آنچه که این روزها در صحنه دیپلماسی خاور میانه روی می دهد از جهاتی در چند دهه گذشته بی سابقه بوده است. برداشتن گامهایی از سوی تهران و واشنگتن به سمت حصول توافقی در زمینه هسته ای و سخن گفتن از تغییر روابط فی مابین و تخریب دیوار بی اعتمادی به یکدیگر رویدادی است بی سابقه. چه اینکه پس از انقلاب عملا رابطه حسنه ای میان این دو برقرار نبوده و پیش از انقلاب اسلامی نیز روابط از نوع دیگری وجود داشته که تفاوت هایی ماهوی با نگرش اخیر دو کشور دارد. حقیقت این است که آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی به دو نکته به نیکی واقف است. نخست اینکه ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای دایره نفوذی در سطح منطقه دارد و توفیق آمریکا در خاورمیانه بدون همکاری با ایران میسور نیست. و دوم اینکه شرایط اقتصادی و سیاسی آمریکا جهان امکان وقوع یک جنگ جدید را در منطقه ندارد و در عین حال آنچه علی القاعده مانع از رخ دادن جنگ دیگری است توافق بر سر راه حلی عملی برای پایان دادن به پرونده هسته ای ایران است.
از سوی دیگر دولت یازدهم جمهوری اسلامی ایران نیز بنا بر تقویت روابط حسنه و دوستانه دارد و قویا بر این اعتقاد است که حل مشکلات و توسعه اقتصادی کشور و بهبود شاخص های زندگی مردم در گرو بهبود روابط دیپلماتیک و بهره جستن از ظرفیت های دیپلماتیک است. بر این اساس نخستین اولویت دولت روحانی بهبود روابط با جهان، از سرگیری مذاکرات هسته ای و تشکیل تیمی مجرب و قدرتمند از بهترین دیپلماتهای وزارت خارجه برای تحقق این مهم بود. ایالات متحده آمریکا نیز که به عنوان مهمترین مانع حصول توافق میان ایران و قدرت های جهانی شناخته می شد به دلایلی که ذکر شد موقعیت و تغییرات رخ داده در سپهر سیاست ایران را فرصتی برای تغییر فضای گذشته قلمداد نمود.
بدین ترتیب دو کشور به سمت یافتن راهی برای حل و فصل پرونده هسته ای ایران گام برداشتند. در این میان اما هنر تیم دیپلماتیک روحانی و ظریف این بود که با سیاست های مدبرانه، اصولی و منطقی سیاست تحریم طرف غربی را به تکریم تبدیل نموده و با منطق گفتگو از عزت ملی ایران دفاع نمودند. بنابراین موضع جهانی به ایران موضع تکریم شد و روابط ایران و جهان رو به بهبود نهاد.
دولتمردان تل آویو اما که همواره در پی ترسیم چهره ای دروغین، خشن، جنگ طلب و تهدیدآمیز از ایران بوده و سیاست های خود را در پناه ارائه چنین تصویری از ایران توجیه کرده بودند، موقعیت خود را شدیدا در معرض خطر دیده و فعالیت های ضد ایرانی خود را تشدید کردند. بنیامین نتانیاهو با آشفتگی از شرایط پیش آمده از توهین به روحانی در صحن سازمان ملل تا لابی با مقامات فرانسه و روسیه را انجام داد اما لحظه به لحظه با افزایش پیشرفت های مذاکرات بر خود میلرزید.
علاوه بر اسرائیل اما کشورهایی نیز هستند که رابطه شکراب ایران و غرب بویژه آمریکا منافع بسیاری را نصیب آنها می سازد. شاید مهمترین آنها عربستان سعودی باشد. ریاض که همواره رابطه ای سینوسی با تهران داشت اینبار و با جدی شدن بهبود روابط ایران و غرب منافع خود را به عنوان یک دوست و شریک بزرگ آمریکا در منطقه در معرض خطر می دید فعالیت خود را بر علیه ایران آغاز کرد.
بنابراین ریاض و تل آویو به دلیل احساس خطر مشترک به دلیل بازگشت یک ایران مقتدر، صلح جو و منطقی به عرصه قدرت دیپلماتیک، حائز منفعتی مشترک شدند. "دفع خطر توافق ایران با 5+1" منفعت مشترکی بود که تل آویو و ریاض را به شکل بی سابقه ای به هم نزدیک کرد.
فی الواقع توفیق دیپلماتیک محمد جواد ظریف و تیم او به حدی بود که خطر برای عربستان و اسرائیل بسیار جدی شد و آنها را دور یک میز نشاند تا برای نخستین بار البته به شکلی نه چندان رسمی از لابی مشترک بر علیه ایران پرده بردارند. منافع مشترک و هراس از ایران قدرتمند و منطقی چنان بود که یکی از بزرگان جهان اسلام را در کنار دولت اسرائیل نشاند.
دست این لابی مشترک در دور پیشین مذاکرات از آستین لوران فابیوس فرانسوی بیرون زد و در دقایق پایانی توافق را بهم زد و یا دست کم به تأخیر انداخت. اما حضور آمانو و بازدید او از مراکز هسته ای ایران و توافق او با تهران چنان گام مهمی بود و معادله را به سود تهران تغییر داد که عدم توافق بعید می نمود. به همین علت فعالیت های لابی مشترک ضد ایرانی وارد فاز تازه ای شد و در دو حرکت به مرحله اجرا درامد.
1- افزایش ناگهانی سلسله انفجارهای منطقه شیعه نشین بغداد
2- حمله به سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت
این دو حرکت مبین این واقعیت است که عربستان که مدت هاست جدالی غیر رسمی را با جمهوری اسلامی ایران در منطقه آغاز کرده است در کنار اسرائیل به فاز عملیاتی تروریستی تهدید منافع ایران به صورت مستقیم و غیرمستقیم روی آورده است.
آنچه این همدستی را رسمیت و عینیت بیشتر می بخشد البته اظهار نظرهای بی سابقه، تند و تهدید آمیز مقامات عربستان از جمله شاهزاده ثروتمند ولید بن طلال و محمد بن نواف بن عبدالعزیز ، سفیر سعودی در بریتانیا بود که اولی قدرت گرفتن ایران را تهدید همیشگی برای اعراب و سنی ها دانسته بود و دومی که در سخنانی تهدید آمیز همه گزینه ها از جمله گزینه نظامی را روی میز دانسته بود.
اما آیا عربستان و اسرائیل قادرند بدون توجه به حمایت غرب دست به اقدام علیه تهران بزنند؟ بدون شک پاسخ منفی است. ریاض حتی اگر به پشتوانه تل آویو اینچنین دست به تهدید تهران زده است به درستی درنیافته است که تل آویو نیز توان اتخاذ یکجانبه چنین تصمیمی را ندارد و در نتیجه تنها نتیجه ای که سیاست های تند ریاض به دنبال خواهد داشت بدنامی همراهی با اسرائیل و از دست دادن اتحاد با یک قدرت بزرگ منطقه ای به نام جمهوری اسلامی ایران است که به انزوای بیشتر ریاض خواهد انجامید. دربار سعودی پیش از اتخاذ تصمیم در خصوص لابی مشترک با اسرائیل به این نکته مهم بی توجه بوده است که گره ماجرای حقوق هسته ای ایران رو به گشایش است و آنچه به راحتی قابلیت حل و فصل ندارد شائبه حمایت عربستان از بنیادگرایان ستیزه جوست.
اسرائیل نیز که به دلیل تحلیل ها و کنش های هوشمندانه و صحیح تیم دیپلماسی ایران، در حال بازگشت به جایگاه اصلی خود و خروج از جایگاه مظلومیت نمایی است، نمی تواند اختلافات خود را با متحدان غربی مدیریت کند و به همین علت دچار بحران بین المللی خواهد شد. بنیامین نتانیاهو شکست سختی را از ایران پذیرفته و مجموعه شش کشور نیز به این نتیجه رسیده اند که آنچه تا کنون روی داده است نه تنها به امنیت و آرامش منطقه و جهان کمکی نکرده بلکه به پیچیده تر شدن شرایط انجامیده است. از این روی آنها بر ادامه روند دیپلماتیک اصرار خواهند داشت و از مواضع زیاده خواهانه، غیرمنطقی، و غیر اصولی اسرائیل حمایت نخواهند کرد. در نیتجه تصمیماتی که ریاض و تل آویو بر اساس منافع همسان و مشترک اتخاذ کرده اند تنها به انزوای هرچه بیشتر آنها خواهد انجامید.
امضای توافقنامه میان ایران و 1+5 پیروزی صلح و اعتدال بود. کلید پیروزی ایران ادامه روند تدبیر، اعتدال، صلح و عقلانیت است و این روند سبب تقویت موضع ایران و کنش ایران در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک در منطقه و جهان خواهد شد.
سید مرتضی میری
نظر شما