عادت به تفکر و تعقل رمز کمال و پختگی روح

هر اندازه که یک فرد یا یک ملت در راه کمال و ترقی پیش می‏رود، به تدریج از احساسات به منطق می گراید. نزدیک شدن به حکومت منطق و خارج‏ شدن از تحت سیطره و حکومت احساسات، دلیل بر پختگی و تکامل روح است.

 

خبرگزاری شبستان: انسان برای اینکه از چنگال تسلط شهوات تباه کننده جسم و جان و عقل و ایمان و دنیا و آخرت نجات پیدا کند، راهی جز تقویت جانب نیروی عقل‏ ندارد. یکی از راه های تقویت این نیرو این است که کاری کند که تعقل و تفکر در کارها برایش به صورت یک عادت در آید، از عجله در تصمیم‏ بپرهیزد.
شخصی آمد خدمت رسول اکرم (ص)، عرض کرد: نصیحتی به من بفرمایید. فرمود: آیا اگر ترا نصیحتی بکنم عمل خواهی کرد ؟ آن مرد در جواب گفت: بلی. و تا سه مرتبه این سؤال و جواب بین رسول اکرم‏ و آن مرد رد و بدل شد و در هر مرتبه رسول اکرم به او می‏فرمود آیا اگر دستوری بدهم عمل خواهی کرد؟ و او در جواب می‏گفت بلی عمل خواهم کرد. پس از تعهد مؤکدی که رسول اکرم از آن مرد گرفت به او فرمود: «إذا هممت بأمر فتدبر عاقبته» (1) یعنی هرگاه تصمیم کاری را گرفتی اول‏ تدبر و تفکر کن و عاقبت و نتیجه آن را ببین. اگر رشد و هدایت است آن‏ را تعقیب کن و اگر شر و ضلالت است از آن دوری کن.


از طرز تعهد گرفتن رسول اکرم از آن مرد معلوم می‏شود که برای این جمله، فوق العاده اهمیت قائل بوده، می‏خواهد به ما بفهماند که باید عادت به‏ فکر و تدبر داشته باشیم و در هیچ کاری پیش از آنکه کاملا آن را زیر و رو کنیم و نتایج و عواقب آن را بسنجیم، وارد نشویم.
انسان باید از منطق پیروی کند نه از احساسات. انسان در کاری که از روی منطق صورت می‏گیرد حساب و پیش بینی های لازم را کرده، نورافکن عقل و اندیشه خود را به اطراف انداخته و جوانب و اطراف کار را تحت نظر گرفته است، ولی در کاری که از روی احساسات صورت می‏گیرد نقشه و حساب‏ و دوراندیشی در کار نیست، صرفا روح بشر از راهی داغ شده و هیجانی پدید آمده، و انسان برای آنکه هیجان روحی خود را تسکین دهد به عملی مبادرت‏ می‏کند و به واسطه غبار و تیرگی که از تهیج احساسات پیدا می‏شود مجال دوراندیشی و توجه به عواقب و نتایج کار از انسان سلب می‏شود.

 

بر همه افراد بشر کم و بیش، هم منطق حکومت می‏کند و هم احساسات. یک جمله که انسان در حضور جمعی ادا می‏کند یا یک عملی که در اجتماع‏ انجام می‏دهد از یک طرف وابسته به یک سلسله احساسات و عواطف و هیجانات درونی است، و از طرف دیگر چون کم و بیش در اطرافش دقت و فکر شده وابسته به منطق و تعقل است، ولی برخی مردم بیشتر اهل منطق‏اند و بعضی مردم بیشتر اهل احساسات. جامعه شناسان می‏گویند این اختلاف در میان ملل نیز دیده می‏شود. بعضی از ملل به منطق نزدیکترند و بعضی به احساسات.


این دستور جامع رسول اکرم می‏گوید: همیشه در کارها منطق را دخالت بده و جلوی طغیان و حکومت احساسات را بگیر، مرد منطق باش نه احساسات.
هر اندازه که یک فرد یا یک ملت در راه کمال و ترقی پیش می‏رود، به تدریج از احساسات به منطق می گراید. نزدیک شدن به حکومت منطق و خارج‏ شدن از تحت سیطره و حکومت احساسات، دلیل بر پختگی و تکامل روح است.

انسان در طفولیت و کودکی یک پارچه احساسات بی منطق است و به همین جهت از اداره کردن خود و از حفظ مصالح خود عاجز است. و به همین جهت‏ است که طفل را زود می‏شود در جریانی وارد کرد و احساساتش را استخدام کرد و به نفع خود در مجرایی به کار انداخت، اما هر اندازه که از سنین عمر می‏گذرد و تجربه زیادتر می‏شود، منطق در وجود انسان قوت می‏گیرد.

 

البته تنها مرور زمان و گذشتن عمر کافی نیست که انسان را مرد منطق و تعقل کند. این فضیلت اخلاقی نیز مانند همه فضایل دیگر اخلاقی تمرین و ممارست و مجاهدت لازم دارد. اولا اندوخته علمی و سرمایه‏ فکری لازم است، ثانیا انسان باید مدتی با زحمت خود را وادار کند که در پیش آمدها و تصمیم ها زیاد فکر کند و تا عواقب و نتایج کاری را کاملا نسنجد، به هیجانات درونی خود ترتیب اثر ندهد.

از سخنان رسول اکرم است: «ما أخاف علی أمتی الفقر و لکن أخاف‏ علیهم سوء التدبیر» (2) یعنی نگرانی من بر امتم از ناحیه فقر نیست‏، فقر دردی است که علاجش دشوار نیست. نگرانی من از ناحیه سوء تدبیر و قلت میزان منطق و استدلال است.


حدیث دیگری از رسول اکرم مأثور است که ضمنا مشتمل بر داستانی است و عملا در آن داستان فرق بین پیروی از منطق و پیروی از احساسات دیده می‏شود: مردی از اعراب به خدمت رسول اکرم آمد و از او نصیحتی خواست. رسول اکرم در جواب او یک جمله کوتاه فرمود و آن اینکه: «لا تغضب» یعنی خشم نگیر، و آن مرد هم به همین مقدار قناعت کرد و به قبیله خود برگشت. تصادفا وقتی رسید که در اثر حادثه‏ای بین قبیله او و یک قبیله دیگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف آرایی کرده و آماده حمله به یکدیگر بودند. آن مرد روی خوی و عادت قدیم و تعصب قومی تهییج شد و برای‏ حمایت از قوم خود سلاح به تن کرد و در صف قوم خود ایستاد. در همین حال‏، گفتار رسول اکرم به یادش آمد که نباید خشم و غضب را در خود راه بدهد. خشم خود را فرو خورد و به اندیشه فرو رفت. نکاتی خورد و منطقش بیدار شد، با خود فکر کرد چرا بی جهت باید دو دسته از افراد بشر به روی یکدیگر شمشیر بکشند؟ خود را به صف دشمن نزدیک کرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان دیه‏ و غرامت می‏خواهند از مال خود بدهد. آنها نیز که چنین فتوت و مردانگی‏ از او دیدند از دعاوی خود چشم پوشیدند. غائله ختم شد و آتشی که از غلیان احساسات افروخته شده بود با آن عقل و منطق خاموش گشت.

 

پی نوشت ها:
1 . بحار اعنوار ، ج 71 ، ص . 339
2 . عوالی اللئالی ، ج 4 ، ص . 39
برگرفته از کتاب 20 گفتار شهید مطهری

 

پایان پیام/
 

کد خبر 32232

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha