اشاره:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سفر تاریخی وجریان ساز خود به قم -دیار علم و فقه و مادر انقلاب اسلامی -به نکتهی مهمی اشاره نمودند: « دشمنان دو نکتهى اساسى را در باب دین دارند دنبال میکنند؛ چون دیدهاند که این دو نقطه در زندگى مردم چقدر تأثیرگذار است: یکى مسئلهى اسلام منهاى روحانیت است؛ چون دیدهاند که روحانیت در جامعهى ایرانى چه تأثیر شگرفى را به وجود آورد و بر حرکت مردم گذاشت. البته از قبل از انقلاب هم این زمزمهها را میکردند. حضور روحانیون در انقلاب و پیشروى آنها در انقلاب، موقتاً این معنا را از صحنه خارج کرد؛ اما باز شروع کردند. یکى هم اسلام منهاى سیاست است، جدائى دین از سیاست است. اینها از جملهى چیزهائى است که امروز دارند با اصرار فراوان در مطبوعات، در نوشتهجات، در وسائل اینترنتى ترویج میکنند.»[1].خبرگزاری شبستان در گفتگو با حجتالسلام و المسلمین جعفر شجونی دبیر کل جامعه وعاظ و عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز به تبیین این قسمت از سخنان ولیامر مسلمین جهان پرداخته است:
شبستان: رهبر معظم انقلاب اسلامی در سفر تاریخساز خویش به قم در دیدار با مردم قم فرمودند دو جریان اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای سیاست در دوران انقلاب اسلامی قصد ضربه زدن به اسلام را دارند. ارزیابی حضرتعالی از مشخصات و ویژگیهای این دو جریان التقاطی چیست؟
اسلام منهای سیاست و اسلام منهای روحانیت یک امر بسیار نامقبول و غیرموجه است، سیاست به معنای تعلق، اندیشیدن و سر و سامان دادن به امور جامعه از طریق تدابیر مختلف است. خواجه نصیرالدین طوسی که به یکی از بلاد خراسان قدیم سفر داشتند حاکم آن شهر ناصرالدین نخعی از حاکمان بزرگ آن زمان بود. او از خواجه نصیرالدین خواسته بود در مورد معارف مربوط به جامعهداری چیزی برایش بنویسد و خواجه نصیر، اخلاق ناصری را تحریر کرد. در این کتاب سیاستالمدن به شرح نوشته شده است، یک مبحثی هم دارد برای چگونگی رفتار در مسایل خصوصی و خانوادگی. البته سیاستالمدن مربوط میشود به مجموعه اخلاق برخورد و رفتار با جامعه و امت که بعدها این کتاب ارزشمند به اخلاق ناصری معروف گردید البته بعضی به اشتباه این کتاب ناصری را برای ناصرالدین شاه فرض کردهاند اما همانطور که گفته شد این کتاب برای ناصرالدین نخعی تحریر گردیده است.
ائمه نیز کارشان سیاست بود یعنی آنان با بندگان خدا با تدبیر و مهربانی برخورد میکردند و اصولاً بهتر است امور و تدابیر جامعه به دست صلحا و بزرگان باشد لذا میبینید انبیاء هر جا که توانستند حکومتی تشکیل دهند دریغ نفرمودند و بعد از آنها هم اوصیای بر حقشان این کار را انجام دادند. در مورد اسلام هم حضرت پیغمبر (ص) توانستند یک حکومت مرکزی مقتدر در مدینه تشکیل داده و بعدها آن را بسط دهند. در آن حکومت همه امور حکومتی مانند قضاء، اقتصاد و امور نظامی و ... پیگیری میشد. بعد از ایشان هم خودشان به دستور خداوند حضرت امیرالمؤمنین را به عنوان خلیفه و حاکم بر مسلمین تعیین کردند البته به مسایل پیش آمده در صدر اسلام در این مبحث نمیپردازیم. به هر حال آنچه مهم است اینکه اسلام به مسئله حکومت و نظام سازمانیافتهی تدبیر امور جامعه به صورت یک مسئله پیش پا افتاده و فرعی نگاه نمیکند.
طبق آنچه گفته شد اگر انبیاء و اوصیای آنها در بین امت حضور نداشته باشند عقلاً علماء و روحانیون آن امت موظفند آنچه انبیاء انجام میدادند را جاری کنند. مانند شهید مدرس که میگفتند "سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما هم عین سیاست ماست.". حضرت امام راحل (ره) در جوانی به شورای ملی آن زمان رفت و آمد داشتند و طبق آنچه دیده بودند همان مباحث آقای مدرس را به کرات تأیید کردهاند. به هر حال ائمه با مردم برخورد سیاسی و همراه تدبیر و عاقلانیت داشتند لذا اگر کسی سیاست را به معنای پدرسوختگی و دودوزدهبازی تعریف کند و مانند آن رضاخان ملعون بگوید علماء بروند در مسجد نماز بخوانند و این سیاست کثیف را به ما واگذارند این اشتباه است. چرا که در اسلام اصولاً سیاست به معنای دوچهرگی، دودوزهبازی و عدم صداقت در برخورد با مردم تعریف نمیشود. آن سیاست مربوط میشود به سیاست انگلیسی و چرچیلی.
قسمت دوم آنکه علماء و به تعبیر بعضی آخوندها همه دنبالهی انبیاء هستند. در تمام ادیان علماء بودهاند از جمله در دین یهود، نصارا، زرتشت و ... . واقعاً کسی نمیتواند وجود علماء را منکر شود. در کتب انجیل، تورات، اوستا و ... علماء در کار انبیاء شرکت داشتند و بعد از آنها با مردم همراهی داشتند، مثلاً قرآن درباره روحانیون نصارا عبارت «ربّانیون» را به کار میبرد یا آیه "اتولوالعلم" مربوط میشود به علمای یهودیه. در نهجالبلاغه و قرآن به کرات علماء مطرح شدهاند. به تعبیر دیگر وظیفه علماء آن است که گفتهها و آوردههای انبیاء را تبیین نمایند و آنچه بعد از آنان برای مردم محل اشکال و مسئله میشود با رجوع به اصول مطرحی توسط انبیاء پاسخ دهند. پس در تمام ادیان علماء با الفاظ مختلف نامیده شدهاند و وظیفهشان را هم بعد از انبیاء باید اجرا میکردند. حالا به این مسئله نمیپردازیم که بعضی از علمای ادیان در انجام وظایف و اماناتشان قصور و خیانت کردند.
در ایران هم به دنبال روایاتی که از حضرت صادق (ع) و حضرت مهدی (عج) وارد شده است موظفیم در جریانهایی که بر ما حادث میشود به "روات حدیث" مراجعه نماییم یا اینکه مثلاً در احادیثی ملاء جامعه به معنای "چشم پرکن" و افراد مؤثر جامعه معرفی شدهاند. در حدیثی از حضر امیر (ع) این انسانهای مؤثر در جامعه شامل الزهاد، التجار، العلماء و الحکام مطرح شدهاند یعنی در جامعه این اقشار هستند که با تأثیرند.
در ایران مردم طبق آموزههای اسلامی و مذهب تشیع این حرفها را قبول کردند و در گرفتاریها و مسایل در تمامی شهرها از علمای خویش تقلید کردند. آن زمان مثل حالا نبود که اعم مردم دنبال اعلم باشند بلکه از مجتهد عادل شهرشان تقلید میکردند مانند مریضی که به موقع درد به دکتر رجوع میکند. این مردم هم زمان دردِ دین و زندگی مشکلات خود را پیش علماء میبردند. این مشکلات از قبیل عبادات، مسایل سیاسی، معاملات و ... بود. بعضی از علماء در حدود نهصد سال پیش دین را بر چهار ستون مستحکم استوار دانستند: عبادات، اخلاقیات، معاملات و سیاسات، از جمله سیدجمالالدین اسدآبادی و کسانی مانند شهید نواب صفوی و حضرت امام خمینی (ره) که پیرو همین مسایل اصولی در سیاست دخالت کردهاند و در برهههای مختلف بحرانهای بزرگی را از سر ملت ایران گذراندند.
در روزگار ما زمان مصدق و زمان صنعتی شدن نفت همین جبهه ملی از وجود علماء و تأثیر آنها بر مردم استفاده بردند، اما چطور؟ مانند کسی که از نردبانی استفاده میکند و بعد که بالا رفت آن را میشکند یا کسی که خانهای را با داربست میسازد همین که خانهاش بالا رفت داربست را جمع میکند. این اتفاق برای علمای بزرگی مانند آیتالله کاشانی، شیخ فضلالله نوری و شهید بزرگوار مجاهد نواب صفوی پیش آمد. در مبارزات اجتماعی از این بزرگان استفاده کردند و بعد با طاغوت ساخت و پاخت کردند و صاحب آلاف و علوفی شدند و بعد این عزیزان را کنار زدند. شما دقت کنید چه توهینهایی به آقای کاشانی کردند. آیتالله کاشانی در جوانی با پدر بزرگوارشان در عراق با انگلیسیها مبارزات سنگینی داشتند. جالب است بدانید ایشان در آن زمان غواصی میکردند و به طرق مختلف به کشتیها و ادوات آبی نظامیان انگلیس صدمه وارد میکردند. حالا ببینید همین مجاهد بزرگ را آخوند انگلیسی نامیدند. بعد از جبهه ملی هم نهضت آزادی یک چاشنی مذهبی به مسایل اضافه کرد و وارد فضای اجتماعی شد. مثل آنکه آقای طالقانی را وارد نهضت خود دانست، لذا اصلاً هیچ اعتقادی به علماء نداشتند.
شبستان: ارزیابی جنابعالی از سفر رهبر فرزانهی انقلاب اسلامی به قم چیست؟
یک مسئلهای را خدمتتان عرض کنم. بنده چندی پیش حضور یکی از مراجع تقلید در قم رسیدم، ایشان گفتند بعضی از مدرسین و طلاب قم با هم مینشینند و میگویند ما را به حکومت و سیاست چه؟ بنشینیم درس خودمان را بخوانیم. همین جاست که سفر حضرت آقا به قم معنای خاصی پیدا میکند. لذا یک بخشی از این سفر این است که رهبری دارند به این دو شبهه پاسخ میدهند: اول به روشنفکرانی که اسلام را منهای سیاست تعریف میکنند و دوم به آن کسانی که حال مجاهدت ندارند و اسلام را منهای روحانیت تعریف میکنند.
شبستان: در انتخابات اخیر شاهد آن بودیم که جریان اصلاحطلب که بیشتر مسئله سکولاریزه کردن و اسلام منهای سیاست را پیگیری میکرد از طرف مردم با یک شکست بزرگ مواجه شد. شما آینده این جریان را چطور متصور هستید؟
واقعیت آن است که اصلاحطلبان به پایان رسیدهاند. اینها همین الآن با هم اختلافات زیادی دارند. چیزی که مهم است اینکه انتخابات سال 88 ما انتخابات نبود، جنگ احزاب و جمل بود. احزاب از آن جهت بود که تمامی این احزاب منحرف سعی داشتند با یک ائتلاف، رهبری و ولایت فقیه را در ایران زمین بزنند و جمل از آن جهت بود که زنان آنها و دخترانی که در شورشهای خیابانی شرکت داشتند همان هدف را دنبال میکردند. الآن توجه کنید همینها با هم اختلاف وسیعی دارند، آقای رحیمیان و صدوقی از مجمع روحانیون انصراف دادند. عنوان کردند این حزب، حزب شیطان است و آقای رحیمیان گفتند مجمع روحانیون 11 سال است که از آرمان امام جدا شده است. این جریان از ابتدا وحدتی با هم نداشت منتهی یک ائتلافی تشکیل داده بودند برای تضعیف رهبری در ایران. الآن همین آقای موسوی با زهرا رهنورد اختلاف دارند ببینید عمق فاجعه را که زن و شوهر با هم دچار مشکل شدند. یک مثالی برایتان بزنم اصلاحطلبان الآن مانند آجرجوش هستند که نه به درد سقف میخورد نه دیوار. لذا الآن اینها نه به درد آمریکا، اسراییل و غرب میخورند و نه در داخل مردم به آنها روی خوش نشان میدهند.
نظر شما