چراغی که هرگز خاموش نخواهد شد...

خبرگزاری شبستان: هفده سال از درگذست علی حاتمی گذشته و در این سالها فقدانش بیش از پیش احساس می شود.

خبرگزاری شبستان: سال ها از روزی می گذرد که یگانه ترین کارگردان سینمای ایران در قطعه هنرمندان بهشت زهرا بین رسام عرب زاده هنرمند مینیاتوریست و رقیه چهره آزاد بازیگر ماندگارترین فیلمش دفن شد و داغ از دست دادنش هنوز تازه است. علی حاتمی کارگردانی بی همتا بود که دیگر هرگز در تاریخ سینمای ایران تکرار نخواهد شد و گذشت هفده سال از درگذشتش تنها نبود او را در بین علاقه مندانش برجسته تر می کند.

 

عباسعلی حاتمی زاده و بزرگ شده تهران بود.او در خیابان شاهپور، خیابان مختاری، کوچهٔ اردیبهشت. به دنیا آمد.همان جایی که در بخشی از سریال هزار دستان مفتش به زور داغ و درفش از رضا خوشنویس درباره اش می پرسد. او در دامان مادری خانه دار و پدری که کارگر چاپخانه روزنامه اطلاعات بود رشد کرد اما اتفاقی در کودکی او افتاد که مسیر زندگی او و مسیر سینمای ایران را تحت تاثیر قرار داد.

 

تهران دوران کودکی حاتمی کمبودهای بهداشتی زیادی داشت و یکی از این کمبودها آب سالم بود.وقتی علی حاتمی خرد سال از این آب نا سالم تهران حصبه گرفت،پزک خانوادگی آنها که پیرمردی از باقیمانده خاندان قاجار بود،به خانواده اش گفت که مرداد گرم تهران جان کودک را به خطر خواهد انداخت و راه بهبود علی خردسال،استراحت در جایی دور از تهران است.
 

خانواده حاتمی که زندگی او را در خطر می دیدند،او را به همراه پزشکش به باغ خانوادگی آنها در ده شمیران فرستادند.یک باغ بزرگ و قدیمی و سرشار از وسایل عتیقه که کودک بیمار شش ماه را در آنجا سپری کرد و حضور در همین فضا،جرقه های تولد علی حاتمی فیلمساز را در کودک بیمار روشن کرد.

 

این عشق و علاقه به فضای تاریخی و نمایش در او بود و شوق نمایشنامه‌نویسی پای او را به تماشاخانه‌های لاله‌زار باز ‌کرد و در آن جا مسحور بازی هنرمندانه جعفر توکل ‌شد و آروز می‌کرد روزی برسد که توکل در نمایشی به کارگردانی خود او بازی کند.

 

از همان ایام، حاتمی تصمیم می‌گیرد روی مایه‌هایی از داستان‌های ملی و ایرانی کار کند. موقعی که در کلاس نهم تحصیل می‌کرد برای آموختن اصول اولیه نمایشنامه‌نویسی به هنرستان هنرپیشگی تهران می‌‌رفت؛ پس از آن به هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک رفت.

 

سختگیری مهدی نامور رییس هنرستان نسبت به نمایشنامه‌هایی که هنرجویان نوآموز می‌نوشتند تا در سالن هنرستان اجرا شود، حاتمی را بر آن می‌دارد که در فراگیری فنون و شگردهای نمایشنامه نویسی، به ویژه گفت و گو پردازی حساسیت و کوشایی از خود نشان دهد.

 

حاتمی نخستین نمایشنامه‌اش را با عنوان دیب (دیو) نوشت و در اردیبهشت ماه 1344 با حضور کودکان در تالار نمایش هنرهای دراماتیک به مدت 3 شب اجرا کرد.

 

جالب اینجا است که از همان زمان عده ای طرز کار و نوع نمایشها و داستانهای علی حاتمی را به سخره می گرفتند و او را قبول نداشتند.او که پس از دیب،نمایشنامه های سنتی زیادی نوشت و در آنها سعی کرد متلها و افسانه های ایرانی را ثبت کند،با این تهمت مواجه شد که مادربزرگ پیری دارد و این مادربزرگ متن نمایشنامه ها را برایش تعریف می کند و حاتمی با یک رونویسی ساده،آنها را به نمایشنامه تبدیل می کند.او هم برای ثابت کردن قدرت خود در نمایشنامه نویسی،در سال 1345 نمایشنامه مدرنی با عنوان آدم و حوا یا برج زهر مار را می‌نویسد که تحولی در کار او محسوب می‌شود و همین نمایش موجب آشنایی او با مسئولان تلویزیون می‌گردد که در آن ایام در کار جذب افراد مستعد بودند.

 

حضور حاتمی در تلویزیون باعث تولید آثار چشمگیری شد که اولین آنها حسن کچل بود.بر خلاف اکثر فیلمهای آن دوران که سیاه و سفید بودند و صحنه های آواز خوانی تنها برای جذب مخاطب در آنها گنجانده می شد،حاتمی با ساخت یک فیلم رنگی موزیکال،هم جذابیتهای بصری کار خود را بالا برد و هم به دلیل موزیکال بودن فیلم اکثر دیالوگهای فیلم را در قالب شعر ارائه داد و اکران این فیلم در 1348،مخاطبان انبوهی را به سینماها کشاند.

 

او با ورود به سینما،فیلمهای ماندگاری ساخت که هر کدام امضای علی حاتمی را بر خود داشتند.اما ماندگارترین اثر حاتمی بی شک هزاردستان است داستان تولید آن نشاندهنده سماجت ویژه حاتمی در محقق کردن رویاهایش است.
 

از چند سال قبل از انقلاب حاتمی تصمیم می گیرد سریالی بسازد که تاریخ معاصر ایران را با محوریت شهر تهران در آن نشان دهد.داستانی که از زمانی که تهران هنوز پایتخت نبود آغاز می شود و بعد با رسیدن به قاجاریه،وقایع دوره قاجار و سپس مشروطه و مدرس و جریان نهضت جنگل وتمام تاریخ معاصر ایران در آن سریال روایت می شود.


حاتمی در مصاحبه ای در این باره می گوید: پس از تولید سریال «سلطان صاحبقران» در سال 54، قرار بود سریال دیگری برای تلویزیون بسازیم به اسم «انحصار تنباکو». حدود شش، هفت ماه کار تحقیق و پژوهش آن طول کشید و نزدیک به یک سال هم روی متنش کار کردیم. بعد از این همه زمان، طرح‌مان در تلویزیون پذیرفته نشد.دلم می‌خواست بعد از «مثنوی معنوی» و «سلطان صاحبقران»، سومین سریالم را کامل‌تر و قوی‌تر بسازم و کارهایم را به تدریج کامل کنم.

 

در فاصله‌ای که داشتم تحقیقاتم را برای فیلم «سوته‌دلان» کامل می‌کردم، فرصتی دست داد تا مقدمات سریال جدیدی با نام «جاده ابریشم» (نام اولیه هزاردستان) را فراهم کنم. تجربه ساخت سریال طولانی نداشتم.


«مثنوی معنوی» را در شش قسمت ساخته بودم و «سلطان صاحبقران» را در 13 قسمت‌ اما برای «جاده ابریشم» تصمیم داشتم قدمی بلندتر بردارم و سریالی 26 قسمتی بسازم. تجربه خوب «سلطان صاحبقران» باعث شد تا تصمیم بگیرم در این کار از چند چهره تاریخی استفاده کنم و بقیه چهره‌ها را بسازم؛ کاری تلفیقی از قصه و واقعیت!


حاتمی که برای نوشتن سریال به آرامش نیاز داشت درباره روند نگارش «هزاردستان» گفت:برای «جاده ابریشم» باید وقت زیادی صرف می‌کردم. برای همین به فرصت کافی و جای مناسبی نیاز داشتم. اما آن آرامش مطلوب را در هیچ جا به دست نمی‌آوردم.از سوی دیگر، به شهرهای اطراف تهران هم نمی‌توانستم سفر کنم چون مکان‌هایی تفریحی بودند و بهترین گزینه برای سفر دوستان و آشنایان! تصمیم گرفتم به کشوری دیگر بروم تا کلاً از همه دور باشم.

 

بهترین جایی که می‌توانستم بروم انگلیس بود. در آنجا می‌توانستم چند کلمه صحبت کنم اما تصمیمم را عوض کردم و به فرانسه رفتم. چون با زبان فرانسه هیچ آشنایی نداشتم و طبیعتاً در این کشور غریب، محبوس می‌شدم.

 

ماه ژوئیه را برای سفر انتخاب کردم که پاریس کاملاً خلوت است. اولین کارم پس از ورود به فرانسه این بود که سرم را از ته بتراشم تا دیگر رویم نشود به خیابان بروم و از صبح تا شب بنشینم و سریالم را بنویسم.در این کار حدود شصت- هفتاد شخصیت داشتم که تنها انتخاب اسم هم برای آن‌ها وقت گیر بود، چه رسد به شخصیت‌پردازی‌شان که دیگر جای خود داشت.

 

در خصوص دیالوگ‌ها هم سعی می‌کردم ابتدا مفهوم حرف‌هایشان را بنویسم، یعنی آن چیزهایی را که ارزش کلامی ‌داشتند وارد فیلمنامه کنم‌ و بعد در فرصت دیگری روی آن‌ها کار کنم.بعد از آماده سازی متن، بر اساس تحقیقاتم به ایتالیا مسافرت کردم تا مقدمات طراحی شهرک سینمایی را فراهم کنم.در ایتالیا انواع دکور را از نظر زیربنایی بررسی کردم و با بهترین متخصصان این حوزه تماس گرفتم. از آنجایی که انجام این کار بر عهده من بود به عنوان یک پروژه شخصی با متخصصان قرارداد بستم، زیرا اگر متوجه می‌شدند طرف قرارداد آن‌ها تلویزیون دولتی است قیمت را بالا می‌بردند.

 

نهایتاً ماکت شهرک بر اساس عکس‌های جمع‌آوری شده در ایتالیا شکل گرفت. این عکس‌ها از مناطق مختلف کشور تهیه شده بود.

 

بخشی از دکور متعلق به شهر تبریز (یک تکه از خیابان شاه‌آباد) بود و بخش‌های دیگر از خیابان لاله‌زار و موتیف‌هایی که در داخل ساختمان‌های قدیمی ‌باقی مانده بود به دست آمده بود.

10-15 روز پس از 22 بهمن 1357 کل این اقدامات به اتمام رسید بود. در آن زمان برای ادامه تولید کار سه پیشنهاد به مسئولان تلویزیون دادم.آن‌ها که از حسن نیت من مطلع بودند، گفتند تمایل دارند تا تولید این سریال ادامه پیدا کند اما در شرایط فعلی فرصت تصمیم‌گیری نیست.

 

از من خواستند برنامه دیگری آماده کنم تا هر چه سریع‌تر امکان پخشش از تلویزیون وجود داشته باشد. من هم شروع به کار کردم و از دل سریال «سلطان صاحبقران» دو فیلم سینمایی «میرزا رضا» و «امیرکبیر» بیرون آوردم.

بعد از مدتی مدیران تلویزیون اعلام کردند که تمایل بسیاری به ساخت مجموعه «جاده ابریشم» دارند اما شرط کردند که قبل از تولید، متن را بخوانند.

 

از آنجایی که به تصویب کار امیدوار بودم، شروع کردم به جمع‌آوری مایحتاج کار. وسایل صحنه را از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین قطعه با هزینه شخصی خودم خریدم. بعد هم ساختمان سه یا چهار طبقه‌ای تهیه کردم و تمام آن را پر از اثاثیه کردم!

 

حاتمی در مورد روند ساخت شهرک سینمایی می گوید:هنگام تولید هزاردستان فکر می‌کردم آن آخرین سریال تلویزیونی‌ام باشد برای همین تمام توان و نیرویم را برای تولید آن گذاشتم. پس از فراهم شدن لباس و وسایل صحنه نوبت به ماکت و اجرای دکور رسید.برای ساختن شهرک سینمایی تلاش کردم جایی را انتخاب کنم که بعدها بشود آن را گسترش داد. نباید در انتخاب خطر می‌کردم. اگر ما زمینی به وسعت 120 هزار متر داشتیم، می‌توانستیم ایده‌آل‌های‌مان را در آن پیاده کنیم.

 

مدتی طولانی به دنبال چنین مکانی گشتم و نهایتاً نزدیک اتوبان تهران–کرج، جای مناسبی پیدا کردم. تصادفاً بعد از تحقیق فهمیدم این زمین در تملک تلویزیون است.دو سالی برای سر و سامان دادن آن زمان صرف کردیم تا نهایتاً به شهرک سینمایی به شکل و شمایل امروزی رسیدیم.

 

البته ناگفته نماند که حاتمی برای ساخت سریال مجبور به تغییر بسیاری از بخشهای آن شد.او تمام بخشهای قاجاریه،مشروطه و نهضت جنگل را حذف کرد و در نهایت یکی از شخصیتهای فرعی داستان یعنی کریم دواتگر از اعضای انجمن مجازات را تبدیل به رضا خوشنویس قهرمان سریال کرد تا بار دراماتیک کار را افزایش دهد و در نهایت تولید سریال زا آغاز کرد.

 

او در شرایطی این سریال را ساخت که هنوز شهرک سینمایی آماده کار نبود و به همین خاطر تصمیم گرفت بخش سرشماری تهران را به عنوان اولین بخش داستانش بسازد چون مغازه های تعطیل و کرکره های بسته آماده نبودن شهرک را می پوشاند.او باز هم سریال را کوتاهتر کرد به گونه ای که دو قسمت اول هزاردستان از بین بیش از بیست قسمت گزینش شد و اصل این قسمتها هنوز در آرشیو تلویزیون باقی مانده.

 

زمان نمایش هزاردستان از تلویزیون حاتمی زیر تیغ تیز منتقدان حسود بود و حملات زیادی به او شد.مخصوصا از این جنبه که او را به تحریف تاریخ متهم کردند و توضیحات حاتمی که این سریال تاریخی نیست و تاریخ تنها بستری برای روایت یک داستان است منتقدان را راضی نکرد.

 

همچنین انتقاد او به بخشهای ناپسند فرهنگ ایرانی و تلاشش برای پالوده کردن رفتار و کردار ما ایرانیان،هرگز برای منتقدان و محققان مکشوف نشد و همیشه او را به غلط،حافظ ثبت کننده فرهنگ ایرانی دانستند و هنوز هم همین عنوان بر پیشانی علی حاتمی مانده است.

 

زمان ساخت هزاردستان،علی حاتمی به کمردرد شدیدی مبتلا شد و توانست با ورزش و اسب سواری این بیماری خود را بهبود بخشد.اما پس از گذشت سالها و پس از ساخت آثار بزرگی چون«مادر»و «کمال الملک»در سینمای ایران،کمی قبل از فیلمبرداری آخرین فیلمش جهان پهلوان تختی،متوجه شد آن کمردرد قدمی،اولین نشانه های سرطان لوزالمهده بوده که حالا در تمام بدن او ریشه دوانده.
 

حاتمی تمام وسایل صحنه ای را که با هزینه شخصی خریده بود فروخت و برای درمان به انگلیس رفت اما دیگر دیر شده بود و در تاریخ پانزدهم آذرماه هفتادوپنج حاتمی برای همیشه از سینمای ایران رفت.
 

ویژگی های سینمای حاتمی بیش از آن است که این یادداشت کم بتواند به همه آنها بپردازد.دیالوگ نویسی فاخر او،وسواسش در قاب بندی و ابداع قابهای جدید برای سینمای ایران در کنار ویژگی های صحنه و لباسی که حاتمی بسیاری از آنها را به تنهایی انجام می داد، تاثیرات حاتمی در سینمای ایران است که هرگز تکرار نخواهد شد.

 

حالا سالها است هنرمندی که به خودش فیلم نمی ساخت،فرش می بافت از میان ما رفته و یادش همیشه در دلها باقی است.روی سنگ مزار حاتمی یکی از دیالوگهای ماندگارش نوشته شده«آیین چراغ خاموشی نیست».جمله ای بی شک مصداق بارز آن،خود علی حاتمی است.
 

پایان پیام/
 

کد خبر 320676

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha