خبرگزاری شبستان: درباره فاطمه زهرا (س) از دو محور باید سخن گفت: یک محور، مربوط به تحقیقات علمی است که برای ما ثمره علمی دارد و نتیجه اعتقادی دارد و پشتوانه مسائل اخلاقی، فقهی، حقوقی ما، هم هست. محور دوم، آن بخشی است که مستقیماً به ما مربوط است، ما باید تأسی کنیم، او را اسوه قرار بدهیم، الگو بدانیم، پیروی کنیم و مانند آن.
آن بخشی که مربوط به مسائل اعتقادی است و ثمره علمی دارد بررسی مقام منیع آن بانو (س) است که او همتای قرآن کریم است، همتای نبوت است، همتای رسالت است، همتای ولایت است؛ چیزی از ولی الله مطلق کم ندارد، اینها یک نورند و مانند آن. این گونه از مباحث به هر نتیجهای که منتهی بشود برای ما ثمره اعتقادی دارد، ثمره علمی دارد، اما نتیجه عملی ندارد؛ زیرا ما نه آن توان را داریم که آن حضرت را در ولایت مطلقه [و] همتایی قرآن، الگو قرار بدهیم؛ نه چنین مأموریتی داریم. بخش دوم مربوط به سیره و سنت آن حضرت است که ما هم موظفیم بررسی کنیم و هم مأموریم پیروی کنیم.
فاطمه زهرا (س) همتای قرآن در مقام حدوث و بقاء
آن بخش اول به طور اجمال اینجا مطرح میشود؛ نه به طور تفصیل برای اینکه پشتوانه علمی بخش دوم خواهد بود، سرّ اینکه این بانو (س) حجت بر ائمه (ع) است و اگر علیبنابیطالب (س) نبود، احدی همتای آن حضرت نبود «آدم و من دونه» این است که او [فاطمه] مثل خود قرآن کریم در مقام حدوث و بقاء شکل گرفت؛ قرآن از زمین برنخاست (از فکر کسی تدوین نشد، هیچ عالم بشری این قرآن را تدوین و تنظیم نکرد. سورش، آیاتش، معارفش [و] مفاهیمش را بررسی و انشا نکرد) مستقیماً از جهان غیب نازل شد و در طی 23 سال ماند و برای ابد جای خود را تثبیت کرد، این سه کار را قرآن کرد یعنی از زمین برنخاست [بلکه] از آسمان نازل شد اولاً و نزولش هم 23 سال طول کشید، ثانیاً و ماند که برای ابد بماند، ثالثاً. این طور نیست که _معاذالله_ قابل زوال باشد، از بین رفتنی باشد: ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ﴾.
انسان کامل مخصوصاً فاطمه زهرا (س) هم، وقتی هویت آن حضرت را ارزیابی میکنیم میبینیم در همین مثلث خلاصه میشود: او از زمین برنخاست [بلکه] از آسمان نازل شد و تقریباً همسفر قرآن کریم بود تا قرآن آیاتش و سورش نازل میشد، او هم روزانه متکامل میشد ترقی میکرد و تا قرآن به پایان رسید، عمر این بیبی هم به پایان رسید و برای ابد ماند؛ گرچه ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾ شامل همه انسانها هست. آن مثلث درباره قرآن روشن است؛ همه ما میدانیم که این کتابی است از ذات اقدس الهی نشئت گرفته [و] هیچ فکری او را تدوین نکرده [است] از آسمان غیب نازل شده، 23 سال به تدریج این کتاب نازل شده؛ بعد از اینکه ﴿الیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ و سایر آیات نازل شد این کتاب؛ نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد «الی یوم القیامة» ماندنی است. پس از آسمان نازل شد، از غیب نازل شد، اولاً در طی 23 سال به تدریج متکامل شد، ثانیاً. تا به ﴿الیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ و مانند آن رسید و ماند برای ابد، ثالثاً. جریان فاطمه زهرا (ص) هم همین طور است.
طلیعه آسمانی پیدایش حضرت فاطمه زهرا (س)
وقتی وجود مبارک پیغمبر (ص) به مقام شامخ نبوت بار یافتند [و] به معراج رسیدند، در معراج غذایی میل کردند وقتی از معراج نازل شدند به زمین آمدند دیگر تماسی نداشتند، مگر اینکه آن غذا به صورت نطفه در بیاید، آن میوه آسمانی و غیبی و بهشتی. آن میوه غیبی و بهشتی وقتی در صلب مطهر رسول اکرم [صل] به صورت نطفهٴ فاطمه (س) درآمد در قرار مکین خدیجه (س) مستقر شد؛ پس وجود مبارک این بانو نظیر افراد دیگر (نظیر مردها یا زنهای عادی نیست) که نطفه آنها محصول آب و غذا و میوهٴ زمین باشد [و] از زمین برخاسته باشد. همان طوری که قرآن نظیر کتاب های بشری نیست که محصول فکر بشر باشد، نطفه وجود مبارک فاطمه (س) هم محصول آن میوهٴ غیب است (میوه بهشت است) از زمین برنخاست، منتها این چند سالی که طول کشید تا این نطفه مستقر بشود، این مقدمه انعقاد نطفه است. باید وحی نازل بشود، باید پیامبر به آن مقام وحییابی برسد، باید آن انقطاع وحی به عنوان آزمون فرا برسد، باید نوبت معراج فرا برسد، باید پیغمبر به معراج برود، باید در معراج آن میوهٴ بهشتی را میل کند بعد آن نطفه بشود تا بشود فاطمه. وقتی هم که از معراج آمدند یک سال یا کمتر طول کشید تا وجود مبارک فاطمه (س) متکونه بشود، این طلیعه پیدایش و تجلی آن بانو در عالم طبیعت است.
همراهی حضرت زهرا (س) با قرآن در نشئه دنیا
ضلع دوم این مثلث آن است که حالا چون 23 سال این قرآن به تدریج نازل شد؛ این پنج سال اول تقریباً مقدمه بود برای پیدایش چنین معراجی و چنان میوهای و چنین نطفهای. همراه با نزول آیات و سور و معارف قرآن کریم این بانو ترقی میکرد. اگر دو ساله بود در شعب ابیطالب، با آن آیات و مشکلاتی که نازل میشد ترقی میکرد و اگر چند سال در مکه تشریف داشتند، با آیات مکی مترقی میشدند و اگر چند سال در مدینه تشریف داشتند، با آیات مدنی مترقی میشدند.
راه های ارتباط حضرت زهرا (س) با قرآن
وجود مبارک فاطمه (س) از چندین راه با قرآن رابطه داشت (گاهی مستقیم، گاهی غیر مستقیم) مستقیمش هم دو نحو بود یک نحو مستقیمش این بود که از وجود مبارک پیغمبر (ص)، آیات را، تلاوت آیات را، تعلیم کتاب و حکمت را، تزکیه را (این چهار کار را) که وظیفه رسمی پیغمبر بود فرا میگرفت ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهَ﴾ ، ﴿یُعَلِّمُهُمُ الکِتَابَ وَالحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِم﴾؛ این چهار برنامه را مستقیماً از مشهد و مکتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده میکرد و هر روز این دو شاگرد را به پیشگاه رسول گرامی میفرستاد یعنی حسن و حسین [علیهما السلام] سفیران فاطمه بودهاند. اینکه در آن قصه هست وجود مبارک امام حسن (ع) گزارش میداد بعد عرض کرد مادر امروز گویا یک بزرگواری مرا میبیند «قَلّ بیانی و کلّ لسانی لعل سیداً یرعانی» این قضیة فی واقعه نبود که یک روز گزارش داده باشد، هر روز گزارش میدادند، منتها آن روز وجود مبارک علیبنابیطالب (س) از پشت در یا پرده، ناظر صحنه بود.
هر روز وجود مبارک فاطمه (س) حسنین [علیهما السلام] را به مشهد و به محضر و به مکتب پیغمبر میفرستاد، بعد از آنها استنطاق میکرد که امروز چه آیهای نازل شد؟ پیغمبر چه فرمود؟ آیه را چنین معنا کرد، چنان معنا کرد این آیه را با آن آیه چگونه هماهنگ کرد؟ اینها را نیز گزارش میدادند. در تکمیل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاکره میکرد. سفیر سومی که وجود مبارک فاطمه (س) داشت علیبنابیطالب بود که باب مدینه علم بود. آن هم مرتب گزارش میداد؛ امروز این آیه نازل شد [و] پیغمبر اینچنین معنا کرد، اینچنین تفسیر کرد و مانند آن. این سه راه را که یکی مستقیم و دوتا غیر مستقیم وجود مبارک بیبی (س) داشت. راه دیگری که غیر مستقیم است و هر کسی میتواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تکوین هر فیضی که به انسان عادی میرسد به وسیله آن انسان کامل است که «بیمنه رزق الوری وَبوجوده ثبتت الارض وَالسماء»، ولی به حسب ظاهر انسان یک راه مستقیمی هم با ذات اقدس الهی دارد.
آن راه را هم خدا وعده داد که ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾ . در سوره «انفال» بالاتر از این را وعده داد ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾؛ شما را به فرقان نائل و متبرک میکند که بالاتر از علم است. خب اینکه فرمود: تقوا پیشه کنید از یک سو، خداوند معلم شما میشود از سوی دیگر ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾. این بیبی (س) در اثر آن تقوای کامل شاگرد مستقیم ذات اقدس الهی بود معارفی را از آنجا فرا میگرفت و از اینکه در سوره «انفال» خدا وعده داد: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً﴾ این بیبی (س) مثل أعلای تقوا بود، ذات اقدس الهی فرقان بین حق و باطل را به او عطا کرده است.
این مجموعه اینقدر ادامه داشت تا قرآن به پایان برسد. همین که در اواخر عمر مبارک پیغمبر (ص) قرآن به پایان رسید و دیگر آیهای نازل نشد طولی هم نکشید که این پدر و آن دختر هر دو رحلت کردند. بیبی (س) بیش از 75 روز یا 95 روز بعد از رحلت رسول گرامی (ص) نماند. تقریباً وقتی نازل شدن قرآن تمام شد، عمر این بیبی هم تمام شد. او با قرآن نفس میکشید، با قرآن کامل میشد، با قرآن مترقی بود، با قرآن مأنوس بود، منتها قرآن آمد که بماند این بیبی هم آمد که بماند، بدنش البته رحلت کرده است و اما جان او همچنان زنده است. این بخش اول که پشتوانه مسائل بخش دوم است.
همتایی حضرت زهرا (س) با قرآن در زوال ناپذیری
اما آنچه که ما موظفیم به این بانو اقتدا کنیم و وظیفه داریم، مأمور هستیم و راهش هم ممکن است آن است که این بانو (س) هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراوانی را فرمودند و عمل کردند و تعلیم دادند و دستور عمل کردن را هم به ما دادند.
سرّ اینکه در پایان بخش اول به این نتیجه رسیدیم که وجود مبارک فاطمه آمد که بماند؛ نه آمد که برود؛ نظیر افراد دیگر نیست که میآیند و میروند بلکه او آمد که بماند و اگر امیرالمؤمنین (ع) درباره عالمان دین فرمود: «العلماء باقون ما بقی الدهر» مصداق کامل و بالذات این علما خود معصومیناند و چون فرمود: «نحن العلماء وَشیعتنا المتعلمون وَسائر الناس غثاء» و اگر علما شامل غیر معصوم بشود بالعرض و بالتبع است. آن عالمی که ارتباطش به اهل بیت کامل است آن میماند؛ آن عالمی که بهره ولاییاش کم است کم میماند؛ آن که بیولایت است «ذلک میت الاحیاء» مانند دیگران از بین میرود و از یاد میرود.
سوره «کوثر» گواه بر زوال ناپذیری حضرت زهرا (س)
اما اینکه زهرا (س) آمد که بماند تحلیل بخش پایانی سوره «کوثر» میتواند سند این بحث باشد. در جریان سوره «کوثر» یعنی ﴿إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ ٭ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ٭ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾ ، مستحضرید که غالب مفسران شیعه و سنی گفتند که عدهای از صنادید قریش، مشرکان، بدخواهان [و] معاندان براساس همان سنت های باطلی جاهلیت گفتند: پیغمبر بعد از مردن نام او و مکتب او و یاد او از بین میرود؛ برای اینکه او که پسر ندارد. درباره دختر باورشان این بود که: بنونا بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهن أبناء الرجال الأباعد؛
این شعر شعار رسمی جاهلیت بود میگفتند که پسران ما و نوههای پسری ما اینها فرزندان ما هستند، اما نوههای دختری ما فرزند ما نیستند؛ اینها فرزند مردان دیگرند «… و بناتنا ٭٭٭ بنوهن أبناء الرجال الأباعد» اینها برای زن حرمتی قائل نبودند؛ برای فرزندهای دختر حرمتی قائل نبودند میگفتند به ما مربوط نیست و میگفتند: چون پیغمبر پسرش قبلاً مُرد و اکنون پسری ندارد و در اواخر عمر به سر میبرد و جز دختر چیزی از او نمانده است، با مردن او مکتب او و نام او و دین او سپری میشود و از بین میرود. آنها چنین شنائتی و چنین سرزنشی داشتند.
ذات اقدس الهی فرمود به اینکه تو برای همیشه میمانی برای اینکه من به تو چیزی دادم که هیچ کسی نمیتواند آن را از بین ببرد و به تو فرزندی دادم که حافظ و مجری آن چیز است. آن چیزی که به تو دادم قرآن است و آن کسی هم که حافظ قرآن، مفسر قرآن، مبیّن قرآن، معلم قرآن، مجری احکام و حدود قرآن است فرزندان همین دخترند، فرمود: ﴿إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ﴾؛ این کوثر مصادیق فراوانی دارد، دین است، قرآن است و ولایت است ﴿إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ ٭ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ٭ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾؛ یعنی آنهایی که تو را شماتت میکردند بدی تو را میخواستند، انقطاع نسل تو را میخواستند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابترند؛ نه تو ابتری. این ابتر این وصف چون در مقام تحدید است مفهوم دارد. اگر بگویند فلان شخص ابتر است، معنایش این نیست که دیگری ابتر نیست؛ چون مفهوم ندارد، ولی اگر در لسان تحدید باشد (در ارزیابی حد گزاری باشد) در مرزبندی باشد در تفکیک باشد، این مفهوم دارد. ﴿إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾؛ یعنی تو ابتر نیستی، آنها أبترند. آنها منقطع النسلاند تو منقطع النسل نیستی نام او و نام آنها و یاد آنها از بین میرود و نام تو و یاد تو همیشه میماند.
پیام های سورهٴ «کوثر»
خب، تحلیل ذیل این سورهٴ مبارکهٴ «کوثر» نشانهٴ آن است چون در مقام تحدید است دو تا پیام دارد: یکی اینکه دشمنان تو منقطع میشوند و از بین میروند؛ یکی اینکه تو از بین نمیروی تو ابتر نیستی تو متصل و پیوستهای. اگر وجود مبارک پیغمبر دختر میداشت و لا غیر، بر اساس گمان باطلی و ظن جاهلی جاهلیت آن را ابتر میپنداشتند، یک. و اگر پسر میداشت پسرش نظیر پسر نوح بود باز او ابتر بود، دو. چون این پسر نه تنها سبب دوام دین پدر نمیشد، بلکه مایه انقراض دین پدر بود، سه. اگر فرزند میداشت فرزند بیتفاوت، کاری به دین نداشت، نه معاند بود، نه مخالف بود، نه مؤالف، باز هم این شخص ابتر بود. قرآن کریم فرمود: اینچنین نیست که تو فرزند طالح داشته باشی یا بیتفاوت داشته باشی، فرزند صالح داری و مصلح داری و اهل قرآن داری و همتای قرآن داری و از بین نمیرود و از همین دختر هم هست. هم به دختر بها میدهد هم او را حافظ قرآن میداند و از نسل او مجریان و مفسران قرآن به بار میآورد که باعث دوام نبوت و بقای وحی و مکتب و رسالت باشد که تو ابتر نیستی تو مستدام و مستمری [و] آنها ابترند: ﴿إِنَّ شانِئَکَ هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾.
بنابراین این بانو توانست حافظ قرآن باشد چون خودش هم همتای با قرآن از غیب به زمین آمد اولاً. تا قرآن ادامه داشت او هم تدریجاً متکامل بود ثانیاً، وقتی قرآن منقطع شد او هم رحلت کرد ثالثاً، قرآن آمد که برای ابد بماند این بانو هم نازل شد که برای ابد بماند رابعاً ماندنش هم به همین است.
عصمت، محور حجیّت حضرت زهرا (س)
اینکه گاهی گفته میشود این بانو حجت بر ائمه (ع) است؛ برای این جهت است که در حجیت، نبوّت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه که محور حجیت است. عصمت است اگر یک انسانی معصوم بود. ما یقین داریم حرف او فعل او تقریر او سکوت او و قیام او و قعود او حجت خداست. اینکه در زیارت «آلیس» به پیشگاه ولی عصر (ارواحنا فداه) سلام عرض میکنیم، به تک تک حالات او سلام عرض میکنیم؛ برای اینکه تک تک حالات او معصومانه است «السلام علیک حین تقوم، السلام علیکم حین تقعد، السلام علیک حین تقرأ وَتبین، حین ترکع وَتسجد»؛ آن وقتی که برمیخیزی، آن وقتی که مینشینی، آن وقتی که سخن میگویی، آن وقتی که تقریر میکنی، آن وقتی که رکوع داری، آن وقتی که سجود داری. جامع همه اینها همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده است که ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی﴾ خب اگر کسی معصوم بود، حیات و مماتش این است، شئون حیات و ممات این است [و] ما به تک تک این شئون معصومانهٴ معصوم عرض ادب میکنیم. معیار حجیت عصمت است؛ نه نبوت و نه رسالت و نه امامت و چون این بانو (س) معصومه است، حجت خداست.
سرّ حجیت حضرت زهرا (س) بر ائمه معصومین (ع)
اینکه گاهی علیبنابیطالب (ع) به سخنان بیبی استشهاد میکند که فاطمه چنین گفته است این استدلال به قول حجتالله است؛ اما سر اینکه او حجت بر معصوم هم هست، این است که ائمه (ع) عالم غیباند «بما کان وبما یکون وَبما هو کائن الی یوم القیامة»؛ اما منابع علمی اینها گاهی از رسول اکرم (ص) شنیدهاند، گاهی از باطن قرآن کمک میگیرند و گاهی از مصحف فاطمه [است] وقتی امام معصوم (س) دارد خبر غیب میدهد؛ از او سؤال میکنند که این خبر غیب را از کجا گرفتهای. میگوید: در مصحف مادرمان [است] خب، این مصحف فاطمه چیست؟ همان است که جبرئیل (س) نازل میشد و این معارف را میفرمود و وجود مبارک فاطمه (س) تلقی میکرد؛ بعد به امیرالمؤمنین میفرمود [و] امیرالمؤمنین املای او را نوشته و کتابت میکرد (کاتب این بخش از وحی هم بود)، شده مصحف فاطمه. آن وحی تشریعی بود که با انقطاع عمر مبارک رسول گرامی (ص) به پایان رسید.
انقطاع وحی تشریعی و باقی بودن وحی تسدیدی
اگر در نهجالبلاغه آمده است که وجود مبارک امیرالمؤمنین درباره رحلت پیغمبر (ص) فرمود: «لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوّة والانباء من أخبار السماء» آن ناظر به وحی تشریعی است، وگرنه وحی تسدیدی، تعریفی، انبائی (انحا و اقسام وحی) که «الی یوم القیامة» مخصوصاً در شبهای قدر نازل میشود، این دوام دارد. این گونه از وحی ها در شبهای جمعه در لیالی قدر بر ائمه (ع) نازل میشد و وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) هم نازل میشود. این وحی قطع نشده است؛ اینگونه از معارف غیبی به وسیله جبرئیل (س) نازل میشد، فاطمه (س) تلقی میکرد و اینها را حفظ میکرد و برای امیرالمؤمنین املا میفرمود، وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) اینها را مینوشت، شده مصحف فاطمه و این مصحف الآن در نزد وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) هست. این از منابع علم غیب ائمه (ع) است که وقتی از یک امام معصومی سؤال میکردند یا گاهی خود آنها بلا واسطه و قبل از سؤال و مستقیم میفرمودند: در مصحف جده ما (در مصحف فاطمه) چنین آمده است. این میشود حجت خدا بر خلق اجمعین، مخصوصاً در معارف غیبی نسبت به ائمه اطهار (ع).
ضرورت تأسی به حضرت زهرا (س)
حالا این بانو که برای همه ما اسوه است در این بخش ما موظفیم مثل آن حضرت حرکت کنیم منتها او در حد آفتاب [و] ما در حد شمع او فضای کل جهان را روشن میکند منتها ما در زندگی خاص خودمان مثل شمع نور میدهیم و فضای زندگی خود را روشن کنیم.
والاترین مصلحت، محصول خالصانهترین عبادت
این است که فرمود: «من أصعد الی الله خالص عبادته أهبط الله عزّوجلّ إلیه أفضل مصلحته»؛ فرمود: اگر کسی عمل خالص بکند و این قدرت را داشته باشد که عمل خالص را به پیشگاه ذات اقدس الهی ببرد، ذات اقدس الهی بهترین و والاترین مصلحت او را به او عطا میکند و نازل میکند. یک وقت انسان کار خوب انجام میدهد و دیگر به این فکر نیست که من این کار خوب را حفظ بکنم. این مثل یک باغبانی است که یک نهالی را غرس کرده است و دیگر به فکر آبیاری او نیست. ممکن است او دیم یعنی آنچه که به وسیله باران در بیابانها رشد میکند، مستدام هم هست. اینها را میگویند دیم و واژه عربی هم هست. اگر کسی دیمی کار کرد گاهی محصول میگیرد، گاهی نمیگیرد و مانند آن. ما مأموریم که مثل یک باغبانی که در کنار منزلش یک گلی یا نهالی را غرس کرده؛ مثل فرزند از او نگهداری کنیم. دائماً مواظب او باشیم حدوثاً و بقائاً.
پس یک وقتی کسی کار خیر انجام میدهد به این فکر نیست که آن را حفظ بکند؛ گاهی آن [کارخیر] را میگوید، گاهی آن را با منت ذکر میکند گاهی مثلاً خوشش میآید که دیگران بازگو کنند یا از آن بهرهبرداری کنند (بهرهبرداری تبلیغی و سیاسی) این شخص کار خوب کرده است و اما آن کار خوب زمینی است همین جا ماند. برخی ها کار خوب انجام میدهند برای ضبط و نگهداری او هم تلاش و کوشش میکنند اما تا یک مدت محدودی. برخی ها تلاش و کوشش شان زیاد هست اما آن قدرت را ندارند که بالا ببرند. وجود مبارک بیبی (س) نفرمود اگر کسی کار خوب بکند، خدا بهترین مصلحت را به او میدهد فرمود: کار خوب بکن، این را نگه بدار، این را هدیه بکن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود که نمیتواند یک هدیهای را به پیشگاه ذات اقدس الهی اهدا بکند، فرمود: «من أصعد الی الله خالص عبادته أهبط الله عزّوجلّ إلیه أفضل مصلحته» اگر یک کسی کار خوب کرد و این کار را حدوثاً و بقائاً طاهر نگه داشت (آلوده نکرد) و همراه کار خوب رفت؛ چون ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾، بالا رفتن کار هر کسی نیست؛ بالا برود و این بار را هم به همراه داشته باشد تا به «لدی الله» برسد و به خدا تقدیم بکند.
اگر کسی به جایی رسید که خودش کار خیر خود را به خدا تقدیم کرد خودش بالا برد؛ نه ملائکه بالا ببرند؛ کار خیر را ملائکه میبرند گزارش میدهند بالأخره جواب را هم آنها میآورند؛ آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است، بهرهاش هم کم است، ولی اگر کسی خودش آن هنر را داشته باشد که همراه ملائکه بالا برود و این کار خیر خود را به پیشگاه ذات اقدس الهی تقدیم بکند؛ خودش اصعاد کند، خودش به همراه عمل برود، آنگاه فاضلترین مصلحت او را ذات اقدس الهی نازل میکند؛ خود خدا؛ نه به فرشتهها بگوید: «أهبط الله عزّوجلّ إلیه أفضل مصلحته» خب، این دستوری است که وجود مبارک بیبی به ما داده است فرمود این کار شدنی است [و] این کار را انجام بدهید و مانند آن.
عظمت شخصیت حضرت زهرا (س)، همتایی با امیرمؤمنان علی (ع)
بخشی که مربوط به جریان روز است و ما همه باید از این وضع به عنوان بزرگداشت این بیبی مخصوصاً نسل جوان استفاده کنیم این است که زنها در عالم ـ زنهای کامل برجسته، بزرگ و بزرگوار ـ خیلیاند؛ مثل اینکه مردان خیلیاند، اما کسی مثل علیبنابیطالب بشود کم است. زنهای بزرگ و بزرگوار هم زیادند، اما کسی مثل بیبی فاطمه بشود کم است. یک وقتی امام (ره) میفرمود: جبرئیل برای هر پیغمبری که نازل نمیشد، برای انبیای خاص نازل میشد. این است که مرحوم کلینی (ره) در کتاب شریف اصول کافی نقل میکند: جبرئیل بر وجود مبارک فاطمه (س) نازل میشد ؛ این نشانه آن است که مقام آن حضرت نسبت به برخی از انبیا بزرگتر و برجستهتر است. این نه برای آن است که زنهای بزرگ در عالم کماند. اگر از علیبنابیطالب تجلیل بشود، این نه برای آن است که مردان بزرگ در عالم کماند. مردان بزرگ در عالم خیلیاند اما علی خیلی بزرگ است. زنهای بزرگ هم در عالم خیلیاند، اما فاطمه خیلی بزرگ است. همین ابن ابیالحدید معتزلی که به حسب ظاهر سنی است در شرح نهجالبلاغه میگوید: تاریخ قبل از طوفان در دسترس نیست. ما نمیتوانیم درباره قبل از طوفان سخنی بگوییم ولی از طوفان به بعد تاریخش مدون است (تاریخ کافران، مسیحیان، زرتشتیان، یهودیان، مسلمانها، مردان، بادین، مردان بیدین همه مشخص است) نه در بین بیدینها مردی به بزرگی علی آمد، نه در بین یهودیها، نه در بین مسیحیها، نه در بین زرتشتیها، نه در بین مسلمانه ؛ میگوید: ما علی را از منظر جهانی میبینیم، از نظر انسانی میبینیم، کاری کرد که نه مسلمان، نه یهودی، نه مسیحی، نه زرتشت، نه بیدین و نه بادین کرد. علی، علی است. در جریان علی چنین حرفی است که از طوفان نوح به بعد کسی همتای علی نیامد (در هیچ ملتی) و این علی همسنگ و همتراز با فاطمه است. اگر کسی خواست ببیند فاطمه چقدر مقام دارد، باید بگوید همتای علی است. اگر درباره این بیبی سخن مطرح است، برای آن است که او خیلی بزرگ است جبرئیل برای هر پیغمبری نازل نمیشود.
همتایی در مراتب علمی
این بیبی وقتی مقام علمی او روشن میشود که این دوتا خطبهای که یکی در مسجد و یکی در منزل ایراد کردهاند؛ آن خطبهها را ببینند، بعد خطبههای نهجالبلاغه را ببینند. خطبههای نهجالبلاغه هم یکسان نیستند، بعضیها عرشیاند، بعضی متوسطاند. آن خطبههای عرشی نهجالبلاغه را هم ببینند، عمیقترین جملههای خطبههای عرشی نهجالبلاغه را ببینند، آنگاه میفهمد آن بخشهای عرشی خطبههای عمیق نهجالبلاغه قبل از اینکه علیبنابیطالب (س) این خطبهها را بگوید و بفرماید لااقل 25 سال قبلش همین بانو فرمود. یک خطابهای دارد که قابل درک است برای خیلی ها، یک خطبهای دارد که آن به این زودیها درک شدنی نیست. خطبهای که اینها میخواندند به این فکر نبودند که مردم بفهمند؛ خطبه را که برای مردم نمیخوانند؛ مثل دعا اینها یک ارتباطی با خدا داشتند [و] یک ارتباطی با جامعه و خلق.
آن بخشی که به خطبه برمیگردد، به حمد برمیگردد، به توحید برمیگردد، به ثنا برمیگردد آنجا کاری با مردم ندارند؛ حالا مردم میخواهند بفهمند. یا نفهمند دعا عرفه سیدالشهداء را مردم میخواهند بفهمند، یا نفهمند اما این بیست جلد وسائلالشیعه و امثال این اینها برای مردم است [و] فهمیدنش هم سخت نیست. فهمیدن این مطالب بیست جلد وسائلالشیعه و مستدرکالوسائل و اینها چون برای بیان مردم، هدایت، راهنمایی، اخلاق، حقوق و فقه مردم است، فهمیدنی است، منتها حالا یک سی چهل سال درس میخواهد، اما آن یک درسی نیست که انسان با این ده بیست سی سال حل بشود نشانهاش این است که خیلی ها رفتند و ماندند. دعاها حسابشان جداست، خطبهها حسابشان جداست، آنجایی که ائمه با خدا سخن میگویند حسابشان جداست، آنجا که با خلق خدا سخن میگویند حسابشان جداست.
پاسخ به شبههٴ ملحدان در خطبهٴ امیرمؤمنان و فاطمه زهرا (س)
یک اشکال معروفی است آن اشکال معروف را مرحوم میرداماد در قبسات اشاره کرده و آن اشکال به وسیله خطبههای نهجالبلاغه حل شده و 25 سال قبل از علیبنابیطالب همین بیبی (س) حل کرده [است] عصاره آن اشکال این است که ملحدان و متفکران مادی آنهایی که به ازلیت عالم فتوا دادهاند، گفتند: خدا که جهان را خلق کرده است، از چه خلق کرده [است]؟ اگر خداوند جهان را از یک ذراتی خلق کرد، پس آن ذرات قبل از خلقت خدا بودند، قدیم بودند [و] خدایی نداشتند. اگر خداوند، عالم را «من شیء» خلق کرد، خب پس آن شیء بود آن مواد اولیه بود خدا عالم را از شیء خلق کرد، پس آنها نیازی به خدا ندارند. اگر «من لا شیء» خلق کرد، «لا شیء» که معدوم است [و] معدوم که نمیتواند مواد خام باشد، از عدم که نمیشود چیز آفرید؛ و شیء هم که از دو طرف نقیض بیرون نیست؛ «من شیء» باشد یک اشکال دارد، «من لا شیء» باشد اشکال دیگر دارد [و] غیر از این دو نقیض چیز دیگری نیست.
این شبهه از دیر زمان بود، مرحوم میرداماد در قبسات این شبهه را نقل میکند، بعد میگوید: این شبهه با خطبههای اهل بیت حل میشود و آن نکته این است، آن جواب این است که نقیض «من شیء»، «من لا شیء» نیست نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است نه «من لا شیء» ؛ و خیلی ها این را از خطبه امیرمؤمنان جواب دادند که امیرالمؤمنین در اصول کافی دارد که عالم را از «لا من شیء» خلق کرد؛ یعنی سابقه عدم وجود ندارد، جزء منشئات است، چیزی نبود و با اراده الهی یافت شد. هیچ دلیلی هم بر بطلان و استحاله او اقامه نشده و ممکن هم هست، ولی این بزرگواران عنایت نکردند قبل از اینکه علیبنابیطالب (ع) آن را در خطبهٴ توحیدی [بیان کند] چون خطبههای امیرالمؤمنین [بلافاصله] بعد از رحلت پیغمبر نبود؛ وقتی که به خلافت رسیدند بود، چون آن حضرت دیگر بعد از آن مدت ساکت شدند و به کشاورزی و کارهای عبادی پرداختند تا بعد از 25 سال که بالأخره خلافت به سراغ آن حضرت رفت، حضرت شروع کردند به خطبه خواندن در آن خطبهها فرمودند که عالم را «لا من شیء» خلق کرد.
این نقطه نورانی که میرداماد در قبسات به آن اشاره کرده، قبل از علیبنابیطالب همین بانو (س) در مقدمهٴ خطبه مسجد ایراد کرده که فرمود عالم را خدا «لا من شیء» خلق کرد؛ نه «من شیء» و نه «من لا شیء». نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است؛ نه «من لا شیء»؛ هم نقیض را فهماند هم ثابت کرد یک طرف نقیض باطل است [و] طرف دیگر حق است. آن مشکلی که وجود مبارک فاطمه (س) به پاس او به میدان آمد به مبارزه برخاست؛ هم در خطبه مسجد هم در خطبه منزل؛ در این دو خطبه گلایه کرد، اعتراض کرد، از ولایت دفاع کرد برای اینکه جامعه به آن گرفتاری «ناکثین و مارقین و قاسطین» مبتلا نشوند…
برگرفته از مجله الکترونیکی اسراء، شماره 16
پایان پیام/
نظر شما