به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان و به نقل از مجله تماشاگر، در فوتبال ما «اغراق» یک روی مهم ماجرا است. افراط و تفریط، مصداق بارز افتادن از آن سوی بام است. یک روی ماجرا برای زمانی است که یک نکته در فوتبال ما به اشکال مختلف، چهره می کند. بالفرض یک سوژه، در این ورزش آنقدر دستمالی می شود که همه دیگر، واقعیت ها را «قی» می کنیم ... فوتبال ما، هم به «شوخی» نیاز دارد هم به «اسطوره»! هم به «قهرمان». ما همه چیز را می خواهیم اما اگر نداشته باشیم، پیرایش می کنیم، درست مثل علاقه ای که به اسطوره داریم! حالا فکر کنیدکه فردی مثل علی پروین، نیاز به آن دارد که همیشه در دفترش یک «رضا گگه» داشته باشد. درست مثل جامعه فوتبال ملی ما که همیشه نیازمند حضور یک «استاد اسدی» است و حالا این استاد اسدی در قامت «هاشم بیک زاده» نمایان است. ویژگی برجسته هاشم بیک زاده صداقت و صفای اوست.
در ورزش ما و کلا جامعه سنتی ما سادگی یک شخص مشهور، ترکیب می شود. سوژه ها است که پشت سر هم ساخته می شود. برخلاف آنچه که می گویند فردوسی پور در برنامه 90، حکایت بیک زاده را «درشت» کرده، باید یادآور شویم که تا حد معقول، این شوخی ها شیرین است اما هر گاه چیزی از حد بگذرد، تلخ می شود...
در اینجا است که شوخی ها به «تمسخر» تبدیل می شود، شوخی ها با رفتار آدمها مربوط است و تمسخر، با شخصیت آنها. به هر حال آنچه می خواهیم یادآور شویم این است که در تاریخ فوتبال ما مثل استاد اسدی و بیک زاده، چندان هم «کم» نداشته ایم. آنها که در فوتبال باشگاهی و ملی ما مورد طعن قرار گرفته اند، آدم های اندکی نبوده اند ...
چانه (مهدی ابوطالب)
یکی از برادرهای خانواده باشخصیت و تحصیلکرده ابوطالب بود که در تیم سابق تاج (استقلال) بازی می کرد و به خاطر چانه بلندش، مورد شوخی و طعن دوستانش واقع می شد. در مورد او گفته شده که وقتی در یکی از بازی های جام باردولوی هندوستان او در برخوردی سخت زمین می خورد، داور بازی با ترس فراوان از دکتر ورزشگاه می خواهد او را درمان کند و کمک های اولیه ویژه را برایش انجام دهد. او فکر می کند استخوان صورت آقا مهدی ضربه خورده است. مهدی ابوطالب به خاطر همین چانه بلند و با نمک به «مهدی چانه» معروف بود و دوستان و تماشاگران به خاطر همین چانه با او شوخی می کردند!
افندی (حسین افندی)
پیشگام فوتبال نوین ایران بود. حسین صدقیانی که مرحوم صدقیانی اولین مرد فوتبال ایران بود که به جای گیوه از کفش رسمی فوتبال استفاده کرد. حسین صدقیانی سابقه بازی در لیگ ترکیه و بلژیک را داشت و در تیم های فنرباغچه و شالروای ترکیه و بلژیک بازی می کرد. حسین صدقیانی، لهجه آذری بسیار تندی داشت و عبارات را با شیرینی خاص خودش بیان می کرد. حتی تا سنین بالا، او به خاطر همین شیرینی بیانش موردتوجه خاص جامعه فوتبال کشورمان قرار داشت.
عادت دیرین (اکبر میثاقیان)
اکبر میقایان اصالتا گنبدی است اما در تهران نوجوانی و جوانی کرد و سپس به خاطر همسر مشهدی اش به تیم ابومسلم رفت و به گونه و نوعی خاص تبدیل به یک عنصر کاملا مشهدی شد. گویش سریع ادای کلمات توسط او، اوت های بلندی که می اندخت و گاهی اوقات رفتار ویژه اش باعث می شد دوستان قدیمی، برایش خاطره های بانمک بسازند. همین حالا هم گاهی ادعاهای ویژه اش باعث شده که او را سوژه رسانه ها کنند، مثل حکایت مربوط به سقوط آزادش از «برج میلاد» که چند سال قبل توسط او روایت شد!
اکبر میثاقیان در تیم بوتان سال 51 با محمد دادگان همبازی بود. دادگان می گوید با پرسپولیس به مشهد رفته بودیم و قرار بود بعد از بازی با ابومسلم، روز شنبه اسامی تیم ملی اعلام شود. دادگان ادامه می دهد؛ از تیم ابومسلم، مسیح مسیح نیا به تیم ملی دعوت شده بود. ما اسم اکبر را از جای دیگر روزنامه کندیم و جای اسم مسیح نیا را سوراخ کرده و اسم اکبر میثاقیان را چسباندیم. اکبر میثاقیان برای همه بچه های پرسپولیس در روز شنبه کله پاچه مفصلی خریده به خانه نامزدش رفته و روزنامه ای می خرد تا اسمش را به او نشان دهد. اسمش را پیدا نمی کند و روزنامه دیگری می خرد، او این کار را چند بار تکرار می کند تا نام خود را به نامزد محترم نشان دهد و البته همه روزنامه هایی که او در این روز تلخ می خرد «یک روزنامه» بوده است! میثاقیان بمب خنده همبازیان دوران فوتبالش بوده است!
کارل لوئیس سبیلو! (عباس کارگر)
مهاجم و مدافع راست تیم ملی فوتبال و تیم های تراکتورسازی – تهران جوان و پرسپولیس بود. آنقدر سریع می دوید که گاهی توپ جا می ماند و او هنوز در حال دویدن بود و همین مساله بساط شوخی و خنده را در موردش به راه می انداخت. عباس کارگر صاحب چهره ویژه ای بود. سبیل و موهای سیخ و کت و شلوارهایی نقش و نگاردار ... وقتی به سرعت می دوید، تماشاگران مقابل و موافق، تند و تند، «هو هو» می کردند. تماشاگران رقیب یعنی استقلالی ها او را مورد توهین قرار می دادند. عباس کارگر چندی قبل و طی مصاحبه ای در 55 سالگی اعلام کرد که اگر 20 روز تمرین کند 100 متر را زیر 10 ثانیه می دوید. کارگر هنوز دوست داشتنی و با صداقت است و هنوز با شوخی هایش دوستان را می خنداند!
سالی که عابدینی مدیرعامل پرسپولیس شد، در مراسم پیشکسوتان، کارگر خودش را کشتی گیر قدیمی معرفی کرد! و عابدینی که مدت ها بود از فوتبال ایران دور افتاده بود به او با همان عنوان کشتی گیر، خوشامد گفته بود!
علاقمند به کبوتر (وحید قلیچ)
این روزها در بستر بیماری، به واسطه جراحی قلب است. وحید قلیچ بسیار شوخ بود و حکایت های بامزه او هنوز مثال زدنی و قابل توصیف است. حکایت جوک ها، شوخی هایش با بهروز سلطانی و مرتضی فنونی زاده، شوخی ها و لیچارهای معروف علی پروین به او که در جامعه فوتبال معمول شده بود، رفتار ویژه و رو کم کنی ها و خلاصه علاقه ویژه اش به «کبوتر» او را به وحید کفترباز معروف کرده بود. چهره و سبیل قلیچ هم به این شوخی ها دامن زده بود... قلیچ یک بار بعد از قهرمانی پرسپولیس در جام حذفی، کاپ را گرفت و به تنهایی یک دور کامل دور ورزشگاه زد!
چنگیز مغول! (عبدالعلی چنگیز)
یکی از بهترین مهاجمانتاریخ فوتبال ایران بودکه از اصفهان به تیم شاهین و سپس استقلال آمده و اسطوره این تیم شد. سرعت و تکنیک بالایی داشت اما ویژگی های خاص نام فامیلی اش که با تموچین، جنگجوی خونخوار مغولستان یکی بود و سری که از همان اول جوانی طاس شده بود باعث ایجاد شوخی ها و خنده ها و البته تمسخرها بود.
«چنگیز مغول»! واژه تمسخرآمیز قرمزها علیه او بود، وقتی پرسپولیسی ها هنگام دفع توپ توسط او با صدای بلند صدایش می کردند، او در دفع توپ و حفظ تعادلش دچار مشکل می شود. این شوخی ها تا اواخر دوران فوتبالش ادامه داشت.
در سالیان واپسین بازی بازی چنگیز، پرسپولیسی ها در بازی های بین المللیب استقلال، جایی که در آن مقطع، حمایت از نام ایران در آن روزگار مد شده بود، او را با شعار «چنگیز رودگولیت، ما گل می خواهیم» تشویق می کردند که چنگیز، حداقل در اندازه و پشت و تعداد موهایش شباهتی به رودگولیت نداشت.
اسم و چشمان (بهتاش فریبا)
پدر خانواده فریبا، یک آدم اهل ادبیات و بسیار پراحساس بود و نام فامیلی شان را به «فریبا» تغییر داده و برای اعضای خانواده، مثلا پسرها، اسم هایی مثل بهتاش و بهشید را برگزید. بهتاش فریبا بسیار باشخصیت و از حیث فنی بازیکن خوبی بود اما اسم و فامیل و خوش چهرگی، باعث شد که جزو ثابت تمام شعرهای طنز پرسپولیس و تماشاگران رقیب شده و تماشاچی این 2 وجه فریبا را مورد تمسخر قرار می داد!
آقای غ! (مهدی فنونی زاده)
او هم از جمله فوتبالیست های بسیار بذله گو بود که قامت و نوع چهره اش با شخصیت طنزپردازش به هم می آمد. او را به شوخی «مهدی غول» می نامیدند. بزرگترین قامت را بین فوتبالیست های زمانش داشت و اجزای صورتش با هم کاملا هماهنگ نبود... یک بار محرمی در وسط میدان با لگد به پشت او زد ... مهدی فنونی زاده در اواخر کسوت ملی اشتباهاتی داشت اما بعدها تبدیل به یکی از بهترین ها شد، شوخی های او و برادرش با چهره و برخی از رفتار او باعث شد که مهدی فنونی زاده یکی از مهمترین پرسوناژهای طنز در فوتبال ما باشید. تصور کنید در اردوی تیم ملی، او با آن قامتش در کشتی با محمد پنجعلی که 11 سال هم از او مسن تر بودضربه فنی شود!
بدمن! (عزیز اصلی)
چهره فتوژنیک، لهجه شیرین آذری، نبوغش در دروازه بانی اما تعصب و عصبانیتش و البته 10 حضور در سینما و فیلمسازی دهه 40 ایران، او را چهره ای عصیانگر و پر از حاشیه معرفی می سازد. با اینحال فراموش نکنید که عزیز اصلی خدمات ویژه ای به فوتبال ایران داشته است. در موردش کافی است بدانید یک بار برابر آلمان شرقی بعد از دریافت 2 گل دچار عصبیت شد و 2 گل را در شرایطی خورد که برای کم کردن روی مهاجمان آلمانی درصدد دریبل آنها بود. اصلی در سال های 48 و 49 به حاج ابوالحسن و برازنده 2 داور دربی سیلی زد و بعد از سال ها چندین سال قبل وقتی از رفتارش در آن زمان پرسیدم، گفت: «خدا رحمتشان کند اما اگر به آن دوران برمی گشتم باز هم او را می زدم!» او هم یکی از مردانپرحاشیه و البته با نمک فوتبال ما بود!
از داسایف تا کریم ... (بهزاد غلامپور)
همین حالا با عنوان مربی گلرها هم سوژه است، از شیرجه هایش روی علی دایی تا حرف ها و ادعاهای رسانه ای اش که من با 50 سال سن از فلانی بهترم و طرفدار فلان تیم هستم و در تیم دشمن بازی می کنم و ... خلاصه اینکه غلام پور، پر فراز و نشیب ترین دروازه بان فوتبال ملی ما، وقتی خوب بود از عابدزاده هم بهتر بود و زمانی که ناآماده و بی روحیه بود از آدمک چوبی هم بدتر بود. گلی که در مقدماتی جام جهانی 1994 از آمریکا خورد در شرایطی ثبت می شد که اگر جای او، همان آدمک حضور داشت؛ توپ داخل دروازه نمی رفت!
بولدوزر (پایان رأفت)
به او لقب بولدوزر دادند، آخرین گلی که پایان کاشت در بازی بین پرسپولیس و میلان بود... آنجا که پیراهن مالدینی را به زور گرفت! پایان، مهاجمی با قدرت بدنی فوق العاده بودو کارهایش، بارها به پرسپولیس کمک کرد. درگیری برومند با رأفت در دربی دی ماه سال 1379 باعث شد که روزنامه هوادار استقلال، با تیتری آذری، با عنوان «اده رأفت بورا تهران دی» به او توهینی زشت کند! رأفت هنوز هم برای بسیاری از قسمت های جامعه فوتبال سوژه است!
سمندون (نعیم سعداوی)
مهندس بسیار باشخصیت فوتبال ما، در پیستون راست، یکی از بهترین های دهه 70 بود اما به علت برجستگی ها و گونه خاص در چهره اش و شباهتی که به یکی از شخصیت های برنامه های تلویزیونی کودکان داشت به سمندون شهرت یافت. البته بعدها محرم نویدکیا هم به علت شباهتی بسیار با شخصیت «نمکی» که توسط مهدی فخیم زاده در فیلم سینمایی «مسافران مهتاب» بازی شده بود، مثل سعداوی بود اما فرق این 2 آن بود که سمندون، یک سریال چند قسمتی بود و شخصیت سمندون بیشتر در اذهان مانده بود!
رکورد (علی دایی)
بزرگمرد رکورددار، در همه چیز رکورددار است حتی در بدترین روزهایش! بیشترین حجم از sms رد و بدل شده، لطیفه هایی بود که در شوخی، تمسخر و مذمت حضور او در تیم ملی و در جام جهانی 2006 ساخته شد. در سال های 90 و 91 وقتی تیم های مختلف فوتبال حتی والیبال و بسکتبال نتیجه نمی گرفتند، تماشاگر ابتدا به صورت جدی و بعدها به صورت طنز و مطایبه، نام او را بر زبان خود می آوردند.
شوالیه (علی فتح الله زاده خویی)
شیرینی گفتار و رفتارهای خاص و البته شوخی هایش او را بدل به چهره ای خاص کرده است! بمب هایی که منفجر می کرد، مناظره با مایلی کهن و «تو، تو» گفتن ها، نشان دکترا و شوالیه غیابی، تبدیل نام به «دکتر» و ... او را جزو چهره های فوتبال ایران کرده است. عکس ویژه او در کنار مرحوم شهریار، در دفتر ویژه مدیرعامل استقلال، فراوانترین عکس روی دیوار یک شخص در عکس خودش در تاریخ ورزش ما است!
سوژه اصلی (علی اکبر استاد اسدی)
اصل سوژه را او پدید آورده است. باید به یابنده او یعنی مایلی کهن هم درود فرستاد که چنین سوژه ای را تقدیم فوتبال ایران کرده است. همه سوژه های استاد اسدی به کنار، هم آزمایش کردن عابدزاده و هم آن برنامه تلویزیونی که هر کس می آمد حرف بزند تا نگاهش به استاد می افتاد خنده اش می گرفت، همه به کنار، آن صحنه روز 8 آذر 76 را به یاد دارید، لحظه ای که تهامی در حال خروج از میدان بود و استاد اسدی در حال ورود به میدان و استاد اسدی در آن لحظه های بحرانی و حماسی با بازوهای باز و کتف های گشاده و ... همه را به خنده واداشته بود.
سایرین
به جز نفرات مورد اشاره، مردان دیگری هم نام خود را در این فهرست نامه ثبت کرده اند که از آن جمله می توان به سال اول حضور بهادر عبدی در پرسپولیس اشاره کردکه روی اعصاب پرسپولیسی ها بود که البته بعدها در تیم راه آهن به ستاره ای تبدیل شد و ابراهیم میرزاپور که 6 سال در تیم ملی بود و در شروع های مجددش همواره چنان دچار ضعف بود که تیم ملی از همین ناحیه دچار مشکل و شکست برابر مکزیک شد. میرزاپوری که با شوخی دوستان و همبازیانش در تایم شبانه، عینک آفتابی مخصوص تاریکی! زده بود. همبازیان میرزاپور گاهی اوقات چنان او را مورد طعن و شوخی قرار می دادند که ناگفتنی است. میرزاپور برای مدت مدیدی به عنوان ملاک و سمبل نادروازه بانی و به عنوان ضرب المثل نامش مورد استفاده قرار می گرفت. یا دوکارمو، مهاجم پرسپولیس که با آن چهره ویژه اش بعدها معلوم شد پرنده فروش است.
یکی از افرادی که به عنوان ضرب المثل و سمبل شناخته شد آرش برهانی بود. این بازیکن با اینکه 100 گل برای استقلال زده، مدتی مصداق گل نزنی بود، لقبی که پیش از او در اختیار احمد مؤمن زاده بود. مؤمن زاده گل نزن ترین مهاجم تاریخ فوتبال ایران البته داستانی هیجان انگیزتر داشت. او پس از انتقال پر سروصدا به استقلال و پیچیدن از پرسپولیس به سمت این تیم قرار بود به یک تیم اروپایی ترانسفر شود اما ناگهان چشمه گلزنی اش خشک شد.
... و اما هاشم بیک زاده
هاشم بیک زاده جزو یکی از 40-30 فوتبالیست خوب حال حاضر ایران است که شاید استفاده از او به عنوان یک بازیکن سقوط مورد انتقاد برخی باشد، چنانچه وقتی منصور پورحیدری در سال 78، از وجود اسماعیل حلالی به عنوان پیستون راست تیم ملی فوتبال بهره برد، در جام ملت های 2000 آسیا مورد انتقاد همه از جمله مهدوی کیا قرار گرفت. مهدوی کیا در آ« زمان گفت اگر به انتخاب بهترین ها باشد، حلالی جزو 1000 تا هم نیست!
پایان پیام/
نظر شما