ایهام حافظ، تضاد سعدی

خبرگزاری شبستان: سعدی و حافظ به فاصله یک قرن در یک شهر متولد شدند و از یک مکتب زبانی آموختند اما به لحاظ بن مایه های فکری دارای دو نگاه مختلف هستند اما در این میان، حافظ آنچه خواست از مکتب سعدی فراگرفت.

خبرگزاری شبستان: در باور بسیاری از دوستداران شعر فارسی سعدی و حافظ دو نام جدانشدنی و غیر قابل انفصال به حساب می آیند اما این باور در دیدگاه پژوهشگران و محققان بسان باور عامه چندان خوشبینانه نیست. گرچه این دو به فاصله یک قرن در یک شهر متولد شدند و از یک مکتب زبانی آموختند اما به لحاظ بن مایه های فکری دارای دو نگاه مختلف هستند، و در این میان حافظ آنچه خواست از مکتب سعدی فراگرفت. به منظور روشن شدن این موضوع گزارشی از سخنرانی رضا معتمد، منتقد ادبی در این زمینه ارایه می شود:

 

نام حافظ و سعدی به شکلی قابل انتظار در ذهن فارسی زبانان و فارسی دوستان به هم گره خورده است. این گره خوردگی هم دلایل چندی دارد و هم در وجوه چندی خود را می نمایاند. اگر بخواهیم به دلایل این پیوند میان دو شاعر هم سبک و هم دیار و هم اندیش بپردازیم، باید به موارد متعددی اشاره کنیم. اما آن چه باید قبل از پرداختن به این دلایل مورد توجه قرار داد، این است که اولا این پیوند، از یک جهت یک سویه است بدین مفهوم که یک نفر تاثیر گذار است و دیگری تاثیر پذیر و البته این تاثیر گذاری و تاثیر پذیری یک سویه ناشی از جبر زمانه و در چهارچوب توالی نسل هاست؛ ثانیا این تاثیر گذاری و تاثیر پذیری در غزل اتفاق می افتد که حلقه ی اصلی یا اصلی ترین حلقه ی پیوند میان این دو شاعر همشهری است. نکته  دیگر این که تاثیر گذاری سعدی بر حافظ در غزل ها، تاثیری همه جانبه است. هم در زبان هم در اندیشه هم در طراوت فکری و ذهنی و هم در نرمی و استواری و پختگی . به نوعی که می توان برای این دو شاعر بزرگ و نام آور زبان فارسی، قائل به یک اشتراک دریافت بود. آن چنان اشتراک دریافتی که هر گاه سخن از حافظ می رود، حرفی از سعدی هم در میان خواهد آمد. وقتی می گوییم تاثیر پذیری همه جانبه، این بدان مفهوم نیست که حافظ را مقلدی دست و پا بسته از آثار سعدی بدانیم که اگر چنین بود، امروز حافظی وجود نداشت تا ما وی را در قیاس با سعدی بگیریم. آن چه با تامل در آثار این دو شاعر بزرگ برای هر پژوهنده ای روشن خواهد شد، این است که این دو شاعر با وجود شباهت های فراوانی که به یکدیگر دارند، وجوه اختلاف چندی نیز دارند که همین وجوه اختلاف به هر کدام از آن ها تشخص ویژه سبکی می دهد و هر یک از این دو را به عنوان دو قله متمایز و متشخص از هم در سرزمین ادبیات ایران می نمایاند. از این رو می توان مشابهت های حافظ و سعدی را دلیلی بر تاثیر پذیری حافظ از سعدی دانست و تفاوت های این دو را دلیلی بر شخصیت مستقل و منحصر به فرد حافظ قلمداد کرد.

 

ذکر این نکته بدیهی است که هر شاعر جوانی و اصولا هر هنرمند نوپایی در آغاز راه خویش، چشم به کارهای گذشتگان دارد. اگر حافظ را هم از این مقوله مستثنی ندانیم، برای تاثیر گذاری بر او چه کسی از سعدی سزاوارتر که نه تنها در زمان حافظ بلکه تا هنوز به عنوان یکی از بزرگترین و موثرترین شاعران زبان فارسی به شمار آمده است؟

 

اما درباره  دلایل این پیوند یا گره خوردگی هم می توان عامل زمان را دخالت داد و هم به عامل مکان یا جغرافیا توجه داشت. از نظر زمان، مشخص است که حافظ نسل بلاواسطه پس از سعدی ست. فاصله ی بین حضور و بلوغ شعری این دو شاعر در نقطه ای مشترک از خاک ایران، اندکی بیش از صد سال است و اگر دیدگاه برخی از صاحب نظران جامعه شناسی ادبیات که حد فاصل ظهور دو نسل نویسنده یا دو پدیده ادبی را حدود هفتاد سال می دانند،(1)درست باشد، باید حافظ را با قدری توسعه، نسل بلاواسطه پس از سعدی دانست. از نظر مکان یا جغرافیای مکانی نیز کاملا پیوند این دو شاعر بزرگ مشخص است. هر دو شاعر برخاسته از خاک شیرازند و از این نظر، ادامه ی دو نسل در یک سرزمین به شمار می روند و بدین لحاظ سعدی و شعر سعدی و حتی خاطره ی سعدی برای حافظ کاملا قابل دسترسی بوده است. در دوره ای که حافظ شاعری خود را شروع می کند، خاطره ی سعدی نزد تمام کسانی که با شعر و ادب سر و کاری دارند، مورد تجلیل است. هنوز در همین شیراز بیش و کم کسانی هستند که سال های آخر عمر آفریننده بدایع و بوستان را درک کرده اند.( 2) لزوم تقلید شیوه های سنتی و پیروی از سبک های رایج یا مطلوب ‌‌‌[حافظ] را غالبا به مطالعه در اشعار و دواوین فارسی وامی داشت؛ از این رو بود که شعر حافظ در این ایام هنوز یا لحن ظهیر و کمال اسماعیل را به خاطر می آورد یا شیوه ی سعدی و خواجو را. (3)

 

درباره  وجوه شباهت های سعدی و حافظ، در ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که این دو شاعر هر دو در ذیل یک دوره سبکی قرار دارند؛ هر دو شاعر از چهره های متشخص سبک عراقی اند که در دوره  زمانی چهارصد ساله، شعر فارسی را تحت تاثیر خود قرار داد و می توان گفت شکوفاترین دوره ی ادبی ایران بوده است. وجود شاعرانی چون عطار، مولانا، سعدی، حافظ ، سلمان ساوجی ، خواجوی کرمانی و ده ها شاعر مطرح دیگر، گواه این واقعیت است که این دوره ، اوج بلوغ شعر فارسی بوده است و این وضعیت علیرغم دوره  نامساعد تاریخی و همزمانی آن با ویرانگری های مغول و پس از آن تیموریان است.

 

دوره عراقی نه تنها از نظر ظهور چهره ها، بلکه از لحاظ بروز انواع ادبی نیز از پرفروغ ترین دوره های شعر فارسی است؛ چنانکه بهترین نمونه های آثار در عرفان، ادبیات غنایی و نیز ادبیات تعلیمی، در این دوره به زبان فارسی تقدیم می شود.

 

از جنبه  دیگر نیز سبک عراقی دارای تشخصی ممتاز است و آن ظهور سبک های شخصی است. مولانا، حافظ، سعدی و عطار هر کدام دارای زبان خاص خویش در شعر فارسی اند و اگر امروز گفته می شود مولانا نماینده  غزل عرفانی است و سعدی استاد غزل عاشقانه است و حافظ نماینده ی غزل رندانه، گویای واقعیتی به نام "سبک شخصی" است و ما اگر بعد از این بخواهیم به دنبال وجوه تفاوت سبکی بین حافظ و سعدی و حتی مولانا باشیم، باید به همین تشخص زبان در شعر هر کدام از این شاعران توجه کنیم. با این حال توالی نسل ها و آن تقدم تاریخی که هر کدام از این شاعران نسبت به همدیگر دارند، تاثیر پذیری نسل های بعدی را از نسل پیش از خود ناگزیر می کند.

 

امروزه کسی در باره تاثیر گیری حافظ از شاعران پیش از خود و حتی از معاصرانش چون و چرایی نمی کند. رجوع به حاشیه دواوین معتبری که از حافظ چاپ شده است، میزان مضمون گیری او از دیگران و اقتباس هایی که از شاعران هم عصر خویش کرده است را به خوبی نمایان می کند؛ به طوری که می توان ادعا کرد اگر نبود نبوغ حافظ که بسیاری از این مضامین را در هیأتی تازه و خوش تراش تر عرضه کرده است، می شد گریبان او را به عنوان یکی از منتحلین بزرگ گرفت!

 

در این میان استقبال و اقتباس حافظ از غزل های سعدی و کلاً اندیشه  سعدی، کاملا طبیعی است. می دانیم که سعدی از جهتی دیگر نیز شخصیتی منحصر به فرد است و آن توفیق بی نظیر این شاعر درعرصه های مختلف ادبیات فارسی است و این امتیازی است که نصیب هیچ کدام دیگر از قله های ادب فارسی نشده است. سعدی در مثنوی به اندازه  غزل در اوج است و سعدی نامه یا همان بوستان از شاهکارهای بی نظیر ادب فارسی به شمار می رود؛ به همانگونه که گلستان سعدی نیز در عرصه نثر فارسی بی بدیل است. بنابراین استفاده  حافظ از این سفره ی گسترده ی پر سخاوت، کاملا طبیعی به نظر می رسد و نه تنها طبیعی بلکه برای رسیدن به شخصیتی که بعداً به نام حافظ گل می کند، گریز ناپذیر است. دکترغلامحسین یوسفی در کتاب چشمه روشن با اشاره به همین تاثیر پذیری می گوید:« این که هنرمند بزرگی نظیر حافظ بنا بر تحقیق آقای بهاءالدین خرمشاهی، شصت و دو مورد غزل های سعدی را استقبال کرده و چنین می نماید که در یکصد و سی و دو جا به صورت تضمین اقتباس لفظی، گرفتن مضمون و معنی و شباهت در صنایع شعری تحت تاثیر اوست، حاکی از نفوذ مقاومت ناپذیر سعدی در شاعران پس از او حتی در نابغه ای مانند حافظ است . آربری این رویارویی حافظ با نبوغ سعدی و تاثر ناگزیر او را شبیه حالت بتهوون در برخورد با آثار هایدن در خلق نخستین آهنگ هایش دانسته است. »(4 )

 

شعر سعدی نمونه متعالی غزل فارسی است و حتی می توان گفت شعر حافظ زاده شعر سعدی است. سعدی در ادبیات تحول شگرفی ایجاد کرد یعنی کلام سعدی باعث شد گونه ای جدید از صنایع بزرگ ادبی پدید آید. (5 )

 

همچنان که دکتر عبدالحسین زرین کوب نیز در کتاب از کوچه رندان اقتباس های حافظ از سعدی را مورد تاکید قرار داده و آن را مقدمه ی پیدایش غزل هایی با ویژگی غزلیات حافظ دانسته است. وی معتقد است که در دیوان حافظ بسیار است غزل هایی که در آنها شاعر نظرش به تقلید از سعدی بوده است . تقلید از وزن و شکل آنها. حتی با آن که از لحاظ فکر و مضمون وی در آنها غالبا استقلال خود را حفظ کرده است، گه گاه هم مضمون سعدی را گرفته است و هم دانسته یا ندانسته آنها را تضمین کرده است. در این گونه غزلیات، حافظ طبع روان سعدی را با ذوق صنعت و تکلف سلمان و خواجو که حتی اشعار مصنوع هم ساخته اند، به هم تلفیق کرده است و چیز تازه ای پدید آورده است(6)

 

عبدالعلی دستغیب محقق و نویسنده نیز بر این باور است که شعر سعدی اگر چه ادامه شعرای پیش از خود بود اما تحولی در ادبیات ما به وجود اورد. (7)

 

او همچنین معتقد است که اروپایی ها شعر سعدی را بهتر از حافظ می شناسند چرا که شعر حافظ بر خلاف شعر سعدی ترجمه پذیر نیست . به نظر این محقق، بزرگ ترین شاعر ایرانی که بعد از خیام در اروپا مطرح است و شعرای مانند پوشکین و امرسون در روسیه و امریکا از وی تاثیر گرفته اند، سعدی است.(8)

 

لحن دکتر اسلامی ندوشن در باره ی تاثیر پذیری حافظ از سعدی، قدری صریح تر است: اگر سعدی نیامده بود، حافظ واقعا به این صورت نمی آمد. برای این که راه برای او باز نشده بود . پایه  این طرز بیان فوق العاده روان و شیرین و به کمال رسیده را سعدی گذارد و حافظ دنبال کار را گرفت. البته بین حافظ و سعدی هم مقدار زیادی مفاهیم مشترک هست که اگر کسی بیرون بیاورد و بیت بیت کنار هم بگذارد، می بیند که همان طرز دید و همان طرز فکر و نگاهی که سعدی نسبت به مسایل داشته، نسبت به طبیعت، نسبت به انسان، نسبت به معشوق که همه آنها بوی شیراز و بوی تاریخ می دهد، حافظ هم داشته [است] منتهی با یک حالت دیگری، با یک غنج و عمق خاصی که مخصوص حافظ است. حافظ لای این ها پیچیده و چیزهای تازه ای بیرون کشیده و گرنه مفهوم مشترک خیلی زیاد است و نشان می دهد که حافظ خیلی تحت تاثیر سعدی بوده و در واقع او را الگو و معلم خود قرار داده است. خواجه ی شیراز البته از بسیاری شاعران گذشته نکته آموخته اما رابطه اش با سعدی نوعی دیگر است. زیرا او پیشوای سبکی است و پایه ای گذارده که حافظ دنبال می کند. بسیار مایه تعجب است که نسبت به سعدی ادای حق شناسی نکرده [است]. (9)

 

علاوه بر شباهت های زبانی که نزدیکی حافظ و سعدی را به همدیگر مورد تاکید قرار می دهند، خاستگاه مشترک اندیشه ای نیز سر نوشت این دو شاعر را به نحو محسوسی به هم گره می زند. در واقع نگاه این دو شاعر به جهان خویش و جامعه ای که در آن می زیسته اند و نوع باورهایشان به زندگی، بسیار مشترک به نظر می رسد. این بسیار طبیعی ست چرا که از یک نظر و در یک دوره ی زمانی صد ساله، جامعه سعدی و حافظ دستخوش چنان تغییری نشده است که بتوان انتظار داشت نگرش این دو و باورهایشان، چیزی دور از هم باشد.

 

امروزه این نکته مورد تاکید مشترک زبان شناسان و جامعه شناسان ادبیات است که زبان و رشد و نمو آن و تغییراتی که بدان دچار می شود، متاثر از عوامل و پدیده های اجتماعی و ناشی از تغییر نگرش هاست به عبارت دیگر تغییر نگرش ها و تحول اندیشه ها و باورها، دگرگونی در زبان را باعث می شود و اگر امروزه عده ای از منتقدان، به ویژه در حوزه زبان شناسی و جامعه شناسی، توجه و علاقه ی مردم زمانه ما به شاعرانی همانند حافظ و سعدی را مورد نقد قرار می دهند و آن را نشانه ای بر ایستایی اندیشه و تفکر می دانند، معطوف به همین جنبه تاثیر و تاثر زبان و اندیشه بر یکدیگر است. واقعیت این است که نمی توان حداقل بر بخشی از این ایراد جامعه شناسانه مهر تایید نزد.

 

کافی است به بخشی از جنبه های انتقادی شعر حافظ و سعدی نگریست و خرده گیری های زیرکانه و ظرافتمندانه ی این دو شاعر را بر ضعف های اجتماعی زمان خویش بررسی کرد و علاقه ی وافر ما به باز تکرار پاره ای از ابیات آنان را در موقعیت های مختلف اجتماعی مثلا در باره ی نقد ریاکاران ، فرصت شناسی ، احتیاط ورزی و نظایر آن مورد واکاوی مجدد قرار داد تا متوجه شد بخشی از مشکلات اجتماعی جامعه  ایرانی تا به امروز همچنان حل نشده مانده است.

 

بهترین نقطه تمرکز اندیشه  حافظ و سعدی بویژه پیرامون مسائل اجتماعی در طنز است. شعر حافظ سر شار از طنز است؛ طنزی که گاه میل به طعن و تمسخر برخی افراد و طبقات نیز دارد. فرصت آن نیست که نمونه هایی از این طنزها و گزندهای شاعر ارائه دهیم . این نوع طنز تا حد بسیاری در مضمون، شبیه طنزهای سعدی ست نه فقط در غزل بلکه در نثر و نظم .

 

طنز و ظرافت، جایگاه ویژه ای در شعر سعدی دارد البته خاستگاه این طنز به نوع نگاه و تفکر این شاعر بزرگ بر می گردد. طنز سعدی سرشار از روح حیات و سرزندگی است. سعدی به یاری لحن طنز، عبوسی و خشکی را از کلام خویش پس می زند و شور و حرکت را بدان باز می گرداند. با همین طنز، تیغ کلامش را تیز و برنده و اثرگذار می کند. سال ها بعد لسان الغیب حافظ شیرازی ابعاد عمیق دیگری به طنز شاعرانه بخشید. (10)

 

این تاثیر گذاری سعدی بر حافظ در طنز و هم بیان عاشقانه و رندانه تا بدان حد بوده است که حتی بعد از صد سال از مرگ او و در زمانه ی حاکم سخت گیر ریاکاری به نام امیر مبارزالدین که حافظ او را محتسب شهر می نامید، عقوبت های این حاکم ظاهربین ظاهرکار دامان سعدی را نیز می گیرد چنان که به گفته مرحوم زرین کوب حتی وقتی به جهت بعضی از اشعار شیخ سعدی که به گمانش بوی بی اعتقادی می داد، بوی گناه؛ در صدد بر آمد که صندوق گور شیخ را بسوزاند. پسرش شاه شجاع واسطه شد و گفت بر توبه شیخ اطمینان دارم! (11)

 

به هر حال می توان بر این نکته پای فشرد که مکتب شیراز بر اساس خلاقیت و اندیشه ی سعدی بزرگ پدید آمد و پس از ظهور خواجه حافظ شیرازی و اعتلای آن توسط او، دیگر کسی را یارای آن نبود تا بتواند این مکتب را دنبال کند. (12)

 

بعد از این مقدمه ی نسبتا طولانی به نگاهی مقایسه ای به غزل این دو شاعر می پردازیم . به گمان من شعر سعدی و حافظ از نظر زیبایی و ظرافت، به موازات هم حرکت می کنند. جز این که گستردگی کار سعدی در حوزه ی شعر و نثر و تمرکز حافظ بر یک قالب خاص، سبب شده است که شعر حافظ از جهات فراوانی صنعتی تر از شعر سعدی جلوه کند. وقتی می گوییم صنعتی، بدین معنا نیست که شعر حافظ را یک شعر صنعت زده بدانیم واضح است که شعر وی در عین توجه به صنعت و حفظ ظرایف زبانی و تکنیک های هنری، اندیشه و معنی را هم در شفاف ترین حد ممکن عرضه کرده است.

 

از دیگر سو سعدی به اعتدال در صنعت پردازی معروف است . توجه سعدی به صنعت در شعرش به گونه ای است که در نگاه اول یا به اصطلاح خوانش نخستین، شعر او در اغلب موارد فاقد صنعت و آرایه ای خاص به نظر می رسد اما با مراجعه بعدی می توان رد پای صناعت های شعری را در غزل های او به ظریف ترین شکل ممکن به تماشا نشست. ازاین رو توجه سعدی به صنعت، هرگز به اندازه ی توجه حافظ به آن نیست یا شاید به دلیل گستردگی دامنه  آثار و اشعار او چندان به چشم نمی آید. به همین دلیل احتمالا بتوان شعر حافظ را در قیاس با سعدی و صرفا در قیاس با وی شعری صنعت گرانه دانست. زدودگی و شفافیت شعر سعدی سبب شده است که آن گونه ابهام و مضامین تو در تو و خیال انگیز که در غزل برخی از گویندگان زبان فارسی رایج است، در شعر او به نظر نرسد. (13)

 

سعدی در آوردن آرایش های لفظی و معنوی، اعتدال را رعایت می کرد بدان گونه که خواننده و شنونده در شعر وی نخست شیفته ی مضمون دلپذیر و شیوایی و رسایی کلام می شود. آنگاه نظرش به صنایع بدیعی که با ظرافت خاص و به اقتضای معنی به کار رفته و سخن را آراسته تر کرده است، معطوف می گردد. (14)

 

گفتیم که تمرکز حافظ بر یک قالب خاص (غزل ) و آن هم اکتفا به تعداد کم شماری غزل در مقیاس با دیگر شاعران پرکار دوره سبکی خویش، به خوبی گویای این است که او بر آراستگی و حک و اصلاح شعر خویش و آرایش و پیرایش آن بیش از سعدی وقت صرف کرده است. ‹این که مجموعه ی اشعار موثق او امروز از پانصد غزل و چند پاره مثنوی و قطعه و رباعی نمی گذرد ناشی از همین نکته است. به هر حال شعری است تهذیب شده ، حک و اصلاح یافته ، بارها قلم خورده ، بارها مضمونش عوض شده ، بارها قافیه اش پس و پیش گردیده و شاید از همین رو شعری ست آکنده از عمق و دقت.› (15)

 

یکی دیگر از شواهدی که می توان توجه حافظ به صنعت در قیاس با سعدی را به واسطه  آن مورداستناد قرار داد، وجود وجه برجسته ای از صنعت شعر فارسی یعنی ایهام در شعر حافظ است. البته حافظ از دیگر صنایع شعری همچون تضاد، مراعات النظیر، واج آرایی وانواع جناس نیز به دفعات استفاده کرده است اما نمود هیچ کدام در شعر وی به اندازه ایهام نیست چنان که امروزه کاربرد ایهام در شعر حافظ، به عنوان تشخص سبکی او مطرح و معروف است . با دیدی منصفانه باید گفت هیچ کس به اندازه  حافظ در به کار گیری ایهام، آن هم در انواع آن همچون ایهام تناسب و ایهام تضاد موفق نبوده است. طبیعی است که ایهام یکی از ابزارهای هنری زبان فارسی است و در شعر بسیاری دیگر از شاعران زبان فارسی و از جمله سعدی نیز می توان ایهام را به تماشا نشست اما ظرافت در به کارگیری، این صنعت را در ذهن ادب دوستان تا حد زیادی با نام حافظ پیوند داده است. نگارنده پیش از این نوشته ای نسبتا مفصل در باره ی ایهام در شعر حافظ و ذکر نمونه های آن ارائه داده است . و گمان نمی کند نیازی به ذکر دوباره  نمونه های این صنعت پردازی استادنه  حافظ باشد. پس در این جا صرفا به یکی از صنعت پردازی های شعر سعدی که می توان نمونه ها و شواهد خوب و منحصر به فردی از آن ارائه داد، می پردازم.

 

تضاد، یکی از انواع آرایه های معنوی شعر فارسی و یکی از پرکاربردترین آنها در نزد شاعران است. پر کاربردی این صنعت در شعر فارسی، تا به حدی است که بروز و تجلی آن در برخی کلمات خاص به علت کثرت تکرار، آن را در موارد زیادی از هیأت یک آرایه و صنعت خارج می کند. در تعریف تضاد و یا طباق گفته اند که آوردن دو کلمه که از نظر معنی و مفهوم مقابل هم باشند. بارزترین نمونه ی تضاد را در کلماتی همچون شب و روز، زشت و زیبا، خوب و بد ، سیاه و سفید و همانند این ها می توان نشان داد که تضادهایی از این دست تقریبا جنبه ی زیباشناسانه خود را از دست داده اند و تنها به عنوان مثال هایی در حوزه ی آموزش زبان فارسی به کار می روند.

 

تضاد در شعر بسیاری از شاعران فارسی، حالتی تکرار گونه به خود گرفته است و در موارد زیادی از لحاظ هنری و زیباشناسی فروغ چندانی ندارد. اما در شعر سعدی کاربرد این صنعت به وجهی است که از بزرگی چون او انتظار می رود. در باره اختلاف نوع کاربرد تضاد در شعر سعدی و دیگر شاعران باید گفت اصولا لطف و ظرافت کاربرد یک آرایه خاص در شعر، زمانی ست که آن آرایه در همان نگاه اول در چشم خواننده جلوه نکند در غیر این صورت حکم زنندگی یک آرایش غلیظ را دارد. این وضعیت درباره آرایه تضاد حالتی ویژه دارد به گونه ای که کاربرد آن در اغلب شعرها به سادگی برملا می شود. در شعر سعدی اما کاربرد تضاد چند وجهی ست. یکی وجه معمول کاربرد آن که در شعر اغلب شاعران زبان فارسی متداول است و آن به کارگیری اسم ها یا صفات متضاد است که به دلیل وفور استعمال و کثرت کاربرد از ذکر نمونه های آن می گذریم . دیگر وجه به کار گیری این صنعت در شعر سعدی که می توان آن را شگرد خاص این شاعر دانست توجه به آن تاکنون دیده نشده است، کاربرد ماهرانه تضاد در افعال است، هر چند کاربرد تضاد در افعال در شعر دیگر شاعران و از جمله حافظ هم نمود دارد همانند این بیت دم دست :

 سوز دل مشتاقان بنشست چو او برخاست

 و افغان زنظر بازان برخاست چو او بنشست

که عریانی به کارگیری این صنعت در شعر شاعری به بزرگی حافظ نیز آن را قابل پیش بینی کرده و در قالب صنعت عکس و طرد قرار داده است.اما سعدی در به کارگیری تضاد در افعال، شگرد های خاصی دارد که به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم:

 

1- به کارگیری فعل های متضاد در دو فعل با شناسه ی واحد

وقت آن است که ضعف آید و نیرو برود (16)

قدرت از منطق شیرین سخنگو برود

 

***

گر بنده می نوازی و گر بنده می کشی

زجر و نواخت هر چه کنی رأی رأی توست

***

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

***

چه حکایت از فراقت که نداشتم و لیکن

تو چوروی باز کردی در ماجرا ببستی

***

دل چه بود جان که بدو زنده ام

گو بده ای دوست که گویم بگیر

2– به کارگیری فعل های متضاد مثبت با شناسه های متفاوت :

 شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

به شرط آن که منت بنده وار در خدمت

بایستم تو خداوند وار بنشینی    

***

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تون بیایی

3- به کار گیری فعل های متضاد منفی و مثبت با شناسه ی واحد

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

***

هر کس از او به قدر خویش آرزویی همی کند

همت ما نمی کند زو بجز آرزوی من

***

گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق

ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم

***

عشق را آغاز هست انجام نیست

قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند

***

که از میان تهی بانگ می کند خشخاش

***

خوی سعدی است نصیحت چه کند گر نکند

مشک دارد نتواند که کند پنهانش

***

می خواهم و معشوق و زمینی و زمانی

کو باشد و من باشم و اغیار نباشد

4- به کارگیری دو فعل متضاد منفی و مثبت با شناسه ی متفاوت

چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد

تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم

***

بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد

تو لحظه ای ننشستی که آتشی بنشانی

***

من به کمند او درم او به مراد خویشتن

گر نرود به طبع من من بروم به خوی او

***

به روی هم نفسان برگ عیش ساخته بود

بر آن چه ساخته بودیم روزگار نساخت

این نوع تضاد در شکلی دیگر هم رخ می دهد که به گمان من زیباترین نوع تضاد است و شگرد ویژه ی سعدی است و آن کاربرد بلافاصله ی دو فعل متضاد مثبت و منفی و غالباً به وسیله حرف عطف ‹واو› یا حرف ربط ‹که› و ‹گر› است . من به این نوع تضاد ‹تضاد واکنشی› می گویم:

ما با توایم و با تو نه ایم اینت بلعجب

در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم

 

صبر بر جور رقیبان چه کنم گر نکنم

همه دانند که در صحبت گل خاری هست

 

سر آن ندارد امشب که بر آید آفتابی

چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

 

دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی

عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی

 

بار فراق دوستان بس که نشسته بر دلم

می روم و نمی رود ناقه به زیر محملم

 

گویند سعدیا مکن از عشق توبه کن

مشکل توانم و نتوانم که نشکنم

خوی سعدی است نصیحت چه کند گر نکند

مشک دارد نتواند که کند پنهانش

از این نوع صنعت پردازی سعدی می توان نمونه های بسیار بیشتری در دیگر اشعار او پیدا کرد و بدین لحاظ می توانیم همان تشخصی را که برای حافظ در ایهام قائلیم، برای سعدی نیز قائل باشیم. تضاد سعدی با همان ظرافت و تنوع و حضور طبیعی و بی تکلف همانند ایهام حافظ با همان ظرافت و تنوع و حضور طبیعی و بی تکلفش در غزل های اوست . به ویژه در تضادهای واکنشی که به دلیل سرعت کاربرد، خواننده در برخورد اول متوجه حضور آن نمی شود. شاید هم حلاوت معنی و ظهور پررنگ اندیشه در شعر این دو شاعر بزرگ همشهری به خواننده مجال نمی دهد تا بر قامت موزون و آراسته ی کلام آنان جلوه گری بیش از حد مجاز آرایه ها را ببیند و این همان معنای دقیق اعتدال در صنعت پردازی ست که هم برای سعدی به کارش می برند و هم حافظ. و البته در قیاس این دو با یکدیگر می توان حافظ را صنعت گر تر دانست و این شاید به دلیل همان قلت آثار برجای مانده از حافظ در قیاس با سعدی باشد.

 

درباره ی دلایل علاقه و رویکرد این دو شاعر به دو آرایه خاص و ارتباط آن به اندیشه و جهان بینی هر کدام از این دو شاعر، نمی توان به سادگی قضاوت کرد اما می توان آن را دستمایه  تحقیقی جداگانه قرار داد. اینکه حافظ در جامعه ای بالنسبه بسته تر از سعدی به ایهام روی می آورد که مجال رد و انکار در مواقع ضروری باشد و سعدی دل به تضاد می بندد که به نوعی از حاکمیت آزادتری در زبان و مجال ابراز عقیده ای مخالف آن چه است حکایت دارد؛ حکایتی است که می توان در باره پذیرش یا رد آن پژوهش کرد.

 

پی نوشت :

1-     روبر اسکاربیت- جامعه شناسی ادبیات- ترجمه دکتر مرتضی کتبی – انتشارات سمت – چاپ دوم تهران 1374ص 36

2-     زرین کوب عبدالحسین- از کوچه رندان- انتشارت سخن – چاپ هشتم – تهران 1373ص 57

3-     همان ص 37

4-     یوسفی غلامحسین – چشمه ی روشن – انتشارات علمی – چاپ ششم – تهران 1374ص 256

5-     www.bijanazad.blogfa.com

6-     زرین کوب عبدالحسین- از کوچه رندان- انتشارت سخن – چاپ هشتم – تهران 1373ص58

7-     www.bijanazad.blogfa.com

8-     همان

9-     اسلامی ندوشن محمد علی – چهارسخنگوی وجدان ایران- نشر قطره – چاپ اول تهران1381ص114

10- وبلاگ آریانا – www.caspian1.persianblog.ir

11- زرین کوب عبدالحسین- از کوچه رندان- انتشارت سخن – چاپ هشتم – تهران 1373ص51

12- عباس نژاد علی www.hafezpajooh.persianblog.ir

َ13- یوسفی غلامحسین – چشمه ی روشن – انتشارات علمی – چاپ ششم – تهران 1374ص 257

14- خطیب رهبر خلیل – گزینه غزلیات سعدی – انتشارات مهتاب – چاپ دوم تهران 1372 بخش مقدمه

15- زرین کوب عبدالحسین- از کوچه رندان- انتشارت سخن – چاپ هشتم – تهران 1373ص57

16- همه ی شواهد شعر سعدی بر گرفته از کتاب گزینه ی غزلیات سعدی به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر است.

 

علی خوشتراش-نویسنده و پژوهشگر

گفتنی است، مباحث مطرح شده در این یادداشت عقیده شخصی نویسنده است و الزاما به معنای موافقت خبرگزاری شبستان با محتوای آن نیست.

 

پایان پیام/

 

کد خبر 31992

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha