خبرگزاری شبستان: با توجه به طرح موضوع تحول علوم انسانی به عنوان یکی از دغدغه های اصلی جامعه علمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در خصوص ارتباط میان این تحول و صدور نظریه انقلاب با حجت الاسلام والمسلمین احمد رهدار، مدیر مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه گفتگویی انجام داده ایم که در ذیل می آید:
آیا ارتباطی میان تحول علوم انسانی و صدور نظریه انقلاب اسلامی می توان یافت؟
اساسا تحول علوم انسانی یکی از متغیرهای تابع انقلاب اسلامی است به این معناکه اگر انقلاب به وجود نمی آمد ما مساله ای به نام تحول علوم نداشتیم کما اینکه در کشورهای همسایه ما که مسلمان هستند و انقلاب نداشتند نیازی به تحول علوم نمی بینند.
با وقوع انقلاب اسلامی احساس شد که این علوم غربی رایج نمی تواند نیازهای ما را تامین کند لذا ارتباط مستقیمی بین تحول علوم انسانی و انقلاب اسلامی وجود دارد. به عبارت دیگر اساسا ما در پروژه تحول علوم انسانی به دنبال آن هستیم که ظرفیت بیشتری ایجاد کرده و نیل به آرمان های انقلاب اسلامی داشته باشیم.
بنابراین هر چه به پیش می رویم و به هر میزان انقلاب را به تفصیل می رسانیم، به همان میزان در می یابیم که علوم انسانی متداول باید تغییر پیدا کند.
چرا این اتفاق در کشورهای همسایه مسلمان نشین نیفتاده یا حداقل این نیاز احساس نشده است؟
در کشورهای همسایه مانند ترکیه یا عراق، هنوز ذهن آنها به این نرسیده است که علوم انسانی رایج باید عوض شود. و این علوم غربی برای آنها کفایت می کند چرا که آرمان های آنها با این علوم یا یکی است یا تفاوت چشمگیری ندارد. لذا این نیاز را احساس نمی کنند. حتی در کشور لبنان که بیشترین تاثیر انقلاب اسلامی بر این کشور بوده است، زمانی که از تحول علوم انسانی صحبت می کنیم، آنها به صورت مبهوت نگاه می کنند و چون وارد فضای حکومت اسلامی نشده اند تا ضرورت های علمی و علمی را با اقتضائات علوم انسانی موجود پیوند زنند تا بییند چقدر با عقاید و فرهنگ آنها تناسب دارد، لذا درک ضعیفی از این موضوع دارند.
اما در کشوری همچون پاکستان اگر چه در مساله علم خیلی جدی نیستند اما نسبت به هندوستان در بحث تحول علوم جلوتر هستند و البته این به هیچ عنوان قابل مقایسه با ایران نیست. در کشور ما نیز واضح است چالش میان الزامات حکومت اسلامی و علوم انسانی خو د را به وضوح نشان می دهد تا جایی که تا ده، پانزده سال پیش شاید تعداد معدودی از اساتید بحث تحول علوم را می پذیرفتند و متوجه آن بودند که ما نیاز به علوم انسانی اسلامی داریم اما امروز تعداد قابل توجهی از اساتید حتی آنهایی که دلبستگی به علوم غربی دارند به این مساله اقبال نشان می دهند. البته از نظر این اساتید که دلبستگی به علوم غربی دارند، علوم انسانی باید بومی شود و باید گفت بومی شدن در کشور ما غیر از اسلامی شدن نیست چرا که بخش قابل توجهی از بومیت ما را در واقع فرهنگ اسلامی تشکیل داده است، لذا بومی کردن علوم انسانی، اسلامی کردن آن است.
درباره چرایی چنین دیدگاهی توضحی دهید.
این تیپ و این تعداد از اساتید به دلیل آن که مطالعات اسلای نسبتا کمی دارند، از این موضوع آگاهی کمتری داشته و مقاله در این راستا نمی نویسند و در همایش های مرتبط با این موضوع شرکت نمی کنند. البته این بدان معنا نیست که آنها نمی خواهند پا در میدان بگذارند. همچنین بسیاری از دانشجویان نیز به ضرورت تحول علوم انسانی رسیده اند.
صدور نظریه انقلاب اسلامی و جهانی سازی این نظریه در عرصه بین الملل آیا ارتباطی با تحول علوم انسانی و ارائه نظریات بومی دارد؟
این موضوع مطابق با پاسخ همان سوال پیشین است؛ یعنی انقلاب الان در مقیاس ایران اتفاق افتاده و در ایران به این نتیجه رسیده اند اما اگر انقلاب در هر نقطه دیگری به هر میزانی تحقق می یافت، به همان میزان مردم آن منطقه به این نتیجه می رسیدند. به طور مثال انقلاب ما بیشتر از همه جا به لبنان صادر شده است و آنها موسساتی در این راستا دارند و این اندیشه در میان جمعیتی از اندیشمندان وارد شده است اما چون حکومت ندارند نمی توانند کاری کنند و این مساله برای بسیاری از آنها مبهم است چرا که بروز نیافته است. بنابراین انقلاب به هر کجا صادر شود، ضرورت های خود را نیز منتقل می کند و علوم را متناسب با خود تغییر می دهد. مساله ای که می توان به آن اشاره کرد این است که وقوع انقلاب اسلامی در ایران موجب شد میان برخی غربی ها و نخبگان علمی آنها نسبت به حاکمیت و سیطره علمی خود به تردید بیفتند. به طور مثال نخستین نظریه غربی که به چالش کشیده شد، نظریه انقلاب بود که بُلد شده بود. این نظریه با عنوان "پساساختارگرایی انقلاب" توسط چهره شاخصی به نام خانم اسکاچپول مطرح شد که با پیروزی انقلاب وی مقاله ای درباره آن نوشت و در آنجا اعتراف کرد که نظریه اش اشتباه بوده یا ناقص. اما این که چرا این اتفاق افتاد به این دلیل است که اصل انقلاب و کیفیت آن به سرعت به جهان صادر شد و همه دنیا فهمیدند که این انقلاب به نام دین شکل گرفت. در آن زمان تعدادی فیلسوف فرانسوی در ایران بودند که کتاب های مختلفی در این زمینه نوشتند که از جمله می توان به کتاب "ایران روح یک جهان بی روح" نوشته میشل فوکو یا "انقلابی به نام خدا" اشاره کرد.
آنها بسیار زود متوجه شدند که این انقلاب با دیگر انقلاب ها تفاوت جدی دارد و با اتکا به خدا و دین صورت گرفته است و نفس این موضوع به اعتراف برخی دانشمندان مطرح آمریکایی مطالعات دین پژوهی را در غرب موثر کرد و به آن جان تازه بخشید.
پایان پیام/
نظر شما