نشست «انسان در فلسفه های اگزیستانس» برگزار شد

استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه در نشست انسان در فلسفه اگزیستانس با بررسی نگاه فلاسفه ای چون کرکگارد، هایدگر و یاسپرس به انسان، تلاش کرد دیدگاه این فلاسفه را در باب انسان شناسی شرح و بسط دهد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان، نشست "انسان در فلسفه های اگزیستانس" در سرای اهل قلم خانه کتاب، با حضور دکتر علی‌محمد صابری، استاد دانشگاه و دکتر شمس الملوک مصطفوی، استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه برگزار شد.

 

دکتر شمس الملوک مصطفوی در ابتدای سخنانش با طرح موضوع "انسان شناسی" به عنوان رویکرد اصلی بحث از "انسان در فلسفه های اگزیستانس"، اظهار داشت: برای بررسی دقیق موضوع باید وارد "انسان شناسی فلسفی" بشویم که در این حوزه انسان هم از بعد نظری و هم عملی مورد سنجش و ارزیابی قرار خواهد گرفت.


عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد که صرفا قصد داشت به صورتی گذرا به موضوع "انسان شناسی" اشاره کند، ریشه های این مباحث را قابل پیگری تا فلسفه های دوران باستان دانست و افزود: قبل از آنکه این حوزه از فلسفه، توسط ماکس شلر، بسط و توسعه یابد، محور اصلی فلسفه سقراط و حتی آموزه های سوفسطاییان بود.


وی انسان و دغدغه های انسان را محور اصلی مباحثات سقراط دانست و ادامه داد: با توسعه شاخه های فلسفی، همانطور که ماکس شلر نیز اذعان دارد، امروزه دیگر تنها انسان شناسی در فلسفه مطرح نیست، و شاخه هایی مانند روان شناسی و زیست شناسی هم از ابعاد دیگری به انسان شناسی می پردازند.


بررسی و نگاه فلاسفه ای همچون کرکگارد، هایدگر و یاسپرس به انسان، موضوع بخش دیگری از سخنان دکتر مصطفوی بود که تلاش کرد دیدگاه این فلاسفه که تحت عنوان اگزیتانسیالیست شناخته می شود را در باب انسان شناسی شرح و بسط دهد.


استاد دانشگاه هنر در ابتدای این بخش از سخنانش تصریح کرد: ما نمی توانیم تعریف جامع و دقیقی از فلسفه های اگزیستانسیالیسم بدهیم و از طرف دیگر جز سارتر و یاسپرس، هیچ فیلسوف دیگری نیز نپذیرفته است که به عنوان فیلسوف اگزیستانسیالیست باشد؛ تا جاییکه هایدگر صراحتا خود را از این عنوان مبری می داند.


وی از کرکگارد به عنوان پدر فلسفه های اگزیستانس نام برد و اظهار داشت: اعتراض و سوال همیشگی او نسبت به فلسفه های پیش از خود این بود که جای انسان و فیلسوف، در این نظام های فلسفی کجاست؟


دکتر مصطفوی ایمان را به عنوان وجه تمایز انسان و دیگر موجودات، از آموزه های فلسفه کرکگارد معرفی کرد و افزود: وی ایمان را از عقل نظری و عملی خارج می کرد و آن را مرحله ای فراتر از این دو می دانست. عقل نظری که به نوعی همان عقل معاش انسان است و عقل عملی هم حوزه اخلاق است.


وی درباره ساحت ایمان در فلسفه کرکگارد افزود: در نظرگاه او، ساحت ایمان ساحتی است که شما بتوانید از ساحت نظر و عمل بالاتر بروید. وی حضرت ابراهیم(ع) را شهسوار ایمان معرفی می کرد؛ چرا که معتقد بود ابراهیم ایمان را به منتها الیه خود رسانده بود.


استاد فلسفه در دانشگاه های تهران، کتاب "ترس و لرز" را نمونه ای عالی از آثار کرکگارد در ترسیم آموزه های فلسفه اش دانست و اظهار داشت: از دیدگاه کرکگارد وقتی که به ابراهیم گفته شد که باید فرزندش را قربانی کند، او حتی اخلاق راهم زیر پاگذاشت؛ چرا که فراتر از این ساحت ها رفته بود. او حتی اگر احتمال و تردید ذهنی درباره مرگ اسماعیل داشت، دیگر نمی شد او را شهسوار ایمان دانست.


وی انتخاب را یکی دیگر از آموزه های فلسفه کرکگارد در ساحت انسان دانست و گفت: همیشه انسان در سر یک دو راهی است و حس نگرانی انتخاب هماره در انسان هست. بیشترین دلشوره انتخاب انسان در این امر اتفاق می افتد که شما نمی دانید ایمان را برگزینید یا کفر را.


دکتر مصطفوی مدعی شد که در نظرگاه کرکگارد، انتخاب های ما هستند که چگونه بودن ما را می سازند و آینده من، چیزی جز انتخاب های امروز و گذشته من نیست.


وی در ادامه سخنانش به بحث درباره آموزه های فلسفه هایدگر در باب انسان پرداخت. وی بر این باور است که بر خلاف آنچه که درباره هایدگر گفته می شود که محور فلسفه او "وجود" است، مسئله اصلی او بی خانمانی انسان معاصر است.


این پژوهشگر حوزه فلسفه در همین باره افزود: به نظر هایدگر نسبتی که ما با عالم در دوران قدیم داشتیم از بین رفته و لذا انسان بی خانمان شده است. هایدگر تلاش دارد تا در فلسفه اش بین انسان و جهان اش اتحاد برقرار کند.


وی با اشاره به نقد عقلانیت مدرن توسط هایدگر مدعی شد که این نقد عقلانیت در جامعه ای همچون جامعه ما که نیاز شدید به عقلانیت در همه حوزه ها دارد، نباید طرح شود؛ چرا که هایدگر این مسئله را در یک جامعه مدرن، و در فرهنگی که دوره روشنگری را پشت سر گذاشته است، طرح می کند.


دکتر مصطفوی با اشاره به اینکه هایدگر در پی یافتن راه حل برای چاره جویی درباره انسان بحران زده است، ادامه داد: هایدگر برای پیدا کردن ریشه های بحران، به تاریخ فلسفه باز می گردد و آسیب شناسی می کند و غفلت از وجود را باعث این بحران می داند.


وی در پی گیری این مسئله و بحران از دیدگاه هایدگر افزود: در دیدگاه وی برای بررسی وجود و بازگشت به وجود، باید از وجود خود انسان شروع کرد؛ چرا که در میان تمام باشندگان، تنها موجودی که هم وجود دارد و هم درکی از وجود دارد، انسان است.


عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد، از "دازاین" به عنوان انسان در فلسفه هایدگر نام برد و آن را به معنای "اینجا و آنجا بودن" دانست و گفت: هایدگر هنگامی که می خواهد این وجود خاص دازاین را بررسی کند، از مشخصه های وجودی او آغاز می کند. در این وجود شناسی بنیادین ما با مولفه های اصلی انسان آشنا می شویم.


وی عدم تکامل دازاین را به عنوان نخستین مشخصه وجودی انسان در دیدگاه هایدگر دانست و ادامه داد: دازاین هیچ وقت در هستی خودش کامل نیست، چرا که هماره مواجه به امکاناتی است که او را به سمت جلو پیش برده و هدایت می کند. دازاین درافکنده شده در میان جهانی از امکانات است که هماره انتخاب می کند.


دکتر مصطفوی به عنوان دومین ویژگی دازاین، از تفرد و منحصر به فرد بودن انسان نام برد و گفت: ویژگی های وجودی دازاین صرفا منحصر به خود اوست و با هیچ فرد دیگری قابل انطباق نمی باشد.


وی بر این باور است که "انتخاب" سومین ویژگی دازاین در دیدگاه هایدگر است که در نتیجه این ویژگی، دازاین می تواند وجود اصیل یا غیر اصیل داشته باشد.


این استاد دانشگاه در یک جمع بندی کلی، دازاین را با شرایط خاص وجودی او، شرط ظهور عالم و هستی، در فلسفه هایدگر معرفی کرد و ادامه داد: با وجود انسان است که گلی به گلی می نشیند. انسان شبان وجود است و این من هستم که از هستی و وجود کشف حجاب می کنم.


دکتر مصطفوی در پایان این بخش از سخنانش به پدیدارشناسی وجودی هایدگر و اختلافش با پدیدارشناسی آگاهی هوسرل اشاره ای کرد و گفت: ما اگر بخواهیم بر نگاه سوبژکتیویسم دوران مدرن غلبه کنیم، باید به موجودات اجازه دهیم تا خودشان با ما به سخن درآیند. این امر در نگاه دکارتی و مدرن، تبدیل به سودانگاری برای طرفین دیالوگ شده است.


وی با اشاراتی کوتاه به بحث انسان در فلسفه یاسپرس، اظهار داشت: در دیدگاه یاسپرس، انسان در عمل شناخته می شود. در دیدگاه او انسان هنگامی که دچار وضعیت های مرزی می شود، خود را به منصه ظهور می رساند و همین امر او را از دیگر موجودات جدا می کند.


مصطفوی با اشاره به آموزه وجود متعالی در فلسفه یاسپرس، ادامه داد: برون شدگی انسان در فلسفه او، به سوی همین وجود متعالی است، که وی آن را "خدا" می داند.
 

وی از نظم و بی نظمی در فلسفه یاسپرس نیز سخن گفت و اظهار داشت: یاسپرس نظم را قانون روز و عقلانیت انسان می داند، اما بی نظمی برای او سودای شب است که وجه شوریدگی و عشق آدمی می باشد که برون شدگی به سمت وجود متعالی در این بی نظمی رخ خواهد داد.

 

پایان پیام/

 

کد خبر 34322

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha