به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان و به نقل فارس، عشق و ارادت به سرور و سالار شهیدان مرزهای جغرافیایی را شکافته و در کویر جانهای تشنه اقیانوس حیات را جاری و ساری کرده است که در شعر شاعرانی چون علامه اقبال لاهوری چشمهای از این اقیانوس زلال را میتوان دید.
در لاهور، 18 آبان برابر است با سالروز ولادت «علامه محمد اقبال لاهوری» شاعر، نویسنده و یکی از بزرگترین متفکرین و احیاگران تفکر دینی در جهان اسلام که ارادت خاصی به خاندان اهل بیت (علیهم السلام) داشت و سرودههای معروفی در توصیف اهل بیت(ع) دارد.
«محمد رفیق» پدر بزرگ اقبال، یکی از ساکنان روستای «لوهار» بود که از کشمیر زادگاه اجدادی خویش هجرت کرد و در شهر «سیالکوت» هند اقامت گزید و اقبال لاهوری در 9 نوامبر سال 1877 در همین شهر به دنیا آمد.
محمد اقبال اگر چه حنفی مذهب بود، ولی به تشیع و به ائمه اطهار(علیهم السلام) ارادتی خاصی داشت و نخستین سروده او که با فارسی منتشر شد در منقبت امام علی (علیه السلام) بود.
او همچنین سروده معروفی در توصیف حضرت زهرا (سلامالله علیها) دارد که یکی از بهترین شعرهای او به حساب میآید و در میان همه شاعران زبان فارسی از جایگاه خاصی برخوردار است.
پیرامون واقعه کربلا و درسی که میتوان از مکتب امام حسین(علیهالسلام) آموخت نیز اقبال، اشعاری سروده است که نشان از آن دارد که وی علاوه بر ارادات به خاندان اهل بیت(علیهم السلام) درس آزادگی و حریت را نیز از این مکتب نجات بخش فرا گرفته است.
اقبال لاهوری پس از عمری تلاش در جهت بیداری مسلمانان سرانجام در 21 آوریل 1938 از دنیا رفت و پیکرش در جوار «مسجد پادشاهی» لاهور به خاک سپرده شد.
آنچه در ادامه میآید متن سروده محمد اقبال لاهوری است که پیرامون امام آزادگان سروده و آنچنان که خود در این شعر بیان کرده است، خون امام حسین(علیه السلام) سر انجام ملت خوابیده را بیدار کرد.
هر که پیمان با هوالموجود بست
گردنش از بند هر معبود رست
مؤمن از عشق است، و عشق از مؤمن است
عشق را ناممکن ما ممکن است
عقل، سفاک است، و او سفاکتر
پاکتر، چالاکتر، بیباکتر
عقل در پیچاک اسباب و علل
عشق، چوگان باز میدان عمل
عشق، صید از زور بازو افکند
عقل، مکار است و دامی میزند
عقل را سرمایه از بیم و شک است
عشق را عزم و یقین، لاینفک است
آن کند تعمیر، تا ویران کند
این کند ویران، که آبادان کند
عقل چون باد است ارزان در جهان
عشق، کمیاب و بهای او گران
عقل، محکم از اساس چون و چند
عشق، عریان از لباس چون و چند
عقل میگوید که خود را پیش کن
عشق گوید امتحان خویش کن
عقل با غیر آشنا از اکتساب
عشق از فضل است و با خود در حساب
عقل گوید: شاد شو، آباد شو
عشق گوید: بنده شو، آزاد شو
عشق را آرام جان، حریت است
ناقهاش را ساربان، حریت است
آن شنیدستی که هنگام نبرد
عشق با عقل هوس پرور چه کرد؟
آن امام عاشقان، پور بتول
سرو آزادی ز بستان رسول
الله الله، بای بسمالله پدر
معنی ذبح عظیم آمد پسر
بهر آن شهزاده خیرالملل
دوش ختم المرسلین، نعم الجمل
سرخ رو، عشق غیور از خون او
شوخی این مصرع از مضمون او
در میان امت آن کیوان جناب
همچو حرف قل هو الله در کتاب
موسی و فرعون و شبیر و یزید
این دو قوت از حیات آید پدید
زنده، حق از قوت شبیری است
باطل، آخر داغ حسرت میری است
چون خلافت، رشته از قرآن گسیخت
حریت را زهر اندر کام ریخت
خاست آن سر حلوه خیر الامم
چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت، قطع استبداد کرد
موج خون او، چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون گردیده است
پس بنای لا اله گردیده است
مدعایش سلطنت بودی اگر
خود نکردی با چنین سامان سفر
دشمنان چون ریگ صحرا، لاتعد
دوستان او به یزدان هم عدد
سرَ ابراهیم و اسماعیل بود
یعنی آن اجمال را تفصیل بود
عزم او چون کوهساران استوار
پایدار و تندسیر و کامگار
تیغ، بهر عزت دین است و بس
مقصد او حفظ آئین است و بس
ما سوالله را مسلمان بنده نیست
پیش فرعونی سرش افکنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشید
از رگ ارباب باطل، خون کشید
نقش الاالله بر صحرا نوشت
سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعلهها اندوختیم
شوکت شام و فر بغداد رفت
سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمهاش لرزان هنوز
تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا، ای پیک دور افتادگان!
اشک ما بر خاک پاک او رسان
پایان پیام/
نظر شما