به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان ، باشگاه خبرنگاران نوشت: از در و دیوارهای مسجد امینالدوله بازار تهران هنوز هم صدای مناجات و دعای «سیدعلی میرهادی» به گوش میرسد. مسجد امینالدوله هنوز هم روزهایی را به یاد میآورد که او بر منبر بلندش تکیه میزد و به واسطه صفای دل و خلوص بیانش 32 سال جماعتی را پای این منبر با خودش همراه میکرد.
«سیدعلی میرهادی» در سال 1300 هجری شمسی مانند نوری در خانهای میان کوچهپسکوچههای بازار تهران درخشید و در دامان پدرش سیدحسن میرهادی که مردی مؤمن و بردبار بود و مادری اهل قرآن، پرورش یافت و بعدها از شاگردان مرحوم «شیخ زاهد» شد.
«شیخ محمدحسین زاهد» عارفی بود که در دلش عشق و یقین به ولایت امام حسین (ع) را باهم داشت. او خودش را یک واعظ و روضهخوان ساده میدانست و منبرها و روضههایش را از روی کتاب برای مردم میخواند.
این زاهد و عارف، طوری سیدعلی را تربیت کرد و تعلیم داد که پس از درگذشت وی سیدعلی میرهادی به جای وی بر منابر دعا و مناجات، روضه و مصیبت اهل بیت (ع) را زمزمه میکرد.
مرحوم میرهادی در سخنرانیهای خود مستمعین را به امید داشتن به آمرزش خداوند و آرامش دعوت میکرد و اثر مناجاتهای شبانهاش در کارهای خیر روزانه جلوه میکرد.
*روضهخوانی با سبک سنتی شیوه مرحوم سیدعلی میرهادی بود
سیدمحمود میرخانی، نوه سیدعلی میرهادی در این خصوص میگوید: پدر بزرگ، با سبک سنتی روضهخوانی میکرد و اگر الآن در قید حیات بود، سبکهای مداحی که با ریتم و آهنگ است را نمیپسندید. چون برخی از سبکها در مداحی ممیز مجلس عزاداری و شادی اهل بیت (ع) را برداشته است، ولی خودمان سعی کردهایم که همان سبک سنتی و قدیمی مداحی را در مجالس هفتگیمان زنده نگه داریم.
وی ادامه میدهد: حاج آقا میرهادی در مصیبتخوانیها، حضرت زینب (س) را «ای عمهجان» و حضرت زهرا (س) را «ای جده سادات» خطاب میکرد و از سیادت خود لذت میبرد. زمانی که در مدح امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع) نامشان را ذکر میکرد با رعایت ادب میگفت: «آقا امیرالمؤمنین (ع)» و «آقا امام حسین (ع)» و به ما میگفت: «مبادا در مداحی حرمتشکنی شود و اشتباه خوانده شود».
نوه مرحوم میرهادی اضافه میکند: بنده از سال 59 بعد از آغاز جنگ تحمیلی با الگو گرفتن از ایشان مناجاتخوانی و مصیبتخوانی میکردم. عمویم، سیدمصطفی میرخانی و پدرم مرحوم سیدحسن میرخانی کسانی هستند که مراسمهای روضهخوانی دائمی داشتهاند.
وی بیان میکند: حاج آقا میرهادی در مراسمهایش بیشتر روی یاد خدا، اهل بیت (ع) و احترام به پدر و مادر تأکید داشت؛ به طوری که شاید در طول هفته 2 یا 3 بار در مجالس به جوانان، احترام به پدر و مادر را سفارش می کرد. وی بسیار خانوادهدوست بود و در این مورد مانند مرحوم دولابی عمل میکرد.
سیدمحمود میرخانی بیان میدارد: حاج آقا میرهادی در دهه دوم ماه صفر با حضور حاج آقا ربانی که از دوستان صمیمی ایشان بود در مسجد امینالدوله زیارت عاشورا میخواند؛ روز عرفه هم برای برگزاری دعای عرفه جای مشخصی نداشت، ولی اصولاً در شبهای ماه مبارک رمضان دعای ابوحمزه ثمالی، جوشن کبیر و دعای افتتاح را زمزمه میکرد.
وی میافزاید: گاهی اوقات مراسم تفسیر قرآن کریم و جلسات بحث و اظهار نظر با حضور 15 نفر از شاگردانش در شبهای شنبه در منزل ایشان برگزار میشد.
فاطمهسادات میرهادی دختر ارشد مرحوم سیدعلی میرهادی هم میگوید: پدرم در ایام ماه مبارک رمضان علاوه بر خواندن دعا در شبهای قدر، دعای ابوحمزه ثمالی را با معنی میخواند؛ به طوری که خواندن این دعا یک هفته طول میکشید.
*بهشت هرکس در خانه اوست
سیدعلی میرهادی در دوران جوانی با نوه عمه خود ازدواج کرد و صاحب 5 فرزند دختر و یک فرزند پسر شد که یکی از دخترانش در دوران جوانی به رحمت خدا میرود. این در حالی بود که سیدعلی علاقه خاصی به خانواده و فرزندان داشت.
فاطمهسادات میرهادی در خصوص توجه مرحوم میرهادی به جایگاه مادر اظهار میدارد: روزی در کنار پدرم نشسته بودم. از ایشان پرسیدم: «حاج آقا! چه کار کنم که بهشت روزیام شود؟» ایشان گفت «بهشت در خانهات است.» گفتم «یعنی چه؟» گفت «بهشت، مادر توست؛ اگر میخواهی به بهشت بروی وقتی داخل خانه میشوی، یک بوسه بر پیشانی و یک بوسه به پای مادرت بزن، غیرممکن است که بهشت روزی تو نشود.»
وی ادامه میدهد: تا زمانی که مادرم زنده بود و داخل خانه میشدم، چون مادرم نمیگذاشت بر پایش بوسه زنم، پیشانیاش را میبوسیدم.
دختر مرحوم میرهادی میافزاید: سفارش دیگر پدر این بود که هنگامی که با مادرت در خیابان راه میروی، جلوتر از او حرکت نکن. شاید مادرت به خاطر کهولت سن یا درد پا نتواند به سرعت تو راه برود، طوری راه برو که احترام او را نگه داری.
* شبی که مرحوم میرهادی به دختران یتیم جهیزیه میداد، راحت میخوابید
سیدعلی میرهادی علاوه بر اینکه فردی زاهد و اهل تقوا بود، «صندوق کوثر» در بازار تهران و «خیریه رضوی» را بالاتر از بیمارستان طرفه تأسیس کرد که با معرفی افراد نیازمند به این مراکز کمکهایی به آنها ارائه میشد و اکنون هم این مراکز پا برجاست، چرا که او به قدری در نور ایمان و ولایت امیرالمؤمنین (ع) غرق بود که جز این از او توقع نمیرفت.
فاطمه سادات میرهادی در این خصوص بیان میدارد: یک روز با پدرم درد و دل میکردم که پدرم به من گفت «شما فکر میکنید من چه شبی راحت میخوابم؟» گفتم «شبی که میخواهید به مکه بروید یا از مکه بیایید» گفت «نه، نگفتی» گفتم «شبی که مادر، برای مرگ خواهرم گریه نکند» گفت «نه؛ باباجون نگفتی.» گفتم «شبی که میخواهید به مشهد بروید» گفت «نه بابا؛ این هم نیست.» گفتم «باباجون خودتون بفرمائید» پدرم گفت «شبی که جهیزیه به دختران یتیم میدهم، آن شب راحت میخوابم».
سیدمحمود میرخانی در این خصوص میگوید: کار خیر یکی از رکنهای اصلی زندگی حاج آقا بود؛ به طوری که ایشان علیرغم فعالیتهای روزانه و مناجات شبانه، پیگیر وضعیت فقرا و محرومان بود و میگفت «عبادت به جز خدمت به خلق نیست.»
طاهرهسادات میرخانی نوه دختری سیدعلی میرهادی نیز میگوید: بنده از زمانی که چشم گشودم، پدر بزرگ و مادربزرگم را دیدم، چون مادرم دختر ارشد خانواده بود و با پدربزرگ زندگی میکردیم؛ حاج آقا در توجه و احترام به پدر و مادر تأکید فراوانی داشت و پیگیری قابل توجهی در امور خیر داشت.
وی اظهار میدارد: یک بار خانواده محرومی را به پدربزرگ معرفی کردم و قرار شد که ماهانه مبلغی به آنها کمک کنیم؛ گاهی اوقات بنده این کار را فراموش میکردم، اما پدر بزرگم علیرغم مشغله فکریای که داشت، پیگیر این مسئله بود و حتی نزدیک عید نوروز مبلغی به من داد تا با آنها به خرید بروم و گفت «با آنها به خرید برو و هر چیزی که آنها پسندیدند، برایشان تهیه کن».
*تبعیت از ولایت فقیه با خون و گوشت مرحوم میرهادی آمیخته بود
مسجد امینالدوله علاوه بر شنیدن مناجات و روضههای مرحوم میرهادی، دعای وی برای پیروزی انقلاب اسلامی و رزمندگان اسلام در جبههها را نیز به خوبی به یاد دارد.
طاهرهسادات میرخانی در این خصوص میگوید: پدربزرگ از انقلاب دور نبود و در کنار حجتالاسلام سیدمهدی طباطبایی و حاج آقا لاهوتی که در مسجد امینالدوله در سخنرانیهایشان به ظلم و جور رژیم شاهنشاهی اشاراتی میکردند، حضور داشت؛ همچنین آقایان سعید امانی، محسن ربّانی، محسن قلهکی و حاج آقا مخبری از دوستان پدربزرگ بودند و پدربزرگ با شهید محلاتی هم رابطه صمیمی داشتند و در سفر حج با یکدیگر بودند.
وی خاطرنشان میکند: پدر و عموهایم هم روحیه مبارزهطلبی داشتند؛ عموی بنده یکی از جانبازان روز 15 خرداد سال 42 است و آنها در هیأت انصارالحسین (ع) که ارتباط تنگاتنگی با مسجد امینالدوله داشت، حضور داشتند که مقام معظم رهبری، شهید بهشتی و آقای هاشمی هم قبل از انقلاب در آن هیأت سخنرانی میکردند و بعد از انقلاب هم این سخنرانیها در حسینیه احمدیه ادامه داشت.
سیدمحمود میرخانی بیان میدارد: پدربزرگم همیشه درباره امام خمینی (ره) میگفت: «باید دور آقای خمینی (ره) چرخید» و به امام خمینی (ره) ارادت خاصی داشت؛ تبعیت از ولایت فقیه با گوشت و خون وی آمیخته بود و اکنون اگر زنده بود، معیار و شاخص ایشان، ولی فقیه بود.
* برای رسیدن به یک زندگی ایدهآل باید سرچشمه را زلال کرد
فاطمه سادات میرهادی بیان میدارد: پدرم با دیدن مشکلات جوانان و برخی از افراد که راهحلی نداشتند، میگفت «برای رسیدن به یک زندگی ایدهآل باید سرچشمه را زلال کرد. اگر فردی دچار مشکلی است باید به سرچشمه مراجعه کند و ببیند چرا آب چشمه گلآلود است» وی اعتقاد داشت حتی اگر پدر و مادر فرد فوت کرده است، سر مزارشان برود و از آنها بخواهد برایش دعا کنند تا گره مشکلاتش باز شود و اگر کسی از او دلشکسته است، او را راضی کند.
*آثار 30 روز ماه مبارک رمضان را از بین نبرید
سیدمحمود میرخانی در خصوص رعایت اصول اخلاقی و تربیتی سیدعلی میرهادی اظهار میدارد: یک سال عید فطر خدمت حاج آقا رسیدیم. همه دور هم جمع بودیم که زمینه غیبتی فراهم شد. حاج آقا گفت: «بندگان خدا! یک ماه با سختی روزه گرفتیم، نگذارید آثار آن از بین برود و لااقل آثار آن را تا چند وقت نگه دارید.»
حاج آقا از نظر اخلاق و رفتار برای ما یک الگو بودند
سیدعلی میرهادی با اینکه میان مردم اعتبار زیادی داشت هیچ وقت از این جایگاه شیفته نشد و ساده زندگی کرد و هنگام رحلت از این دنیا به راحتی چشمهایش را بست. وی مانند استاد بزرگوارش شیخ زاهد، زهد و تقوی را زنده نگه داشت و در همه مراحل زندگی اطرافیان را به سادهزیستی دعوت میکرد؛ زمانه ما کم از این افراد را به خود ندیده است؛ «رجبعلی خیاط» و «مرحوم دولابی» از جمله این افراد هستند.
فاطمه سادات میرهادی در این خصوص میگوید: نخستین روز عید نوروز به منزل پدرم رفتم؛ آنها همیشه دور تا دور اتاق روی فرش، پتو پهن میکردند که مهمانان روی فرش ننشینند؛ همان روز فقیری در منزل را زد و گفت «رخت و لباس نیاز دارم» حاج آقا به مادرم گفت «خانم این 2 پتو را جمع کن و به فقیر بده» مادرم گفت «حاج آقا! امروز مهمان داریم. فقیر که بعداً آمد، این پتوها را به او میدهیم» حاج آقا گفت «این فقیر بیخودی که جلو در نیامده، حتماً نیازمند است که در میزند؛ نباید دست خالی برگردد.» پتوها را به آن فقیر دادند.
سیدمحمود میرخانی در خصوص سادهزیستی مرحوم میرهادی میگوید: حاج آقا هنگام رفت و برگشت به مسجد امینالدوله به همراه مادر بزرگ با خودروی وانت میرفت و با اینکه حاج آقا از اعتبار بالایی در بازار برخوردار بود؛ ساده زیستی را برگزید؛ به طوری که فقط یک خانه 110 متری از وی به جا ماند.
*میدانست که یک هفته بیشتر زنده نیست
مرحوم سیدعلی میرهادی مناجات خوان و دعاخوانی که زهد و تقوا در جسم و روحش ریشه کرده بود از بیماری فشار خون رنج میبرد و هیچ وقت هم برای درمان آن به پزشک مراجعه نکرد؛ یک هفته قبل از وفاتش به زیارت امام هشتم رفت و در آنجا خواب دید که در حال مناجاتخوانی است که فردی بلندگو را از مقابل او برمیدارد؛ مرحوم که معبّری خبره بود، اینگونه تعبیر میکند که بیش از یک هفته در این دنیا زندگی نخواهد کرد. روز عید قربان سال 67 ذاکر اهل بیت (ع) بر اثر سکته مغزی روح و جان خود را تسلیم خداوند کرد، ولی هنوز هم کوچه پس کوچههای بازار، مسجد امینالدوله و کوچه شهید علی درخشان محله 17 شهریور به زهد و تقوای این پیرمرد ساده و باصفا را به خاطر میآورند. مرحوم میرهادی شاگردان زیادی را به سرچشمه زلال معرفت و عشق به اهل بیت (ع) وصل کرده است که حاج منصور ارضی یکی از آنهاست.
پایان پیام/
نظر شما