مطالعه داستان اولویت دوم یک داستان‌نویس است/خط قرمزها را رعایت کرده‌ام

خبرگزاری شبستان: بیست‌و‌دومین نشست «عصر تجربه» عصر روز گذشته 10 آذرماه با حضور حمیدرضا شاه آبادی در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد.

به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری شبستان، «حمیدرضا شاه‌آبادی» نویسنده، در نشست عصر تجربه که عصر دیروز 10 آذرماه در بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد، طی سخنانی گفت: کار اصلی بسیاری از نویسندگان نویسندگی نیست و تحصیلکرده سایر رشته‌ها هستند، این مساله ناخوشایند از آنجا نشأت می گیرد که در کشور ما در دانشگاه‌ها به رشته ادبیات معاصر و مشخصاً ادبیات داستانی به هیچ وجه پرداخته نمی‌شود و آنچه در دانشگاه‌ها ارائه می‌شود مباحثی بسیار کلی در حوزه ادبیات کهن است که شاید از علاقه‌مند کردن کسانی که آن رشته را مطالعه می‌کنند به مفهوم کلی ادبیات هم عاجز است. بنابراین چاره‌ای نیست که افراد خودشان خارج از محیط‌های آموزشی دست به آموختن بزنند آماده شوند تا در حوزه ادبیات داستانی فعالیت کنند، نکته مهم‌تر این است که وقتی ادبیات داستانی خلق می‌کنیم نیاز به تجربه‌هایی در سطح کلان زندگی داریم قطعاً مطالعه در رشته‌های مختلف خیلی به ما کمک می‌کند برای اینکه بتوانیم در حوزه ادبیات داستانی موفق باشیم.

 

وی، یکی از اولین تجربه‌هایش را بازگو کرد و ادامه داد: مطالعه داستان اولویت دوم یک داستان‌نویس است، داستان‌نویس خوب قبل از اینکه داستان بخواند مطالعات وسیع تری را در حوزه‌های دیگر باید تجربه کند. این جمله را از خودم نمی‌گویم در مصاحبه‌‌ای از مارکز دیدیم به او گفته بودم آخرین داستانی که خوانده‌اید چیست، او گفته بود من مدت زیادی است دادستان نخوانده‌ام و معمولاً اولویت اولم داستان خواندن نیست و توضیح داده بود که آخرین اثری خوانده چیست؛ وقتی در کار نوشتن دقیق شویم متوجه خواهیم شد که ما به این اطلاعات و جهان‌بینی عمومی خیلی بیشتر از تکنیک‌های داستان‌نویسی احتیاج داریم و شاید بتوان گفت ضعف برخی داستان‌نویسان ما هم همین است که مطالعه غیرداستانی محدودی دارند و گمان می‌کنند یک داستان نویس باید داستان بخواند و چیزی جز این نه، اما با این مساله موافق نیستم.

 

در تاریخ ما شرایط غیرمعتدل زیاد است

شاه‌آبادی در مورد داستان‌های تاریخی و ورود این مقوله به داستان‌هایش، بیان کرد: داستان زمانی شروع می‌شود که زندگی از شرایط معمول خودش خارج می‌شود. تا زمانی که ما در شرایط معمولی زندگی هستیم همه چیز معمولی است چیزی به هم نخورده نباشد شرایط داستانی رخ نمی‌دهد؛ وقتی همه چیز به هم می‌ریزد انسان‌ها شخصیت‌ خودشان را نشان می‌دهند معتقدم در تاریخ ما شرایط غیرمعتدل زیاد است و آدم‌هایی را می‌بینیم که از موقعیت معمول خود خارج شده‌اند؛ اگر اینگونه نباشد حوادث‌شان ضبط تاریخی نمی‌شود. هنگامی که اتفاق می‌افتد و موقعیت به هم می‌خورد ضبط تاریخی صورت می‌گیرد. بنابراین می‌توان گفت تاریخ آینه تمام نمایی برای نمایش موقعیت‌های غیرعادی و غیرمعتدل است و فی‌ نفسه می‌تواند دست‌مایه فکری داستان باشد.

 

یک موقعیت داستانی خود موجب می‌شود ما شخصیت‌های خوبی داشته باشیم

وی در پاسخ به سوالی درباره تاکید بر موقعیت و شخصیت، گفت: اگر قرار باشد پیرامون کلیت داستان صحبت کنیم عرض می‌کنم که عناصر و اجزاء از هم تفکیک‌پذیر نیستند و نمی‌توان گفت داستانی شخصیت خوب دارد اما موقعیت داستانی ندارد یا بالعکس، اینها هستند که به ما کمک می‌کنند و یک موقعیت داستانی خود موجب می‌شود ما شخصیت‌های خوبی داشته باشیم و شخصیت‌های خوب با بازی و موضع‌گیری در برابر وقایع، موقعیت ‌های داستانی را شکل داده و یا پررنگ می‌کنند؛ معتقدم نمی‌توان اجزاء از هم تفکیک کرد، داستان را یک کلیت به هم پیوسته می‌دانم و دوست ندارم آن را جزئی کنم شاید زمانی عده‌ای اینگونه می‌گفتند اما به اعتقاد من داستان به صورت کل یک پارچه نازل می‌شود نویسنده آن را خلق می‌کند بدون اینکه به اجزایش فکر کرده باشد.

 

این نویسنده اضافه کرد: پنج سالی بود دوست داشتم بنویسم اما نمی‌توانستم، قلمم کاملاً خشک شده بود و حس می‌کردم نمی‌توانم داستان بنویسم تا اینکه در ماه اسفند با همسرم برای خرید عید به بازار رفته و پس از خرید و برگشت هنگام دراز کشیدن روی کاناپه به ناگاه سوژه داستان به ذهنم رسید. طرح داستان را فهمیدم و فردای آن روز داستان متوسطی نوشتم خوب هم شد، چاپ هم شد. اسفند که تمام شد در تعطیلات نوروز داستانی نوشتم که در اینترنت و فضای مجازی وجود دارد نامش کمپوت گیلاس است که از آن فیلمی هم ساخته شده است. این داستان گل کرد و از آنجا به بعد احساس کردم می‌توانم بنویسم.

 

وی با اشاره به اینکه گاهی داستان‌ ناخودآگاه به ذهن می‌آید، اظهار کرد: در این لحظه است که باید شروع به نوشتن کرد و اگر ننویسیم از دست می‌رود. من یک طرح داستانی خوب به ذهنم رسیده بود راه که می‌رفتم می‌نوشتم ولی شرایط نوشتن برایم فراهم نمی‌شد. پس از چند ماه وقتی به آن موضوع فکر کردم چیز غریبه‌ای یافتم که از ذهنم رفته بود بنابراین نباید طرح داستان را برای دیگران تعریف کرد. این امر نویسنده را تخلیه می‌کند از انرژی که در ذهن بابت نوشتن متراکم شده است. به عبارتی شفاهی این داستان را خلق می‌کنیم، این کار را نکنیم و اجازه دهیم همانند یک بچه زمان زایمان فرا برسد و بعد داستان را خلق کنیم. اگر زودتر از موعد خلق شود ضایعش می‌کنیم حتی اگر بعداً بنویسیم آنچه باید نخواهد شد.

 

شاه آبادی با تاکید بر اینکه نگاه ادیبانه به تاریخ داشتن بحثی جدا است، گفت: کاری که من انجام می‌دهم اصلاً نامش را رمان تاریخی نمی‌گذارم و اگر کسی آن را بگوید قبول نکرده و گاهی برآشفته می‌شوم خصوصا درباره «دیلماج» چون اصلاً قصد رمان تاریخی نوشتن نداشتم بلکه به نحوی روایت خودم را از گذشته، حال و آینده در همه کارها نشان می‌دهم. رمانی که به زودی تمام خواهد شد و تازه‌ترین اثرم است شخصیت‌های داستانی‌اش همزمان در سه دوره تاریخی امروز، پهلوی و مشروطه زندگی می‌کنند.

 

رمان چیزی جز جیغ کشیدن نیست

وی با بیان اینکه کتاب‌های بسیاری درباره تاریخ روشنفکری مشروطیت خوانده‌است که همه را به هم ریخته و تبدیل به یک شخصیت متفاوت به نام میرزایوسف کرده، توضیح داد: در برخی وبلاگ‌ها از قول این فرد مواردی نقل شده است گویی این فرد واقعی شده است. اما کار جدی من که به نوعی ادامه دیلماج است با نام جیغ در دست تألیف است که نوه میرزایوسف همان رفتارها را می‌کند و همین آدم است که در چند دوره زندگی می‌کند و به نوعی متأثر از پدر بزرگ خود است و... تمام تلاشی که در کار هنر می‌شود این است که جیغ خود را بکشیم، بگوییم در این دنیا آمدیم چند سال زندگی کردیم اما چه کرده‌ایم، می‌خواهم در برابر این دنیا عکس‌العملی نشان دهم جیغ خود را بکشم و بروم. آدم این داستان هم در پی این است می‌خواهد جیغ خود را بکشد و کلاً رمان چیزی جز جیغ کشیدن نیست.

 

شاه آبادی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه کار یا اثری داشته‌اید که پیش از انتشار مطمئن باشید پرفروش خواهد شد، گفت: همه ما کارهایی انجام می‌دهیم که حس می‌کنیم خیلی کار بزرگی است دوست داریم دیده شود گاهی دیده شده و گاهی نمی‌شود. به نوعی شانس است مثلاً کارهایی نوشته بودم که فکر می‌کردم خیلی تکان بخورد سال‌ها کار پژوهشی کرده بودم فکر می‌کردم اگر چاپ شود چه اتفاقی می‌افتد ولی در این عین حال هیچکس ندید فکر می‌کردم کتاب سال می‌شود و با این کتاب اوج می‌گیرم و... اما اتفاقی نیفتاد. یک جاهایی هم مثل "لالایی برای دختر مرده" این اتفاق افتاد و کتاب به چاپ هفتم رسید و شش جایزه را پشت‌سر گذاشت. معمولاً فصل اول کتاب هایم خوب از آب درمی‌آید ولی فصل دوم سخت است که خود را نشان می‌دهد اما برای نوشتن فصل دوم خیلی تلاش می‌کنم و اغلب بارها و بارها فصل اول را بازنویسی می‌کنم اما درباره شخیصت‌ها گاهی به شدت احساساتی می‌شوم الان نوشتن برایم جدی شده و فردی را می‌بینم که با نوشتن شوخی می‌کند به من برمی‌خورد حس می‌کنم این آدم نمی‌فهمد چه کار می‌کند به خاطر همین با همه شخصیت‌ها ارتباط برقرار می‌کنم.

 

وی خاطرنشان کرد: نویسنده‌ها وجوه زندگی خود را به شکل و زبان دیگری تعریف می کند، ما قصه را به زبان داستان ترجمه می‌کنیم اما برخی نویسندگان بی‌هنر هستند و فقط قصه تعریف می‌کنند گاهی قصه‌های خون‌داری هستند اما نمی‌توانند داستان باشند.

 

شخصاً توانستم خط قرمزها را رعایت کنم

این نویسنده در پایان در پاسخ به سوالی درباره اینکه چطور می‌توانید هم خط‌قرمزها را رعایت کنید و هم داستان را به خواننده منتقل کنید، گفت: این مهم به شیوه مواجهه با هر موضوعی برمی‌گردد شخصاً توانسته‌ام از عهده‌ آن برآیم حتی برخی موضوعات سخت را که احساس می‌شده اجازه چاپ نداشته باشد را طوری نوشته‌ام که چاپ شده، مثلاً اولین ممیزی که کتاب لالایی برای دختر مرده را خوانده بود 51 مورد ایراد گرفته بود اولین آن هم این است که موضوع قابل چاپ نیست. اما آن موقع مسئول وقت بخش ادبیات کودک اداره کتاب لطف کرد کتاب را خودش خواند و فقط به من زنگ زد و تشکر کرد و کتاب بدون جابجایی کلمه‌ای چاپ شد. ممیز اول از همان ابتدا بحث فروش دختران را فهمیده و موضع گرفته بود چون موضوعاً فکر می‌کردند ممنوعه است و نباید منتشر شود اما گمان من این بود که این طور نیست نمی‌دانم چرا این موضوع ممنوعه‌ای است ولی حسن این بود طوری شد که توانستم از پس آن برآیم.

 

پایان پیام/

کد خبر 319081

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha