به گزارش خبرنگار شبستان، دکتر مهدی کیایی که درنشست "زیبایی و عشق در اشعارعارفانه سعدی وعطار" در سرای اهل قلم سخن می گفت، سعدی و عطار را از مشایخ در مقام نیابت عامه پیغمبر دانست و ابراز داشت: واژه عشق مقدس است که برخی از روی نادانی آن را از اشعار حذف می کنند، عشق در قرآن و کلام معصومان (ع) نیز در قالب «حب»، «یحبون» و «مودب» بیان شده است و حدیث "من عشق فعف ثم مات مات شهیداً" ناظر به همین معناست. عشق را نه عاشق و نه غیر عاشق نمیتوانند معنا کنند، زیرا عاشق غرق در عشق و غیر عاشق نیز از رمز و رموز آن آگاه نیست(با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی/ تا بیخبر بمیرد در درد خود پرستی)؛ بنابراین بهترین معرف عشق، خود عشق است. مولوی می گوید:
چون قلم اندر نوشتن میشتافت/ چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت/ شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
و سعدی عشق را چنین توصیف می کند:
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست/ هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گــر بــرود جـــان مـــا در طلــب وصـــل دوســت/ حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
وی گفت: اشعار سعدی، عطار، مولانا از دیدههایشان (تجربیات معنوی) حکایت میکند چنان که می گوید:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر / من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
کیایی تصریح کرد: موسی ها در کوه طور مدهوش عشق شده اند، چنان که گفت:
محرم این هوش جز بی هوش نیست
و یا این که:
آمده ام که سردهم عشق تو را بسر برم/ ور تو بگوییم که نی، نی ببرم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان از همه دیده ها نهان/ تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
و یا آن جا که گفت:
عاشقی بر من پریشانت کنم/ کم عمارت کن که ویرانت کنم
گر دو صد خانه کنی زنبور وار/ چون مگس بی خان و بی مانت کنم
عطار نیشابوری نیز این مسئله را چنین تعبیر میکند که:
چنانش محو دیدارم که گویی نقش دیوارم
یا این که:
پرسید که عاشقی چیست؟
گفتم چو ما شوی بدانی
وی هم چنین قانون عشق را قانونی معکوس و متضاد با جنگ دانست؛ به طوری که اگر برای مبارزه در جنگ می باست با زره و شمشیر رفت، در شطرنج عشق، برای فداشدن باید رفت.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی/ تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جـــــــانی ستانم جــاودان/ او زمن دلقــی ستاند رنگ رنگ
و حلاج بر سر دار، در پاسخ به پرسش "عشق چیست؟" گفت: عشق آن است که امروز و فردا و پس فردا بینی.
دکتر کیایی در بخش دیگری از سخنان خود، عشق را در جستجوی ما توصیف کرد و به ابیاتی از عطار اشاره کرد که می گوید:
گر جام عشقش دم زند آتش در این عالم زند/این عالم بی اصل را چون ذره ها بر هم زند
عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شود/ آدم نماند آدمی گر خویش بر آدم زند
بشکافت آن گه آسمان نه کون ماند نه مکان/ شوری در افتد در جهان این شور در ماتم زند
من طلبنی، وجدنی و من وجدنی، عرفنی و من عرفنی، احبنی و من احبنی، عشقنی و من عشقنی، عشقته و من عشقته، قتلته و من قتلته، فعلی دیته و من علی دیته، فانا دیته.
"آن کس که مرا طلب کند؛ می یابد. آن کس که مرا یافت؛ می شناسد. آن کس که مرا شناخت دوستم می دارد. آن کس که دوستم داشت ؛ به من عشق می ورزد. آن کس که به من عشق ورزید؛ من نیز به او عشق می ورزم. آن کس که به او عشق ورزیدم؛ او را می کشم. و ان کس که من او را بکشم خون بهایش بر من واجب است. و آن کس که خونبهایش بر من واجب باشد؛ من ، خود خونبهای او هستم."
این استاد دانشگاه، عارفان را سیراب شده از شراب طهور توصیف کرد و در توضیح این کلام گفت: خداوند در قرآن از شراب طهور به معنای پاک کننده یاد می کند که نه تنها طاهر است بلکه خاصیت پاک کنندگی نیز دارد.
وی هم چنین به حدیث امام علی (ع) درباره این آیه اشاره کرد و افزود: ملامهدی نراقی در کتاب جامع السادات حدیثی از امام علی نقل می کند که می فرمایند: برای مردان خدا، شرابی است.
وی ادامه می دهد: برخی سردمزاج اند که در قرآن برای آن ها از شراب کافوری یاد می کند. برخی گرم مزاج اند که می بایست شربت زنجبیلی خورند اما دسته سوم جامع اضدادند که شراب طهور مختص آن هاست. مست می شوند و به طرب عارفانه می افتند.
کیایی هم چنین به مقوله "وحدت" در عرفان اشاره کرد و گفت: سعدی، عطار و مولانا برای مخاطب شعر نخواندند بلکه با استنساق از قرآن کریم و احادیث سخن گفتند. این شاعران راه رفتند و دلداده عشق شدند. پیچیدهترین و مهمترین مقوله عرفانی محقق می شود که میان محب و محبوب فاصلهای باقی نماند.
من کیم لیلی، لیلی کیست من/ هر دو یک روحیم اندر دو بدن
وی در ادامه با اشاره به این بیت حافظ که:
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید/ ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
یا:
الایا ایها الساقی ادر کاسا وناولها/ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
و هم چنین این ابیات از مولانا:
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید/ در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید/ کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید/ که این نفس چو بندست و شما اسیرید
حافظ را شاگرد دبستان مولانا دانست و گفت: اما خود مولانا درباره عطار می گوید:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار میرویم
کیایی درباره تشخیص شیعه و سنی بودن عطار و سعدی گفت: خود سعدی و عطار در اشعارشان فریاد شیعه بودن سر میدهند. سعدی در یکی از ابیاتش میگوید:
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد بس است و آل محمد(ص)
و عطار نیز اذعان می کند که:
ز مشرق تا مغرب گر امام است/ امیرالمومنین حیدر تمام است
پایان پیام/
نظر شما