/خبرگزاری شبستان: یزد/
5 اردیبهشت یادآور معجزه بزرگ الهی، حادثه طوفان شن در صحرای طبس است، شیطان بزرگ، به فکر بازگشت دوباره به ایران و تسلط بر کشور بود که لشکر خدا، این بار در قالب طوفان شن دشمن دینش را روسیاه کرد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلَمْ تَرَ کَیفَ فَعلَ رَبّکَ بِاَصحابِ الْفیل، اَلم یَجعلْ کَیدهُمْ فی تَضلیلٍ و أرْسَلَ عَلیهمْ طیراً اَبابیلَ، تَرمیهمْ بِحجارةٍ مِنْ سِجیلٍ فَجعلهُمْ کَعصْفٍ مَأْکولٍ.
آیا ندیدی که پروردگارت با صاحبان فیل چه کرد؟ آیا کید و تدبیری که برای خرابی کعبه اندیشیدند خراب نکرد؟ و بر هلاک آنها مرغان ابابیل را فرستاد تا آن سپاه را به سنگ های سجیل (دوزخی) سنگباران کردند و تنشان را چون برگ های خرد شده گردانید.
ابعاد قضیه شکست نظامی آمریکا در طبس هنوز هم ناگفته هایی دارد، یکی از ناگفته های این ماجرا شهادت محمد منتظر قائم است که نام با مسمّایی داشت؛ هم محمد بود، هم منتظر قائم(عج).
امام خمینی(ره) درباره شهادت منتظر قائم می فرمایند: من افتخار می کنم به داشتن چنین جوانهایی و یقینا برای یک ملت و یک انقلاب و برای خانواده های شهیدپرور مایه افتخار است چنین عناصری و خوشبختانه یک چنین نسلی در این انقلاب پاگرفته است.
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) در خصوص این سردار رشید اسلام می گویند، شهادت این برادر در آن کویر سوزنده ای که مدفن کفار نظامی دشمن ما شد، یک معنای این مفهوم سمبلیک می تواند این باشد که ما جز به بهای خون و جز با سرمایه شهادت و جانبازی امکان ندارد که بتوانیم جهازات صنعتی مخوف که بیشتر تلاش و کوشش را متاسفانه برای ایجاد ابزار تخریب به کار برده تا ابزار سازنده, مقاومت کنیم در همان میدانی که متجاوزان و دزدان آمریکایی در زیر تلی از خاکستر مدفون می شوند برادر شهید عزیز ما، محمد منتظر قائم خونش ریخته می شود و نمودی از شجاعت می شود. در آن لحظاتی که همه خیال می کنند در داخل هلی کوپترها آیا چه هست و آیا چه سیستمهای پیچیده ای و تله هایی احیانا وجود دارد، این با ایمانش یا عزمش یا یقین و تصمیم راسخش این گستاخی را به خود می دهد که پرده رعب و ترس را بدرد و به داخل هلی کوپتر می رود تا آنجا را ببیند و احیانا اگر چیزهایی هست که بیرون آورد که شاید اگر وسیله ای و موجبی هم برای انفجار هست، خنثی کند و این به بهای جانش تمام می شود و شهید می شود، ما به وجود چنین عناصر بزرگ و عزیز، چنین روحهای فداکار و گستاخ و دلهای آشنا با خدا افتخار می کنیم و این جمله ای است که امام فرمودند من افتخار می کنم به داشتن چنین جوانهایی و یقینا برای یک ملت و یک انقلاب و برای خانواده های شهیدپرور مایه افتخار است چنین عناصری و خوشبختانه یک چنین نسلی در این انقلاب پاگرفته است.
به این بهانه گوشه ای از دفتر زندگی و مبارزات این سردار اسلام را در اسناد سازمان بنیاد شهید وامور ایثارگران استان یزد ورق می زنیم.
حکایت سرخ و ماندگار محمد، از کویر خشک و پرت افتاده ای در سرزمین طبس آغاز می شود، وی در اسفند سال 1327 ه ش در فردوس به دنیا آمد، پدرش مرحوم حاج شیخ علی اکبر منتظر قائم مجاهدی پارسا و از مشاهیری است که همگام با نسل تیغ و سجده، پیشینه مبارزه و جهاد را از سال 1314 ه ش در یوم ا... خونین مسجد گوهر شاد مشهد، در کارنامه زندگی سراسر مجاهدت خویش، به ثبت رسانده است و مادرش بانویی است متقی و اسوه، از خانواده ای اصیل و مذهبی و برخاسته از کویر مقاوم، صبور و شکیبا در برابر ناملایمات روزگار، مرحوم حاج شیخ علی اکبر خود در سفری پر رمز و راز، از کویر یزد به گوشه ای دیگر از کویر (فردوس) مهاجرت نموده و در آنجا با خانواده ای مذهبی، ازدواج می کند و به مدت 25 سال اقامت می گزیند.
محمد این غنچه نورسته گلزار دیانت و طهارت خانواده منتظر قائم، دومین فرزند خانواده است. ایام خردسالی محمد، دوران ابتلا به آزمایشهاست. او در دو سالگی دچار بیماری سخت و دردناکی می گردد که با عنایت خداوندی و توسل به ائمه اطهار این بیماری پس از مدتی معالجه و درمان می گردد. شخصیت محمد در این دوران به خوبی شکل می گیرد. روح مقاومت در برابر سختی ها، شجاعت، جسارت، تحرک و هوشمندی و زیبایی در رفتار کودکانه محمد هویدا بود.
مادر دلیر پرورش می گوید: در کودکی به خاطر طبیعت این دوران وقتی دعوایی با همسن و سال خویش می کرد، آن بچه ها بدون کوچکترین آسیبی، گله می کردند ولی محمد مظلومانه، سکوت می کرد. وقتی پیراهن محمد را بیرون می آوردم، می دیدم چندین جای بدنش کبود و آثار زخم است ولی با این حال هیچگاه دیده نشد لب به شکوه و گله باز نمای. یعنی اینکه مقاوم بود و اهل ناز نبود.
عشق و علاقه محمد به فراگیری نماز و قرائت قرآن و توجه او به مسائل معنوی که در شیرین کاریهای دوران کودکی محمد نمودار بود و شگفتی همگان را برمیانگیخت، هنوز در خاطر اقوام و نزدیکان به یاد مانده است و این شگفتی و آمادگی عبادی و معنوی در آن کویر تشنه، از سرچشمه زلال ایمان و تقوای پدر نشأت می گرفت که با دستان مهربان خویش، بذر سپیده و سحر می کاشت و شکوفه های اعتقادی و فکری محمد را به دست نسیم پاک آیه های تطهیر سپرده بود.
محمد ده ساله بود که پدرش به دلیل تزویر شکنی و حق گویی و برخردی که با یکی از روحانیون خود فروخته درباری در راستای اقامه فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر می کند، مجبور به مهاجرت دیگری می شود و باز دروازه های تقدیر دارالعباده یزد پس از سالها دوری با اشتیاق، پدر را فرا می خواند.
محمد کلاس چهارم دبستان بود که با زخمی متبسم از رنجها و دشواریهای سخت سالهای زمستان سرد استبداد به همراه خانواده به یزد مهاجرت می کند. پدر با شناخت و درک عمیق از وضعیت آموزش و تعلیم وتربیت، محمد را در دبستان تعلیمات اسلامی که در آن زمان توسط مرحوم حجت الاسلام و المسلمین وزیری اداره می شد ثبت نام نمود.
او دوران دبستان و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد در این دوران سراسر فساد ستمشاهی، محمد با خودسازی و تزکیه نفس، این پشتوانه معنوی انسان، هنر خوب زیستن را به خوبی آموخته و در عمل رهرو صادق و راستین مکتب اسلام و احکام آن بود.
محمد 15 ساله است و در هنرستان با جدیت شروع به تحصیل نموده که در یلدایی ترین شب دیجور ستم، خروش ظلمت شکن خمینی کبیر، سکوت شب جور را می شکند و محمد را در حالی که شبنم های عشق با ولایت بر گلبرگ های معطر وجودش نشسته به میدان پرمخاطره جهاد و شهادت، فرا می خواند.
او با زمینه های عمیق اعتقادی و بینش سیاسی بالا و تاثیرپذیری از سیره مجاهدانه پدر مبارز و آگاه خویش، به صفوف مقلدان و مریدان امام خمینی می پیوندد و ازهمان ابتدا با حضور فعالانه در جلسات مباحث مذهبی و سیاسی، بر آگاهی فکری خویش می افزاید و به توزیع و تکثیر تصاویر و اعلامیه های حضرت امام می پردازد.
محمد ده ساله بود که پدرش به دلیل تزویر شکنی و حق گویی و برخردی که با یکی از روحانیون خود فروخته درباری در راستای اقامه فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر می کند، مجبور به مهاجرت دیگری می شود و باز دروازه های تقدیر دارالعباده یزد پس از سالها دوری با اشتیاق، پدر را فرا می خواند.
محمد کلاس چهارم دبستان بود که با زخمی متبسم از رنجها و دشواریهای سخت سالهای زمستان سرد استبداد به همراه خانواده به یزد مهاجرت می کند. پدر با شناخت و درک عمیق از وضعیت آموزش و تعلیم وتربیت، محمد را در دبستان تعلیمات اسلامی که در آن زمان توسط مرحوم حجت الاسلام و المسلمین وزیری اداره می شد ثبت نام نمود.
او دوران دبستان و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد در این دوران سراسر فساد ستمشاهی، محمد با خودسازی و تزکیه نفس، این پشتوانه معنوی انسان، هنر خوب زیستن را به خوبی آموخته و در عمل رهرو صادق و راستین مکتب اسلام و احکام آن بود.
محمد 15 ساله است و در هنرستان با جدیت شروع به تحصیل نموده که در یلدایی ترین شب دیجور ستم، خروش ظلمت شکن خمینی کبیر، سکوت شب جور را می شکند و محمد را در حالی که شبنم های عشق با ولایت بر گلبرگ های معطر وجودش نشسته به میدان پرمخاطره جهاد و شهادت، فرا می خواند.
او با زمینه های عمیق اعتقادی و بینش سیاسی بالا و تاثیرپذیری از سیره مجاهدانه پدر مبارز و آگاه خویش، به صفوف مقلدان و مریدان امام خمینی می پیوندد و ازهمان ابتدا با حضور فعالانه در جلسات مباحث مذهبی و سیاسی، بر آگاهی فکری خویش می افزاید و به توزیع و تکثیر تصاویر و اعلامیه های حضرت امام می پردازد.
محمد در سال 1346 در پی آشنایی با مرحوم احمد فتاحی، سرپرست انجمن دینی یزد به جلسات و مباحث انجمن دینی راه پیدا می کند. این انجمن در یزد بر خلاف رویه و مشی موسسان آن دارای بعد و مواضع سیاسی نیز بود و با حضور موثر محمد این جلسات به بررسی مسایل سیاسی و مطالعه کتاب ولایت فقیه امام تبدیل گردید محمد هیچگاه به برنامه های محوری انجمن در خصوص مبارزه با فرقه ضاله بهاییت به عنوان مسایل اصولی و بنیادی آن روز نگاه نمی کرد بلکه با عقیده ای اصیل و نگرشی والا، عامل رشد و نفوذ این فرقه سازی ها و دیگر انحرافات موجود آن روز را در حمایت همه جانبه دستگاه حاکم از آنها می دانست و لذا فعالیتهای خود را در راستای افشاگری و رسوایی آفت اصلی جامعه سازماندهی می کرد و در آن شرایط حساس به خوبی موفق گردید در پوشش این کلاس ها نسل جوان آن روز را با اهداف امام خمینی و نهضت خونین او آشنا سازد.
محمد در سال 1347 به خدمت سربازی اعزام گردید، مدتی را در شهر سنندج و سپس به شهر دامغان منتقل شد او از همان ابتدا با بهره گیری از تجارب ارزنده خویش با حضور در مساجد شهر به تشکیل کلاسهای قرآن، حدیث و مباحث سیاسی پرداخت و دلهای بسیاری را مفتون خود ساخت.
محمد با ارتباط فکری با مبارزین و جوانان این شهر، فعالیتهای ضد رژیمی را روز به روز گسترش می داد و در این راستا با بزرگوارانی چون شهید سید حسن شاهچراغی و ... آشنا می شود. محمد در حالیکه در ژاندارمری دامغان مشغول به خدمت بود با کمک برخی از همرزمان، بسیاری از جوانان دامغانی را برای اولین بار، با نام و اهداف بلند نهضت امام خمینی آشنا می سازد. گستاخی و بی پروایی او در این دوران، بارها شگفتی یاران و مردم را برمیانگیزد.
نقل شده است که یک بار محمد، عکسی از شاه معدوم را در حالی که مزورانه لباس احرام به تن کرده و در یکی از مساجد شهر، نصب کرده اند می بیند. او با حالت تنفر عکس شاه را پایین کشیده و گستاخانه در وسط بازار به آتش می کشد.
محمد در این زمان، بارها به شهر سمنان می رود و ضمن ارتباط با طلاب حوزه های علمیه این شهر به تبلیغ دیدگاه های امام و تنویر افکار جوانان می پردازد. تاثیر محمد در شهر دامغان به حدی زیاد بود که پس از پایان خدمت وظیفه، مردم این شهر با چشمان اشک آلود و متاثر او را تا ایستگاه راه آهن، بدرقه می نمایند و در مراسم تشییع جنازه محمد نیز بسیاری از مردم دامغان با حزن و اندوه فراوان،در این مراسم شرکت می نمایند.
محمد پس از پایان خدمت سربازی در شرکت برق توانیر، مشغول به کار شد. او با حضور در جلسات دینی شهر کرج به طور رسمی کتاب ولایت فقیه حضرت امام خمینی را محور برنامه های آموزش فکری و عقیدتی خود قرار داد. روشن ضمیری، ولایت پذیری و ژرف اندیشی محمد در طرح مباحث سیاسی روز و تشخیص اولویتهای عمده و بنیادی نهضت عظیم اسلامی، مخالفت تعدادی از سران انجمن دینی را برانگیخت و موجب شد، محمد رسما کلاسهای انجمن را منحل کند و به تشکیل کلاسهای مخفی مباحث سیاسی، ادامه دهد.
او پس از مدتی با جذب و گسترش فعالیتهای شبانه روزی خود گروهی را بنیان نهاد که دامنه اقدامات و فعالیتهای ضر رژیمی متشکل آنها بسیاری از استانهای کشور را پوشش می داد. محمد در این دوران یک دستگاه ماشین تایپ و تکثیر را که از اداره دولتی مصادره نموده است با مهارت و شجاعت تمام به یزد انتقال می دهد که بسیاری از اعلامیه های حضرت امام توسط گروهی که محمد تشکیل داده بود و برادرش (مرحوم حسن منتظرقائم) نیز در آن فعالانه شرکت داشت، توزیع می شد.
در بهمن ماه سال 1351 محمد با کمک اعضای گروه با یک برنامه ریزی منسجم، تعدا زیادی از اعلامیه های حضرت امام (ره) را در مناطق مختلف و حساس استان توزیع می نمایند. ساواک احتمال این اقدام را که انعکاس وسیعی یافت از جانب مبارزین داخل یزد را نمی داند، در اسفند سال 1351 محمد در شرکت برق توانیر در حالیکه مشغول به کار است توسط ساواک دستگیر و به زندان اوین منتقل می گردد و سپس چند نفر دیگر از اعضای گروه و از آن جمله مرحوم حسن منتظر قائم در یزد دستگیر و به زندان اوین در تهران منتقل می گردد.
محمد این روح بلند و خستگی ناپذیر در این دوران سخت و طاقت فرسا، در برابر شکنجه های وحشیانه مزدوران ساواک، نه تنها سر تسلیم و سازش فرود نیاورد بلکه بارها با شیوه های مختلف رفتاری خود، جلادهای ساواک را تحقیر می کرد.
به اظهار برادران همرزمش روح مقاومت و شجاعت کم نظیرمحمد، موجب عجز و درماندگی مزدوران می شد و هیچ نتیجه ای از فشارها و شکنجه های متوحشانه خود نمی گرفتند.
محمد یکی از نمونه های ارزنده و کم نظیر مقاومت انقلابی در سیاه چالهای هولناک زندان بود که شکنجه کران مشهوری چون حسینی، رسولی و ... هیچگاه نتوانستند قامت فکری و عقیدتی این سرو شکوهمند نهضت امام خمینی را بشکنند.
او پس از رهایی زندان، به علت اینکه از شرکت برق توانیر اخراج شده بود، مجبور گردید در کارخانه های چون ویتانا، پشم شیشه و پلاستی ران به کارگری مشغول شود. این بار محمد با تغییر تاکتیک در شیوه مبارزاتی به ارتباط فکری و سیاسی با کارگران ادامه داد و موفق شد در مدت کوتاهی بسیاری از کارگران را به حرکت عظیم انقلاب و آرمان های امام (ره) آشنا سازد.
محمد چندین مرتبه از سوی سازمان مجاهدین خلق دعوت به عضویت و همکاری می گردد ولی او که در زندان اوین با درایت و روشن بینی تمام به انحرافات فکری و اعتقادی این گروه پی برده بود، با تبعیت از خط اصیل اسلام ناب محمدی و رهبری امام (ره) نه تنها عضویت این سازمان منحرف را نمی پذیرد، بلکه سعی می کند،شخصی را که به عنوان رابط سازمان از او دعوت نموده و دارای گرایش های مارکسیستی و التقاطی است با مبانی اصیل اسلام، آگاه و دعوت نماید و چون موفق نمی شود در یک اقدام قاطعانه با این شخص قطع رابطه می کند.
محمد سپس در کنار برادر مبارز خویش زنده یاد حسن منتظر قائم که از پایه گذاران گروه مسلح فلاح بود با این گروه مرتبط می شود و فعالیت های مبارزاتی خود را با نیروهای مخلص اسلامی ادامه می دهد. با آغاز حرکت انقلاب اسلامی و خیزش های مردمی در شهرها، محمد جهت سازماندهی تظاهرات و راهپیمایی های مردم یزد، به استان یزد عزیمت می نماید و با تجربه و سابقه خوبی که در گروههای مسلحانه ضد رژیمی داشت، جوانان مبارز یزدی را سازماندهی نموده و در جریان عملیات انفجاری قرار می گیرد.
با طلوع فجر انقلاب اسلامی محمد با عضویت در کمیته های انقلاب به حراست و پاسداری از دستاوردهای انقلاب پرداخت پس از مدتی او به عنوان بنیانگذار و نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپاه یزد انتخاب و مسئول تصفیه کمیته انقلاب گردید.
محمد با ارتباط فکری با مبارزین و جوانان این شهر، فعالیتهای ضد رژیمی را روز به روز گسترش می داد و در این راستا با بزرگوارانی چون شهید سید حسن شاهچراغی و ... آشنا می شود. محمد در حالیکه در ژاندارمری دامغان مشغول به خدمت بود با کمک برخی از همرزمان، بسیاری از جوانان دامغانی را برای اولین بار، با نام و اهداف بلند نهضت امام خمینی آشنا می سازد. گستاخی و بی پروایی او در این دوران، بارها شگفتی یاران و مردم را برمیانگیزد.
نقل شده است که یک بار محمد، عکسی از شاه معدوم را در حالی که مزورانه لباس احرام به تن کرده و در یکی از مساجد شهر، نصب کرده اند می بیند. او با حالت تنفر عکس شاه را پایین کشیده و گستاخانه در وسط بازار به آتش می کشد.
محمد در این زمان، بارها به شهر سمنان می رود و ضمن ارتباط با طلاب حوزه های علمیه این شهر به تبلیغ دیدگاه های امام و تنویر افکار جوانان می پردازد. تاثیر محمد در شهر دامغان به حدی زیاد بود که پس از پایان خدمت وظیفه، مردم این شهر با چشمان اشک آلود و متاثر او را تا ایستگاه راه آهن، بدرقه می نمایند و در مراسم تشییع جنازه محمد نیز بسیاری از مردم دامغان با حزن و اندوه فراوان،در این مراسم شرکت می نمایند.
محمد پس از پایان خدمت سربازی در شرکت برق توانیر، مشغول به کار شد. او با حضور در جلسات دینی شهر کرج به طور رسمی کتاب ولایت فقیه حضرت امام خمینی را محور برنامه های آموزش فکری و عقیدتی خود قرار داد. روشن ضمیری، ولایت پذیری و ژرف اندیشی محمد در طرح مباحث سیاسی روز و تشخیص اولویتهای عمده و بنیادی نهضت عظیم اسلامی، مخالفت تعدادی از سران انجمن دینی را برانگیخت و موجب شد، محمد رسما کلاسهای انجمن را منحل کند و به تشکیل کلاسهای مخفی مباحث سیاسی، ادامه دهد.
او پس از مدتی با جذب و گسترش فعالیتهای شبانه روزی خود گروهی را بنیان نهاد که دامنه اقدامات و فعالیتهای ضر رژیمی متشکل آنها بسیاری از استانهای کشور را پوشش می داد. محمد در این دوران یک دستگاه ماشین تایپ و تکثیر را که از اداره دولتی مصادره نموده است با مهارت و شجاعت تمام به یزد انتقال می دهد که بسیاری از اعلامیه های حضرت امام توسط گروهی که محمد تشکیل داده بود و برادرش (مرحوم حسن منتظرقائم) نیز در آن فعالانه شرکت داشت، توزیع می شد.
در بهمن ماه سال 1351 محمد با کمک اعضای گروه با یک برنامه ریزی منسجم، تعدا زیادی از اعلامیه های حضرت امام (ره) را در مناطق مختلف و حساس استان توزیع می نمایند. ساواک احتمال این اقدام را که انعکاس وسیعی یافت از جانب مبارزین داخل یزد را نمی داند، در اسفند سال 1351 محمد در شرکت برق توانیر در حالیکه مشغول به کار است توسط ساواک دستگیر و به زندان اوین منتقل می گردد و سپس چند نفر دیگر از اعضای گروه و از آن جمله مرحوم حسن منتظر قائم در یزد دستگیر و به زندان اوین در تهران منتقل می گردد.
محمد این روح بلند و خستگی ناپذیر در این دوران سخت و طاقت فرسا، در برابر شکنجه های وحشیانه مزدوران ساواک، نه تنها سر تسلیم و سازش فرود نیاورد بلکه بارها با شیوه های مختلف رفتاری خود، جلادهای ساواک را تحقیر می کرد.
به اظهار برادران همرزمش روح مقاومت و شجاعت کم نظیرمحمد، موجب عجز و درماندگی مزدوران می شد و هیچ نتیجه ای از فشارها و شکنجه های متوحشانه خود نمی گرفتند.
محمد یکی از نمونه های ارزنده و کم نظیر مقاومت انقلابی در سیاه چالهای هولناک زندان بود که شکنجه کران مشهوری چون حسینی، رسولی و ... هیچگاه نتوانستند قامت فکری و عقیدتی این سرو شکوهمند نهضت امام خمینی را بشکنند.
او پس از رهایی زندان، به علت اینکه از شرکت برق توانیر اخراج شده بود، مجبور گردید در کارخانه های چون ویتانا، پشم شیشه و پلاستی ران به کارگری مشغول شود. این بار محمد با تغییر تاکتیک در شیوه مبارزاتی به ارتباط فکری و سیاسی با کارگران ادامه داد و موفق شد در مدت کوتاهی بسیاری از کارگران را به حرکت عظیم انقلاب و آرمان های امام (ره) آشنا سازد.
محمد چندین مرتبه از سوی سازمان مجاهدین خلق دعوت به عضویت و همکاری می گردد ولی او که در زندان اوین با درایت و روشن بینی تمام به انحرافات فکری و اعتقادی این گروه پی برده بود، با تبعیت از خط اصیل اسلام ناب محمدی و رهبری امام (ره) نه تنها عضویت این سازمان منحرف را نمی پذیرد، بلکه سعی می کند،شخصی را که به عنوان رابط سازمان از او دعوت نموده و دارای گرایش های مارکسیستی و التقاطی است با مبانی اصیل اسلام، آگاه و دعوت نماید و چون موفق نمی شود در یک اقدام قاطعانه با این شخص قطع رابطه می کند.
محمد سپس در کنار برادر مبارز خویش زنده یاد حسن منتظر قائم که از پایه گذاران گروه مسلح فلاح بود با این گروه مرتبط می شود و فعالیت های مبارزاتی خود را با نیروهای مخلص اسلامی ادامه می دهد. با آغاز حرکت انقلاب اسلامی و خیزش های مردمی در شهرها، محمد جهت سازماندهی تظاهرات و راهپیمایی های مردم یزد، به استان یزد عزیمت می نماید و با تجربه و سابقه خوبی که در گروههای مسلحانه ضد رژیمی داشت، جوانان مبارز یزدی را سازماندهی نموده و در جریان عملیات انفجاری قرار می گیرد.
با طلوع فجر انقلاب اسلامی محمد با عضویت در کمیته های انقلاب به حراست و پاسداری از دستاوردهای انقلاب پرداخت پس از مدتی او به عنوان بنیانگذار و نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپاه یزد انتخاب و مسئول تصفیه کمیته انقلاب گردید.
او با تلاش های شبانه روزی خود به جذب نیروهای مخلص و سازماندهی سپاه پاسداران همت گماشت و در آن شرایط حساس اول انقلاب با قاطعیت و مدیریتی کم نظیر به خوبی با توطئه های ضد انقلاب و اشرار روبرو شد.
پس از شورش و توطئه ضد انقلاب در مناطق غربی و به ویژه خطه کردستان در حالی که هنوز دو ماه از تشکیل سپاه یزد نگذشته بود او با درک صحیح از شرایط زمانی در فرماندهی تعدادی از پاسداران یزدی نخستین گروهی بودند که به این مناطق رهسپار شدند، محمد در جهاد با ضد انقلاب طی عملیات های مختلف موفق می شود بسیاری از مناطق اشغالی را از تصرف اشرار و ضد انقلاب آزاد نماید و به علت لیاقت، شجاعت و وارستگی شخصیت به سمت فرمانده سپاه سقز نیز انتخاب گردید.
حماسه آفرینی و دلاوریهای محمد در مناطقی چون پاوه، بوکان، سقز، بانه، روان سر و... نهایت فداکاری و جانبازی بود پس از بازگشت از کردستان با توجه به نقش حساس دانش آموزان در آینده کشور با حضور در مدارس به آموزش عقیدتی و نظامی دانش آموزان پرداخت.
او در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از سوی گروههای موتلفه اسلامی به عنوان نامزد انتخاباتی مجلس انتخاب می گردد.
محمد با اصرار این گروه ها نامزدی را پذیرفته و خود فاقد روحیه تبلیغات انتخاباتی بود که البته روشن بود به علت وجود کاندیداهای سرشناس دیگر و عدم آشنایی عموم مردم نسبت به وی، انتخاب نمی شد.
سرانجام محمد در روز پنجم اردیبهشت 1359 وقتی تجاوز آمریکا به خاک جمهوری اسلامی در صحرای طبس آغاز شد، سراسیمه به آن جا شتافت و پس از تفحص در منطقه مشغول کشف ماجرای چگونگی تجاوز خود فروختگان داخلی بود که طی یک نقشه از پیش تعیین شده آن منطقه مورد حمله هوایپما قرار گرفت تا اسناد خیانت خودفروختگان داخلی و خارجی نابود شود و چهره پلید منافقین تا ابد در پس پرده بماند ولی شهادت این سردار رشید اسلام پرده از چهره تمامی منافقین برداشته و تا ابد چهره کریه استکبار و هم پیمانانشان برای ملت مظلوم ایران و جهان هویدا شد و خون این پاسدار رشید اسلام باعث روشن شدن بسیاری از تجاوزات استکبار به مملکت اسلامی ما شد.
پایان پیام/
پایان پیام/
نظر شما