نیشابور را بنیان نهاده است، سابقه تدریس در دانشگاههایی همچون صنعتی شریف، تهران و کرمان را دارد.
جنیدی که زمینه تخصصی فعالیت وی شاهنامهپژوهی است، سالهاست که به آموزش زبانهای باستان و شاهنامه میپردازد و بیش از 30 سال از عمر خود را به ویرایش شاهنامه صرف کرده است تا به نظر خود بیتهای افزوده شده شاهنامه را از آنها جدا کند.
این نویسنده و مدرس دانشگاه در پاسخ به این سؤال که شیرینترین و تلخترین خاطره شما در دوران تحصیل چیست؟ به خبرنگار شبستان، گفت: تمام زندگی من لبریز از خاطرات زیبا و به یاد ماندنی در مورد تدریس است. خوشبختتر از من معلمی در دنیا نیست. هر روز، هر لحظه با دانشجویانم و هر نگاهی که آنها با عشق به طرف من میکنند، برایم خاطرهانگیز است.
جنیدی اظهار داشت: پارسال یکی از دانشجویان دختر سر کلاس درس بلند شد و گفت استاد نمیدانید که من چقدر عاشق شما هستم و من گفتم من خوشبختم زیرا در اینجا نشستهام و 35 نفر به من عشق میورزند و من نیز به آنها عشق میورزم و بدین ترتیب من سرشار از عشق شما هستم.
وی با تأکید بر لزوم اینکه معلمان و اساتید باید از دروازه مهر به دنیای دانشجویان خود وارد شوند، عنوان کرد: مشکل معلمان ما این است که نمیدانند از چه دروازهای وارد شوند. متأسفانه آنها از دروازههای تکبر، بیمهری، خودبینی و یا بیاعتنایی وارد میشدند در صورتی که اگر از دروازه مهر وارد شوند، همواره از عشق و محبت برخوردار میشوند و رابطه محبتآمیزی بین خود و دانشجویان برقرار خواهند کرد.
این استاد دانشگاه با اشاره به خانهتکانی منزل و بنیاد نیشابور که شبهای نوروز توسط دانشجویانش صورت میگیرد، بیان کرد: دختران خانهتکانی منزل و پسران کارهای حیاط و بنیاد را بر عهده میگیرند. به خاطر دارم در سال دو تن از دختران دانشجویم در آشپزخانه هشت ساعت مشغول کار بودند، وقتی من وارد شدم و با جدیت کاری آنها مواجه شدم، گفتم از من خوشبختتر چه کسی در این دنیاست و آن دو دانشجو گفتند ما، چون شما را داریم.
وی خاطرنشان کرد: من به تمام بچههای این سرزمین مهر دارم و تمام زندگی من از وقتی که معلمی ساده در یک روستا بودم همراه با مهر و مهرورزی و در نتیجه کسب مهر بوده است.
جنیدی که در این گفتوگو با تمام حس و لبریز شوق بود، دفتر خاطرات خود را برعکس ورق زد و به اوایل دوران معلمی خود رسید و گفت: در زمانی که در یک روستا معلم بودم، در زمستانها بچهها با پاهای یخزده به کلاس میآمدند، آنها از روستاهای اطراف از میان برف و یخ به کلاس آمده بودند. من آنها را به پشت میخواباندم و پاهایشان را به بخاری میچسباندم. روزی یکی از روستاییان سرکی به کلاس میکشید و سریع رفت و بعد به من گفت که چطور در این اتاق زندگی میکنی، اتاق را بوی بخار یخ، عرق و جورابهای بچهها فرا گرفته است. من در جواب گفتم تو چطور دلت میآید که من نسبت به این بچهها بیتفاوت باشم. خودم در جای گرم بنشینم در حالی که پاهای آنها یخ زده است و از سرما میلرزند.
این استاد دانشگاه یادآور شد: در تمام دوران تدریس هیچوقت در زنگ اول به بچهها دیکته نگفتم زیرا دست بچهها یخ زده بود. آن وقت دستکش و وسایل گرمایشی مانند امروز نبود. من به این روش ملاحظه بچهها را میکردم.
جنیدی در پایان عنوان کرد: تمام زندگی من لبریز از عشق، محبت، مهر و ترانه است. من دانشجویانم را دوست دارم و آنها نیز مرا دوست دارند و من واقعا خوشبختم.
پایان پیام/
نظر شما