حاج ‌محسن، خودت رانندگی ماشین امام را به ‌عهده بگیر

خبرگزاری شبستان:وارد اتاق که شدم، شهید بهشتی گفت: «حاج ‌محسن، خودت رانندگی ماشین امام را به ‌عهده بگیر. به هیچ کس هم نگو چه کسی قرار است راننده شود.»

به گزارش خبرگزاری شبستان، در آستانۀ پیروزی انقلاب اسلامی، مدرسۀ رفاه به کانون انقلاب مبدل شد که محسن رفیق‌دوست از اعضای اصلی آن بود؛ کانونی که مراسم تاریخی استقبال از امام خمینی و دهۀ فجر انقلاب اسلامی در آنجا رقم خورد. دوازدهم بهمن 1357، در مراسم تاریخی استقبال از امام خمینی، او با خودرو بلیزری مسئولیت انتقال امام خمینی از فرودگاه تا مدرسه رفاه را برعهده داشت. با هم این بخش از خاطرات رفیقدوست را می‌خوانیم.

 

یکی از رفقا ماشین بلیزری داشت. آن‌ را آورد و گفت که این ماشین بلند و محکم است و برای این کار مناسب است. این‌طور طراحی کردیم که امام پشت سر راننده بنشینند، مرحوم مطهری بغل‌دست امام و احمد آقا هم جلو، بغل‌دست راننده بنشیند. قرار بود آقای هاشم صباغیان ـ که عضو کمیتۀ استقبال بود ـ پشت سر امام بنشیند. چپ و راستِ بدنۀ بلیزر در قسمتی که قرار بود امام بنشینند، فولاد گذاشتیم. از آنجا ماشین را بردیم کارخانۀ شیشۀ مینرال و شیشه‌های دو طرفِ محل نشستن امام را شیشۀ ضد گلوله گذاشتیم. همین‌طور پشت سر راننده و پشت سر امام هم یک اتاقک حفاظت‌شده درست کردیم. همۀ این کارها انجام شد، اما هنوز راننده‌ای برای بلیزر انتخاب نشده بود. تا اینکه 5 بهمن، دکتر مفتح به مدرسۀ رفاه آمد. بلیزر دم در مدرسه پارک شده بود. آقای مفتح پرسید: «ماشینی که برای امام درست کرده‌ای این است؟» گفتم: «بله.» پرسید: «راننده‌اش کیست؟» گفتم: «هر‌کس که شما بفرمایید.» ایشان گفت: «من پیشنهاد می‌کنم خود شما این کار را به‌ عهده بگیری.»

 

شهید مفتح و شهید بهشتی و شهید مطهری جلسه داشتند. بعد از چند دقیقه مرا صدا کردند. وارد اتاق که شدم، شهید بهشتی گفت: «حاج ‌محسن، خودت رانندگی ماشین امام را به ‌عهده بگیر. به هیچ کس هم نگو چه کسی قرار است راننده شود.»

 

قرار شد به خاطر بستن فرودگاه، علما در مسجد دانشگاه تحصن کنند. من علمایی را که در مدرسۀ رفاه بودند، به مسجد دانشگاه بردم. بقیۀ علما هم از شهرها آمدند. فوری یک ستاد درست کردم و پتو و وسایل خورد و خوراک را در آنجا مستقر کردم. مردم هر روز تظاهرات می‌کردند و شعار می‌دادند: «وای به حالت بختیار اگر امام فردا نیاد.» دهم بهمن، بختیار تسلیم شد و افراد نهضت‌ آزادی اطلاع دادند فرودگاه باز است. پرسیدند شما کجای فرودگاه را می‌خواهید؟ وضع طوری بود که در مقابل خواسته‌های ما تسلیم می‌شدند. گفتم از آن‌ها بخواهید ترمینال یک را به ما تحویل بدهند. سقف ترمینال یکِ فرودگاه چند سال قبل ریخته و تازه بازسازی شده بود، ولی هنوز افتتاح نشده بود. شب 11 بهمن، با محمد بروجردی به فرودگاه رفتم. مسئول فرودگاه، ترمینال یک را تحویلم داد و از همان ساعت مدیریت فرودگاه را به‌ عهده گرفتم. تا ظهر یازدهم مشغول تمیز کردن ترمینال بودیم و چند وانت خاک‌اره و آت و آشغال از آنجا بیرون بردیم. عده‌ای از برادرها را به ‌عنوان نگهبان در ساختمان فرودگاه گذاشتیم. همه‌‌جا را کاملاً چک کردیم و افرادی را مستقر کردیم تا ورود و خروج را کنترل بکنند. تا اینکه به شب 12 بهمن و روز استقبال رسیدیم.

 

گفتنی است، خاطرات محسن رفیقدوست سال گذشته در کتاب «برای تاریخ می‌گویم» به قلم سعید علامیان توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.
 

 

پایان پیام/

 

کد خبر 339079

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha