1- روابط بینالملل، عرصه عملیات فرهنگی در جهت اسطورهسازی و اسطورهشکنی در مقولة قدرت است.
2- تغییر سیاست بینالملل در معادلهای از تعارض و همکاری، به اشکال گوناگون قابل مدیریت است.
3- عملاً نوعی حکومت جهانی اما از نوع ناعادلانه در جریان بوده و انقلاب اسلامی، اپوزیسیون اصلی آن در سطح جهان است.
4- سلسله مراتب حاکم بر روابط بینالملل و سازمانهای بینالمللی، نه بر اساس حقوق بشر و نه هیچ منطق نظری شکل نگرفته است.
5- جنبههای هنجاری و شبهارزشی استکبار غربی، به نحو کاملاً ایدئولوژیک بر قوانین بینالملل- در مقام تئوریسازی و نیز اجراء عملیاتی- اعمال میشود.
6- «موازنة قدرت»، اصلیترین عامل است که مفهوم «مشروعیت» را در مناسبات جهانی، پس و پیش و جابهجا میکند.
7- در مباحث آکادمیک، دیپلماسی پوزیتویستی، جای خود را به دیپلماسی بر اساس نظریات انتقادی، نقد ادبی و مطالعات فرهنگی و رسانهای و زبانشناسیهای پُستمدرن میدهد اما جمود پوزیتویستی (درک محدود از قدرتهای محسوس) همچنان بر ذهنیّت دانشگاهی ما در رشتة روابط بینالملل و علم دیپلماسی!! مسلّط است.
8- الگوهای رفتاری دیپلماتهای پوزیتویست و قدرتمدار، علیرغم شعار واقعبینی، اساساً واقعبین نیستند بلکه محصور در چارچوب اسطورهسازیهای ایدئولوژیک مهندسان روابط بینالملل در غرب است.
9- فرهنگسازی غرب در عرصة دیپلماسی نیز چون سایر علوم اجتماعی، ذهنیّت اغلب دیپلماتهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین را اشغال و حاکمیت دیکتاتوری سرمایهداری در روابط بینالملل را موجّه و مشروع کرده است .
نظر شما