خواجه نصیر فلسفه را به کلام تبدیل نکرد

خبرگزاری شبستان: خواجه نصیر به احیا، بازسازی و بازاندیشی فلسفه و حیات عقلی در جهان اسلام دست زده است؛ اینطور نیست که وی فلسفه را به کلام تبدیل کرده باشد. روند تجریدالاعتقاد با سایر آثار خواجه متفاوت است.

قاسم پورحسن، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در گفتگو با خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان در مورد نقش خواجه نصیرالدین طوسی در فلسفه اسلامی گفت: خواجه نصیرالدین طوسی از جهات مختلفی در حیات عقلی اسلامی دارای اهمیت است. عمدتا خواجه نصیر تنها از دو منظر نگریسته و توجه شده است: یکی از منظر شارح بودن ابن سینا یعنی به خاطر شرحی که بر کتاب «اشارات» ابن سینا نوشته، مورد توجه است. عده ای هم خواجه نصیر را از نظر اخلاق دیدند، به خاطر اینکه کتاب «اخلاق ناصری» را نوشته است. جالب این است که در حوزه اخلاق حتی کمتر به کتاب «اوصاف الاشراف» او مراجعه شده است که نگاه عرفانی در باب اخلاق دارد و به نظرم مهمتر از اخلاق ناصری است. این دو منظر اگرچه منظر درستی هستند اما حقیقت این است که اهمیت بی بدیل خواجه در حیات عقلی اسلامی را نشان نمی دهند.
وی با انتقاد از اینکه تلقی برخی ها این است که خواجه نصیر اندیشه بدیعی عرضه نکرده و تنها شارح ابن سینا است، افزود: این اعتقاد، تلقی درستی نیست. نباید لزوما خواجه را شارح ابن سینا بدانیم. خواجه نصیر، علی رغم اینکه به ابن سینا توجه دارد و آثار او را شرح می کند ولی جالب این است که وقتی با اشکالات غزالی و شهرستانی مواجه می شود به آنها پاسخ می دهد و پاسخ هایی می دهد که دیدگاه ابن سینا نیست و حتی گاهی دیدگاه ابن سینا را نقد می کند، مثلا در مسأله اتحاد عاقل و معقول. در این باره می نویسد عهدی با خود گذاشتم که در پاسخ دادن به اشکالات فخر رازی بر شرح اشارات با ابن سینا مخاصمه نکنم اما نمی توانم دیدگاهش را بپذیرم، اینها نشان می دهد که خواجه، فیلسوف است. نکته مهمی است که تلقی ما این نباشد که ابن رشد هیچ گاه از ارسطو عدول نمی کند و صرفا شارح ارسطو است و شارح ابن سینا نیست.
پورحسن در ادامه سخنانش با بیان اینکه وقتی به کتب خواجه نصیر مراجعه می کنیم مشاهده می کنیم که چند کار مهم را انجام داده است، اظهار کرد: نخستین کار مهم او این است که سنت فلسفی را احیا کرد. وفات ابن سینا 428 و فوت غزالی 505 است. تا زمان خواجه نصیر که فرض کنیم در میانه سده هفتم هستیم یعنی فرض کنیم که بین سال های 650 تا 672 خواجه به عنوان متفکر درجه یک شناخته می شود، یعنی تقریبا 150 سال بعد از غزالی باید خواجه نصیر را ببینیم. در این مدت چه اتفاقی می افتد که باید خواجه را بشناسیم؟ حقیقت این است که در این زمان فلسفه کمرنگ و کم فروغ می شود که این امر تنها به خاطر فعالیت های ضد فلسفی غزالی نیست، بلکه علاوه بر غزالی، ابن حزم، ابن جوزی، فخررازی، شهرستانی و ... هستند.
وی بیان کرد: می توان ادعا کرد در مجموعه تفکری که از غزالی به بعد شکل می گیرد جریان ایمان گرایی اشعری غلبه پیدا می کند یعنی البته به دلایل و تحولات سیاسی اجتماعی، گرایش مسلمانان به تفکر عقلی بسیار اندک می شود. فقط به این خاطر نیست که ابن سینا نقد می شود، بلکه حضور فلسفی را در تمدن اسلامی مشاهده نمی کنیم و بنیادهای فلسفه را بسیار سست و لرزان می بینیم. در این فاصله 150 ساله حتی تنها فعالیتهای ضد فلسفی غزالی کافی بود که بنیادهای فلسفه را متزلزل کند، فخر رازی هم به کمکش آمد و شهرستانی هم همین طور.
وی با اشاره به اینکه در حقیقت خواجه نصیر مانند متفکری بزرگ با هر سه نفر کشمکش دارد و بیشترین کشمکش ها را با فخر رازی دارد که به نظرم فخر رازی از همه آنها مهمتر است، بیان کرد: تلقی خواجه نصیر این است که غزالی، فهم درستی از فلسفه نداشت اما فخر رازی فهم درستی از فلسفه داشت، لذا بیشترین مناقشه را با فخر رازی داشت و تمام توجه خواجه نصیر به کتاب «المحصل» فخررازی است. مستحضر هستید که فخررازی عمدا عنوان «المحصل» را برای کتابش انتخاب کرد تا عنوان کند، المحصل مشتمل بر تمام آرا و اندیشه های استوار، پسندیده و درست متفکران پیش از من است و من به تمام این اندیشه ها دسترسی دارم. وقتی که کتاب «نقد المحصل» یا «تلخیص المحصل» خواجه را می بینیم، به اهمیت کتاب المحصل فخر رازی پی می بریم. المحصل بسیار مهمتر از مقاصدالفلاسفه و تهافت الفلاسفه است. تأکید می کنم که المحصل، مباحث المشرقییه، المطالب العالیه و ... کتاب های مهمی هستند که فخر رازی در این باب نوشته است.
وی تصریح کرد: بنابراین نکته اول در بررسی اندیشه خواجه نصیر این است که خواجه نصیر به احیا و بازسازی و بازاندیشی در فلسفه و حیات عقلی در جهان اسلام دست زده است. این مسأله مهمی است که متفکران دیگر دست به این کار زدند ولی با خواجه نصیر استمرار پیدا می کند. با ابن رشد این استمرار را نمی فهمیم، البته با بخش هایی از اندیشه اشراقی سهروردی این استمرار را می فهمیم. در مکتب شیراز با ادامه و استمرار دیدگاه خواجه نصیر مواجه هستیم. بعد بازسازی اندیشه های سهروردی از سوی جلال الدین دوانی در نشواکل الحور فی شرح هیاکل النور» صورت می گیرد.
وی با تأکید بر اینکه خواجه نقش مهمی در احیای تفکر عقلی داشته است که با نوشتن آثار مهمی صورت گرفته است که عمده این آثار را خوانده ایم و این تأثیرات را مرهون این آثار می دانیم، ابراز کرد: نکته دوم این است که خواجه در احیا و بازسازی تمدن اسلامی، کاملا عقلی نگرانه برخورد می کند. تصور برخی از اساتید و کارشناسان این است که خواجه نویسنده تجرید الاعتقاد، متکلمی بیش نیست. تصور می کنیم که عمده آرای فلسفی را در تفکر کلامی اندراج داد.

پورحسن خاطرنشان کرد: این سخن نادرستی است. اصلا این گونه نیست که تصور کنیم خواجه نصیر، فلسفه را به کلام تبدیل کرد. روند تجریدالاعتقاد با سایر آثار خواجه متفاوت است. تأکید می کنم که خواجه فیلسوف عقلی است. شاید برای کسانی که به همه ابعاد و اندیشه های خواجه نصیر آشنایی نداشته باشند، فهم این مطلب دشوار باشد چرا که خواجه نصیر را از دریچه تجرید نگاه می کنند.
پایان پیام/
 

کد خبر 346612

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha