به گزارش خبرگزاری شبستان از کرمان، هر ساله هفته دفاع مقدس که عجین شده با یاد و خاطره شهداست، حال و هوای خاصی در شهرها ایجاد می کند؛ یادواره ها و کنگره های شهدا شاید بیش از هر چیز دیگر فضا را متأثر و آکنده از معنویت دوران جبهه ها می کند؛ امسال اما یک رویداد مهم و برخاسته از دل دفاع مقدس همه چیز را حتی هوای غبارآلوده شهر دلها را تغییر داده است.
قبل از شهادت امام صادق(علیه السلام)شنیده بودیم تعدادی شهید تازه تفحص به زودی وارد خاک کشور می شود اما اصلاً به این مسئله فکر نکرده بودیم که 4 تن از این شهدا هم سهم استان شهیدپرور کرمان است و مگر می شود کرمان که 6 هزار و 500 شهید تقدیم نظام و انقلاب کرده و سرداری چون حاج قاسم را در دامن خود پرورانده از این فیض محروم بماند.
اینجا کرمان است؛ ساعت 9 و 40 دقیقه صبح روز دوشنبه، فرودگاه بین المللی کرمان.
لحظه لحظه اش بیقرار و بی تابم؛ 6 ماه پیش نیز همین لحظات و دقایق با اندکی تفاوت در این فرودگاه برایم تجربه شده بود؛ آن روز فرودگاه کرمان معطر به عطر پیکر مطهر 7 شهید گمنام می شد.
آن روز که برای استقبال از شهدای گمنام به فرودگاه آمده بودم هرگز تصورش را نمی کردم که یکی از آن شهدا در همان سفر به مدت یک شب میهمان شهر من –راین- شود؛ رؤیای زیبای تدفین شهید گمنام در راین که آرزوی دیرینه مردم و مسئولان شهرمان بود با تقاضاهایی که دیگرشهرها پیش از ما داده بودند، دست نیافتنی تر می شد و من در دل آروز می کردم روزگاری هرچند دور و چند سال آینده شهر من نیز مفتخر به حضور شهدای گمنام شود.
امروز با خود می اندیشم که " گاه خداوند به آرزوهای بندگانش لبخند می زند؛ همان آرزوها که ما دور می پنداریم و او نزدیک" و در ذهنم تداعی می شود که "شهیدان شاهدند و..." آسمان دلم یکپارچه ابر اشتیاق شده؛ سحاب شوق، چشمان منتظرم را بارانی می کند و من در انتظار میهمان آسمانی شهرم-راین-سر از پا نمی شناسم.
علیرغم حضور اکثر مسئولان که گاه باید در به در دنبالشان باشی تا یک مصاحبه بگیری و حالا هم وقتش فرا رسیده و هم شرایط، اما تمایلی به گرفتن مصاحبه ندارم؛ گویی این شهدای تازه وارد هستند که مرا و همه مسئولین و حاضران در مراسم را مورد سئوال قرار داده و حالا من باید خود پاسخگو بدهم.
شاید اولین سئوال شهیدان این باشد که:پس از ما چه کردند جاماندگان؟ سئوالات زیادی از جانب شهدا تمام ذهنم را پر کرده است؛ سئوالاتی که من در پاسخ به آن چیزی جز اشک چشم و سوز دل ندارم...باز حکایت شرمندگی و شرمندگی و شرمندگی در برابر شهدا و تکرار چند باره آن!
برای دقایقی کوتاه، درست همان لحظات وصف ناشدنی که پیکر مطهر شهدا را از هواپیما فرود می آورند انگار همه زمین فرودگاه کرمان، خاک پاک شلمچه و فکه شده و هوای دلپذیر هویزه و طلائیه ریه هایم را پر کرده است.
محمل عرشی هر یک از شهدا با احترام خاصی فرود می آید و بلافاصله بر دستان سربازان قرار می گیرد؛ دو سرباز جوان پیشاپیش محمل هایی که معطر از پیکرهای بهشتی شهداست با در دست داشتن عکس امام و رهبری ایستاده اند؛ شهدا حتی بعد از شهادت هم دنباله رو ولایت هستند.
آنچه بر زیبایی و شکوه این لحظات می افزاید قرار گرفتن عده ای دیگر از سربازان جوان پشت سر شهداست؛ در حالی که سر به زیر افکنده و و مؤدبانه ایستاده اند؛ گویی آمده اند تا اعلام کنند که ادامه دهنده و تداوم بخش راه شهدا هستند.
در میان جمعیت، مادری را می بینم که عکس فرزند شهیدش را در دست گرفته و با حسی آمیخته از امید و ناامیدی، اشک می ریزد... مادر شهید مجید اسدی است؛ 32 ساله که از شهیدش هیچ خبری نداره؛ وقتی آسمانی شد تنها 20 سالش بود؛ (12دی)سال 60 در حالیکه سرباز ارتش بود با بچه های لشکر محمد رسول الله برای شناسایی منطقه عملیات وارد مریوان می شود.
بعد از درگیری و آتش سربازان رژیم بعث به شهادت می رسد و بعدها دو تن از همرزمانش خبر شهادتش را برای خانواده اش می آورند.
شهیدان "بهرام بارانی" و "احمد عباس زاده امیرآبادی" از شهر نخل های راست قامت-بم- پس از گذشت 25سال آمده اند؛ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ والدین شهید عباس زاده حالا دیگر نیستند...
دو شهید هم که در زبان ما خاکی نشینان "گمنام" خوانده می شوند نیز امروز دیار کریمان را سرشار از عطر حضور خود کردند... مگر نه اینکه همه اجرها در گمنامی است و امام علی(علیه السلام) فرمودند: اگر می توانید گمنام بمانید پس چنین کنید.
جلوی محمل عرشی یکی از این نام آوران آسمان نوشته شده" شهید گمنام؛ 20ساله؛ عملیات والفجر 8 شهر راین" باورم نمی شود؛ بغضم ترکیده و فقط آروز دارم که میزبان شایسته ای من و همه همشهریانم میزبان شایسته ای برایش باشیم... خوش آمدی میهمان آسمانی شهر من؛ زمین منور به نور تو شده و ما مفتخر به حضورت.
شهید 19 ساله عملیات والفجر 8 که در پادگان لشکر 41ثارالله تدفین می شود دیگر نام آور آسمانی ماست که اسمش را از فرش نشینان و زمینیان پنهان کرده است... نمی دانم چرا این گمنامان بیشتر مورد توجه جمعیت هستند... شهید گمنام سلام! خوش آمدی مسافر من! پرستوی مهاجر من! صفا زدی به شهر من.
پایان پیام/
نظر شما