به گزارش خبرگزاری شبستان، حضرت عیسى (ع) عبد و پیامبر خدا بود (سوره مریم، آیه 30) رسول به سوى بنى اسرائیل (سوره آل عمران، آیه 49) و یکى از انبیای اولو العزم و صاحب شریعت بوده و کتابى به نام انجیل داشت (سوره احزاب، آیه 7، سوره شورا، آیه 13، سوره مائده، آیه 46)، خداى تعالى نام او را مسیح نهاد (سوره آل عمران، آیه 45) و کلمة الله و روحى از خدا خواند (سوره نساء، آیه 171)، داراى مقام امامت (سوره احزاب آیه 7) و از گواهان اعمال (سوره نساء، آیه 159، سوره مائده، آیه 117) و از بشارتدهندگان به آمدن پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) بود (سوره صف، آیه 6)، وجیه و آبرومند در دنیا و آخرت و از مقربین بود (سوره آل عمران، آیه 45). از برگزیده شدگان (سوره آل عمران، آیه 33)، و از اجتباء شدگان و از صالحان بود (سوره انعام، آیه 85- 87)، مبارک، زکى و مهذب بود، آیتى براى مردم و رحمتى از خدا و احسانگرى به مادرش بود، و از زمره کسانى بود که خداى تعالى به ایشان سلام کرد (سوره مریم، آیه 19- 33) و از کسانى بود که خدا کتاب و حکمتش آموخت. (سوره آل عمران، آیه 48)
عیسى (ع) چه مىگفت؟ و در بارهاش چه مىگفتند؟
قرآن کریم خاطرنشان ساخته که عیسى عبدى بود رسول، و چیزى جز این ادعا نمىکرد و آنچه به وى نسبت مىدادند خود او ادعایش را نکرده و با مردم جز به رسالت خدا سخنى نگفته، هم چنان که قرآن این معنا را در آیات زیر صراحتا از آن جناب نقل کرده مىفرماید:
و آن گاه که خداوند به عیسى بن مریم مىگوید: آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را بعنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!، او مىگوید: «منزهى تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنى را گفته باشم، تو مىدانى! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم! بیقین تو از تمام اسرار و پنهانیها با خبرى. من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چیزى به آنها نگفتم (بلکه به آنها گفتم:) خداوندى را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست! و تا زمانى که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم ولى هنگامى که مرا از میانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى و تو بر هر چیز، گواهى (با این حال،) اگر آنها را مجازات کنى، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نیستند) و اگر آنان را ببخشى، توانا و حکیمى! (نه کیفر تو نشانه بىحکمتى است، و نه بخشش تو نشانه ضعف!)» (مائده 116 - 118)
معنی کلمه عیسی چیست؟
کلمه عیسى در اصل «یشوع» بوده که هم به معناى مخلص تفسیر شده و هم به معناى منجى و در بعضى از اخبار به کلمه «یعیش(زنده مىماند)» تفسیر شده و این با نامى که براى فرزند حضرت زکریا نهاده، یعنى نام «یحیى (زنده مىماند)» مناسبتر میباشد. چون که بین این دو پیامبر (حضرت یحیی و حضرت عیسی) از هر جهت شباهت وجود دارد.
چرا به حضرت عیسی (ع)، مسیح می گویند؟
نظرات مختلفی در این باره گفته اند؛ از جمله اینکه کلمه «مسیح» به معناى ممسوح است و نامیدن آن حضرت به این نام، به این مناسبت بوده که آن جناب ممسوح به یمن و برکت بوده و یا براى این بوده که آن جناب ممسوح به تطهیر از گناهان بوده و یا با روغن زیتون تبرک شده، ممسوح گشته است چون انبیاء روغن زیتون به خود مىمالیدند و یا بدین جهت است که جبرئیل بال خود را در هنگام ولادت آن جناب، بر بدن او مالیده تا از شر شیطان محفوظ باشد و یا براى این بوده که آن جناب همواره دست بر سر ایتام مىکشیده و یا براى این بوده که دست بر چشم اشخاص نابینا مىکشیده و آنان را بینا مىکرده و یا بدین جهت مسیحش خواندند که دست بر بدن هیچ بیمارى نمىکشیده مگر آنکه شفا مىیافته، اینها وجوهى است که در وجه تسمیه عیسى بن مریم (ع) به مسیح ذکر کردهاند.
اما وجهى که مىتوان بدان اعتماد نمود این است که لفظ مسیح در ضمن بشارتى که جبرئیل به مادرش داده بود آمده است و قرآن آن بشارت را چنین حکایت نموده: «إِنَّ اللهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ...»، پس قبل از آنکه آن جناب کورى را بینا کند و یا بیمارى را شفا دهد از سوی خداوند مسیح نامیده شده و اصولا به حکم این آیه قبل از ولادت، مسیح نامیده شده بود.
و کلمه «مسیح» عربى کلمه «مشیحا» ى عبرى است که در کتب عهدین عبرى زبان آمده و بطورى که از آن دو کتاب استفاده مىشود، رسم بنى اسرائیل چنین بوده که هر پادشاهى تاجگذارى مىکرده، از جمله مراسم تاجگذارى این بوده که کاهنان او را با روغن مقدس مسح مىکردند تا سلطنتش مبارک شود و بدین مناسبت پادشاه را مشیحا مىگفتند، که یا به معناى خود شاه است و یا به معناى مبارک است.
داستان حضرت عیسى (ع) و مادرش در قرآن چگونه نقل شده است؟
مادر مسیح نامش مریم دختر عمران بود، مادر مریم به وى حامله شد و نذر کرد فرزند خود را، بعد از به دنیا آوردن، محرر کند (یعنى خادم مسجد کند) و او در حالى این نذر را مىکرد که مىپنداشت فرزندش پسر خواهد بود ولى وقتى او را به دنیا آورد و فهمید که دختر است، اندوهناک شد و حسرت خورد و نامش را مریم یعنى خادمه نهاد. پدر مریم قبل از ولادت او از دنیا رفته بود، به ناچار خود او دخترش را در آغوش گرفته به مسجد آورد و به کاهنان مسجد که یکى از آنان، زکریا (ع) بود تحویل داد، کاهنان در باره کفالت مریم با هم مشاجره کردند و در آخر به این معنا رضایت دادند که در این باره قرعه بیندازند و چون قرعه انداختند زکریا برنده شد و او عهدهدار تکفل مریم گشت تا وقتى که مریم به حد بلوغ رسید، در آن اوان، زکریا حجابى بین مریم و کاهنان برقرار نمود و مریم در داخل آن حجاب مشغول عبادت بود و احدى بجز زکریا نزد او نمی رفت و هر وقت زکریا نزد مریم می رفت و داخل محراب او مىشد، رزقى نزد او مىیافت، روزى از مریم پرسید: این رزق از کجا نزد تو مىآید: گفت: از نزد خدا و خدا به هر کس بخواهد بدون حساب روزى مىدهد.
مریم (ع) صدیقه، معصومه، طاهره، برگزیده شده بود، و محدثه و مرتبط با ملائکه بود. ملکى از ملائکه به او گفت که خدا تو را برگزیده و تطهیر کرده است. مریم از قانتین (خضوع کنندگان) بود و یکى از آیات و نشانه های خداوند براى همه عالمیان بود. (نگاه کنید: سوره آل عمران، آیه 35- 44، سوره انبیا، آیه 91، سوره تحریم، آیه 12)
بعد از آنکه مریم به حد بلوغ رسید و در حجاب (محراب) قرار گرفت، خداى تعالى روح را (که یکى از فرشتگان بزرگ خدا است) نزد او فرستاد و روح به شکل بشرى بی عیب و نقص در برابر مریم مجسم شد و به او گفت که فرستادهاى است از نزد معبودش، و پروردگارش وى را فرستاده تا به اذن او پسرى به وى بدهد، پسرى بدون پدر، و او را بشارت داد به اینکه به زودى از پسرش معجزات عجیبى ظهور مىکند و نیز خبر داد که خداى تعالى به زودى او را به روح القدس تایید نموده، کتاب، حکمت، تورات و انجیلش مىآموزد و به عنوان رسولى به سوى بنى اسرائیل گسیلش مىدارد، رسولى داراى آیات بینات، و نیز به مریم از شان پسرش و سرگذشت او خبر داد، آن گاه مریم حامله شد، آن طور که یک زن به فرزند خود حامله مىشود، (نگاه کنید: آل عمران، آیه 35- 44)
آن گاه مریم به مکانى دور منتقل شد و در آنجا درد زائیدنش گرفت و درد زائیدن او را به طرف تنه نخلهاى کشانید و با خود مىگفت: اى کاش قبل از این مرده و از خاطرهها فراموش شده بودم، من همه چیز را و همه چیز مرا از یاد مىبرد، در این هنگام از طرف پائین وى ندایش داد:
غم مخور که پروردگارت پائین پایت نهر آبى قرار داده، تنه درخت را تکان بده تا پى در پى خرماى نورس از بالا بریزد، از آن خرما بخور و از آن آب بنوش و از فرزندى چون من خرسند باش، اگر از آدمیان کسى را دیدى که حتما خواهى دید، بگو من براى خدای رحمان روزه گرفتهام و به همین جهت امروز با هیچ انسان سخن نمىگویم، مریم چون این را شنید از آنجا که فرزند خود را زائیده بود به طرف مردم آمد در حالى که فرزندش را در آغوش داشت ( نگاه کنید: سوره مریم، آیه 20- 27) و به طورى که از آیات کریمه قرآن بر مىآید حامله شدنش و وضع حملش و سخن گفتن او و سایر شؤون وجودش از سنخ همین عناوین در سایر افراد انسانها بوده است.
مردم و همشهریان مریم وقتى او را به این حال دیدند، شروع کردند به طعنه زدن و او را سرزنش نمودند چون دیدند دخترى شوهر نرفته بچهدار شده است، گفتند: اى مریم چه عمل شگفتآورى کردى!، اى خواهر هارون نه پدرت بد مردى بود و نه مادرت زناکار، مریم اشاره کرد به کودکش که با او سخن بگوئید، مردم گفتند: ما چگونه با کسى سخن گوئیم که کودکى در گهواره است، در اینجا عیسى (ع) به سخن درآمد و گفت: من بنده خدا هستم، خداى تعالى به من کتاب داد و مرا پیامبرى از پیامبران کرد و هر جا که باشم با برکتم کرد و مرا به نماز و زکات سفارش کرد، ما دام که زنده باشم بر احسان به مادرم سفارش فرمود و مرا نه جبار کرد و نه شقى، و سلام بر من روزى که به دنیا آمدم و روزى که مىمیرم و روزى که زنده بر مىخیزم. (نگاه کنید: سوره مریم، آیه 27- 34)
این کلام که عیسى (ع) در کودکى ادا کرد، به اصطلاح علمى، نسبت به برنامه کار نبوتش براعت استهلال بوده است (براعت استهلال به این معنا است که نویسنده کتاب در حمد و ثناى اول کتابش کلماتى بگنجاند که در عین اینکه حمد و ثناى خدا است اشارهاى هم باشد به اینکه در این کتاب پیرامون چه مسائلى بحث مىشود)، عیسى (ع) هم با این کلمات خود فهماند که به زودى علیه ظلم و طغیان، قیام نموده و شریعت موسى (ع) را زنده و استوار مىسازد و آنچه از معارف آن شریعت مندرس و کهنه گشته تجدید مىکند و آنچه از آیاتش که مردم دربارهاش اختلاف دارند بیان و روشن مىسازد.
عیسى (ع) نشو و نما کرد تا به سن جوانى رسید و با مادرش مانند سایر انسانها طبق عادت جارى در زندگى بشرى مىخوردند و مىنوشیدند.
عیسى (ع) در این اوان به رسالت به سوى بنى اسرائیل گسیل شد و مامور شد تا آنها را به سوى دین توحید بخواند، و ابلاغ کند که من آمدهام به سوى شما و با معجزهاى از ناحیه پروردگارتان آمدهام و آن این است که براى شما (و پیش رویتان) از گل چیزى به شکل مرغ مىسازم و سپس در آن مىدمم، به اذن خدا مرغ زندهاى مىشود و من کور مادرزاد و برصى غیر قابل علاج را شفا مىدهم و مردگان را به اذن خدا زنده مىکنم و بدانچه مىخورید و بدانچه در خانههایتان ذخیره مىکنید خبر مىدهم، که در این براى شما آیتى است بر اینکه خدا رب من و رب شما است و باید او را بپرستید.
عیسى (ع) مردم را به شریعت جدید خود که همان تصدیق شریعت موسى (ع) است دعوت مىکرد، چیزى که هست بعضى از احکام موسى را نسخ نمود و آن حرمت پارهاى از چیزها است که در تورات به منظور گوشمالى و سختگیرى بر یهود حرام شده بود و بارها مىفرمود: من با حکمت به سوى شما گسیل شدهام، تا برایتان بیان کنم آنچه را که مورد اختلاف شما است و نیز مىفرمود: اى بنى اسرائیل من فرستاده خدا به سوى شمایم، در حالى که تورات را که کتاب آسمانى قبل از من بوده تصدیق دارم و در حالى که بشارت مىدهم به رسولى که بعد از من مىآید و نامش احمد است.
عیسى (ع) به وعدههایى که داده بود که فلان و فلان معجزه را آوردهام وفا کرد، هم مرغ خلق کرد و هم مردگان را زنده کرد و هم کور مادرزاد و برصى را شفا داد و هم به اذن خدا از غیب خبر داد.
عیسى (ع) هم چنان بنى اسرائیل را به توحید خدا و شریعت جدید دعوت کرد تا وقتى که از ایمان آوردنشان مایوس شد، و وقتى طغیان و عناد مردم را دید و استکبار کاهنان و احبار یهود از پذیرفتن دعوتش را مشاهده کرد، از میان عده کمى که به وى ایمان آورده بودند چند نفر حوارى انتخاب کرد تا او را در راه خدا یارى کنند.
از سوى دیگر یهود بر آن جناب شورید و تصمیم گرفت او را به قتل برساند، ولى خداى تعالى او را از دست یهود نجات داد و به سوى خود بالا برد و مساله عیسى (ع) براى یهود مشتبه شد، بعضى خیال کردند که او را کشتند، بعضى دیگر پنداشتند که به دارش آویختند، خداى تعالى فرمود: نه آن بود و نه این، بلکه امر بر آنان مشتبه شد (نگاه کنید: آل عمران، 45- 58، زخرف، 63- 65، صف، 6- 14، مائده، 110- 111، نساء، 157- 158)، این بود آنچه که قرآن کریم در داستان عیسى و مادرش فرموده است.
کیفیّت نزول إنجیل بر حضرت عیسى (ع)
وضع نزول انجیل مبهمتر از تورات است؛ به جهت اینکه درست مشخّص نیست که إنجیل بصورت وحى آسمانى بر حضرت عیسى نازل شده، تا بصورت کتابى درآید؟ و یا تلقین حضرت عیسى بوده؟ و یا مثلًا نحوه دیگرى بوده است و جمع آورى شده است؟ به هر حال، همه اناجیل، بعد از حضرت عیسى نوشته شد؛ پس از صعود حضرت عیسى، یکصد و بیست عدد إنجیل نوشته شد، و از این مقدار به چهار تاى از آن که نوشته لوقا و یوحَنّا و مَرْقُس و مَتَّى است اعتبار داده شد؛ یعنى کلیسا آنرا به رسمیّت شناخت و یکصد و شانزده تاى آن ردّ شد، و حالا هم ردّ شده است یعنى معمولٌ به نیستند.
و هیچ معلوم نیست که انجیل چطور نوشته شده است و چه قسم القا گردیده است، اصولًا در میان مسیحیان نیز سخن از این نیست که انجیل ایشان به چه شکل و به چه نحو نازل شده است، و به چه نحوى در میان مردم دائر گردیده است؟
و در کلمات خود آنان همچنین دلالتى نیست بر آنکه إنجیل از انشائات خود حضرت مسیح بوده است.
یک إنجیل بَرْنابا درآمد، قیامتى بر پا کردند و بالاخره آن را از اعتبار انداختند، زیرا که در غالب قسمتها با مطالب إسلامى و قرآنى مطابقت دارد، و بشارت از حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله و سلّم مىدهد.
آیا ازدواج نکردن حضرت مسیح دلیل بر نقصان نیست؟
خیر دلیل بر نقصان نیست، بلکه دلیلى بر روحیّت و نورانیّت حضرت عیسى بوده است، چون با این نشأه أبداً تماس حاصل نکرد و ازدواج ننمود و سکنى و خانه نگرفت؛ یک موجودیّت خاصّى داشت.
البته حضرت رسول اکرم پیامبر اسلام (ص) جامعیّت داشتند، از آثار و خصائص این نشأه بنحو أوفى برآمدند؛ و بالاخصّ سنّت ازدواج از خصائص رسول الله (ص) است.
حضرت مریم (ع) برگزیده زنان و مردان است
در آیه شریفه «و اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک على نساء العالمین» (آل عمران : 42)؛ و هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است. لفظ (اصطفاء) دوبار تکرار شده است، تکرار اصطفاى دومى براى برترى آن حضرت نسبت به زنان است، ولى اصطفاء اولى مطلق است و شامل مرد و زن مى گردد و از آن استفاده مى شود که حضرت مریم (ع) از میان زنان و مردان برگزیده شده است.
آیا حضرت مریم (ع) از حضرت زهرا (ع) نیز برتر بود؟
در روایات به نقل از رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم آمده است: مریم سیدة نساء عالمیها و اما ابنتى فاطمه فهى سیدة نساء العالمین من الاولین و الآخرین.
یعنی مریم (ع) سرور زنان زمان خود بود ولى دخترم فاطمه (ع) سرور زنان تمام عالمیان از اولین تا آخرین است.
حضرت عیسی (ع) به دار آویخته نشد
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینا ( نساء 157 )
(و گفتارشان که: ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم! در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مىکنند و قطعاً او را نکشتند.)
یهودیان اختلاف کردهاند در اینکه عیسى (ع) را به چه شکلى کشتند، آیا او را به دار آویختند؟ و یا کشتند و به دار نزدند؟ شاید اینکه در آیه مورد بحث اول فرموده که گفتند: ما او را کشتیم و سپس از کشتن و به دار زدن او سخن گفته و فرموده: نه او را کشتند و نه به دارش زدند، براى این بوده که چون مقام، مقام رد ادعای آنان بوده، خواسته همه اقسام دعوى آنان را رد کند، بطورى که دیگر هیچ تردیدى نماند.
آرى از آنجا که دار زدن نوع خاصى از شکنجه دادن به مجرمین بوده و در همه موارد ملازم با قتل نبوده، لذا اگر این کلمه بیان نداشته باشد کشتن به ذهن تبادر نمىکند بلکه شنونده احتمال مىدهد که او را زنده به دار زده و زنده هم پائین آورده باشند و چون خود یهودیان در کیفیت کشتن عیسى (ع) اختلاف کردهاند، لذا در آیه شریفه کافى نبود بفرماید: او را نکشتند، چون ممکن بود یهودیان این کلام خدا را تاویل نموده، بگویند: بله او را بطور عادى نکشتیم بلکه به دارش آویختیم، به همین جهت خداى سبحان بعد از آنکه فرمود: «او را نکشتند» اضافه کرد که: «و به دارش نیاویختند» تا کلام حق صراحت را اداء کرده باشد و بطور نص صریح فهمانده باشد که عیسى به دست یهودیان از دنیا نرفته، نه به کشتن و نه به دار آویخته شدن، بلکه امر بر یهود مشتبه شد و غیر مسیح را به خیال اینکه مسیح است گرفتند و کشتند و یا به دار زدند و این واقعه خیلى هم بعید نیست بلکه امرى عادى است، چون در جوامع وحشى مخصوصا در موقعى که اجتماع هجوم مىآورند تا شخص مورد نظرشان را به قتل برسانند بسیار مىشود که در اثر غوغا مجرم حقیقى گم مىشود و غیر مجرم به جاى مجرم کشته مىشود و اتفاقا در داستان عیسى (ع) مباشرین قتل اطرافیان آن جناب نبودند تا او را به خوبى بشناسند بلکه لشگریان روم مباشر این عمل شدهاند و معلوم است که رومیان معرفتى کامل به حال و وضع آن جناب نداشتهاند پس ممکن است که شخص دیگرى را دستگیر کرده و به قتل رسانده باشند و با این حال در روایات آمده که خداى تعالى قیافه و شکل مسیح (ع) را بر شخص دیگر انداخت و این باعث شد که او را بگیرند و به جاى عیسى (ع) به قتل برسانند.
آیا حضرت عیسی (ع) هم اکنون زنده است؟
خداوند، عیسى (ع) را با بدن و روحش به آسمان بالا برده، نه اینکه مانند سایر انسانها روحش از کالبدش جدا شده و به آسمان بالا رفته باشد، چون این احتمال چیزى است که با ظاهر آیات قرآن با در نظر گرفتن سیاق آن نمىسازد، چون اضرابى که در جمله: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ» واقع شده، با صرف بالا بردن روح عیسى بعد از مردنش نمىسازد و سادهتر بگویم: بالا رفتن روح بعد از مردن، هم در قتل هست و هم در آویخته شدن به دار و هم در مردن عادى، چون هر کسى که بمیرد روحش به عالم ارواح بالا مىرود لذا دیگر معنا ندارد بفرماید: «بلکه ما او را به سوى خود بالا بردیم بلکه به ما مىفهماند بالا بردن عیسى با روح و جسمش بوده.»
و از نظر عقل محال نیست که خداى تعالى مسیح را گرفته، به سوى خود بالا برده و نزد خود حفظش فرموده باشد و یا زندگى او را حفظ کرده به نحوى که با جریانهاى عادى و معمولى نزد ما انسانها منطبق نبوده و این ماجرا از سایر ماجراهاى معجزهآسایى که از خود عیسى (ع) واقع شد و قرآن کریم آنها را حکایت نموده، سختتر و مهمتر نمىباشد.
خلاصه اینکه آنچه از تدبر و دقت در آیات و سیاق آنها به دست می آید، این است که عیسى (ع) تا به امروز از دنیا نرفته، نه در عصرى که روى زمین بود کشته شد، و به دار آویخته شد و نه به مرگ طبیعى از دنیا رفت.
معنای توفی و رفع حضرت عیسی (ع) چیست؟
خداوند متعال در آیه 55 سوره آل عمران درباره حضرت عیسى (ع) مى فرماید: «إِذْ قالَ اللهُ یا عیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا...» (به یاد آورید) هنگامى را که خدا به عیسى فرمود: «من تو را برمىگیرم و به سوى خود، بالا مىبرم و تو را از کسانى که کافر شدند، پاک مىسازم...»
(توفى) در قرآن کریم در تمام موارد، به معناى برگرفتن است. یعنى از میان قومت مى گیریم و به مقام قرب مى بریم، پس توفى در قرآن در معناى میراندن و نابود کردن نیست، بلکه به معناى اخذ و گرفتن آمده است، چنانکه در توفى حق و دین و گرفتن بدهى از مدیون استعمال مى شود. بنابراین گفتار خداوند متعال که مى فرماید: «انى متوفیک و رافعک الى» یعنى تو را از میان قومت بر مى گیرم، نه گرفتن به معناى قبض روح و اینکه تو را مى میرانم، بلکه به معناى نجات دادن است.
روایتى در مورد کیفیت بالا بردن حضرت عیسى (ع) به آسمان
تفسیر قمى از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: «عیسى (ع) در هنگام عصر آن شبى که خداى تعالى او را به آسمان بالا برد، یاران خود را که دوازده نفر بودند، نزد خود خواند و ایشان را داخل خانهاى کرد و سپس از چشمهاى که در کنج آن خانه بود در آمد، در حالى که آب از سر و رویش مىریخت، فرمود: خداى تعالى به من وحى کرد که همین ساعت مرا به سوى خود بالا مىبرد، و مرا از یهود پاک مىکند، کدامیک از شما داوطلب مىشوید به شکل من در آید و خداى تعالى شکل مرا به او بدهد و به جاى من کشته و به دار آویخته گردد و در عوض در بهشت با من باشد؟ جوانى از میان آنان گفت: یا روح الله من حاضرم، فرمود: بله تو همانى، آن گاه رو کرد به بقیه و فرمود: بدانید که بعد از رفتن من یکى از شما تا قبل از رسیدن صبح، دوازده بار بر من کافر مىشود (و اظهار بیزارى از من مىکند)، مردى از میان جمع گفت: یا نبى اللَّه آن منم؟ عیسى (ع) گفت: مثل اینکه از نفس خودت چنین چیزى را احساس کردهاى، باشد تو همان شخص باش، آن گاه رو کرد به بقیه و فرمود: بعد از من دیرى نمىپاید که به سه فرقه متفرق مىشوید، دو فرقه به خداى تعالى افتراء مىبندند و در آتش خواهند بود و یک فرقه اهل نجات است، و آن فرقهاى است که از شمعون صادقانه پیروى مىکند و به خدا دروغ نمىبندد که آن فرقه در بهشت خواهد بود، این را که گفت در جلو چشم همه اصحابش از زاویه خانه به طرف آسمان بالا رفت و ناپدید شد.
از سوى دیگر یهود که مدتها در جستجوى مسیح بود، در همان شب آن خانه را پیدا کرده، آن جوانى را که داوطلب شده بود به شکل عیسى (ع) درآید، گرفتند و کشتند و به دار آویختند و سپس آن کس دیگر را که عیسى (ع) خبر داده بود تا صبح دوازده نوبت کافر مىشوى را گرفته و او همان کفرها را دوازده بار مرتکب شد.»
سلام خدا بر مسیح بن مریم (ع) ، در آن روز که متولّد شد، و در آن روز که مىمیرد، و آن روز که زنده برانگیخته خواهد شد.
منابع:
1. تفسیر المیزان ذیل آیات مربوط به حضرت مریم و حضرت عیسی (ع)
2. مهر تابان (شرح احوال علامه طباطبایی)
3. 665 پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبایی
گردآوری و تنظیم: حجتالاسلام وحید واحدجوان
پایان پیام/
نظر شما