سرمایه اجتماعی اعتماد بین مردم و نظام سیاسی

خبرگزاری شبستان: سرمایه‌ اجتماعی اگر در عالَم «سیاست» وجود داشته باشد، اعتماد سیاسی، مشارکت مدنی و کاهش شکاف بین حکومت و مردم را پدید می‌آورد.

خبرگزاری شبستان: سرمایه‌ اجتماعی در سال‌های اخیر در حوزه‌های گوناگون علوم اجتماعی،‌ اقتصاد و اخیرا در علوم سیاسی مطرح شده است. سرمایه‌اجتماعی عبارت است از ارتباطات و شبکه‌های اجتماعی‌ای که می‌توانند حس همکاری و اطمینان را در میان افراد یک جامعه پدید آورند. در این میان نباید از نقش نهادهای مدنی و دمکراتیک و نیز نقش دولت در گشودن چنین فضاهایی غافل شد. به هر روی، امروز بر جامعه‌شناسان ثابت شده که یکی از ابعاد مهم هر توسعه‌ای توجه به سرمایه‌های اجتماعی است. از این‌رو سرمایه‌اجتماعی، یکی از مهمترین شاخصه‌های رشد و توسعه هر جامعه‌ای به شمار می‌آید. آنچه از تعاریف متعدد سرمایه‌اجتماعی برمی‌آید این است که این مفهوم دربردارنده مفاهیمی همچون اعتماد، همکاری و روابط متقابل بین اعضای یک گروه بوده به نحوی که گروه را به سمت دستیابی به هدفی که بر مبنای ارزش‌ها و معیار رایج در جامعه مثبت تلقی شود هدایت می‌کند. لذا آنچه از این تعریف استنباط می‌شود این است که هر چند ممکن است سرمایه‌ اجتماعی به دلیل تقویت نیروهای جاذبه بین اعضای یک گروه و نیروهای دافعه بین گروه‌های متفاوت لزوما عامل مثبتی در یک جامعه به شمار نیاید ولی قطعا برای پیشبرد و سهولت در عملکرد اقتصادی، اجتماعی آنها، جامعه یک عامل ضروری به شمار می‌رود. بنابراین میزان سرمایه اجتماعی در یک جامعه می‌تواند نشان دهنده شکاف موجود بین آن جامعه یا یک جامعه برخوردار از یک نظام دموکراسی با حداکثر کارایی در نظام اقتصادی، اجتماعی باشد.
اما سرمایه‌ اجتماعی چیست؟ مفهوم سرمایه‌ی اجتماعی را نخست جامعه‌شناسان ابداع کردند. این مفهوم به آنها کمک می‌کرد که در مورد رفتار جمعی انسان‌ها توضیحاتی ارائه کنند و نشان بدهند که چگونه کار جمعی و گروهی می‌تواند شکل بگیرد و استمرار یابد. از طرف دیگر، مفهوم سرمایه‌ی اجتماعی آن‌ها را قادر می‌ساخت که افزایش جرم و جنایت و نیز ضعیف بودن همبستگی مردم را در برخی مناطق تبیین نمایند.
موضوع بسیار کلیدی د رمورد سرمایه اجتماعی کارکرد مهم آن یعنی اعتماد آفرینی بین مردم و نظام سیاسی است. «تمرکزگرایی» و «نهادگرایی» در نظر دیگر دولت‌های مدرنی که پیرو نسخه‌های مدرنیزاسیون و نوسازی غربی بوده‌اند نیز جایگاه ویژه و ممتازی دارد. اکنون اما این نظریات را کنار گذاشته‌انده و به دولت‌ها توصیه می‌کنند که به جای قدرت سخت، بر قدرت نرم خود بیفزایند. در این صورت باید به جای تمرکزگرایی، «تمرکززدایی» و به جای نهادگرایی، «انسان‌گرایی» را در پیش بگیرند. در ادامه به تأثیر این دو بر سرمایه‌ی اجتماعی اشاره می‌کنیم:
1. تمرکززدایی: دولت‌های مدرن به‌شدت سعی بر ایجاد تمرکز در اداره‌ی امور داشته‌اند؛ به گونه‌ای که پایتخت‌ها مرجع تمام تصمیمات کشور به حساب آید. خواسته‌های مردم و مقامات محلی، تأثیر اندکی بر تصمیمات و سیاست‌های کلان کشور دارد و ارتباط میان حکومت مرکزی و نهادهای محلی یکسویه است: دولت مرکزی سیاست‌ها و قوانین را ابلاغ می‌کند و نهادهای محلی صرفاً موظف به اجرای آن هستند. هیچ تلاشی هم از سوی دولت مرکزی برای فهم شرایط خاص محلی و دخیل کردن این شرایط در سیاست‌های کلان صورت نمی‌گیرد.
این نگاه را در آموزه‌های جدید علوم سیاسی به چالش کشیده‌اند، زیرا تداوم آن باعث کاهش اعتماد به حکومت مرکزی می‌شود و در نتیجه دولت بخشی از سرمایه‌ی اجتماعی خود را از دست خواهد داد. تحقیقات نشان می‌دهد که «مردم به حکومت و قدرت محلی، بیش از قدرت ملی اعتماد دارند، بنابراین بسیار اهمیت دارد که در شهرهایی غیر از مرکز کشور، اعتماد سیاسی را تقویت کرد. حضور مقامات کشوری در استان‌ها و تماس نزدیک با مردم و مقامات محلی، سرمایه‌ی اجتماعی کلان کشور را افزایش خواهد داد. 
2. انسان‌گرایی: پیش از این، نهادگرایی و تقویت بروکراسی از روش‌های مفید برای کارآمد کردن دولت به شمار می‌رفت. هرچه نهادها به سمت انسان‌زدایی پیش بروند و نقش و تأثیر عوامل و احساسات انسانی در آنها کاهش یابد، این نهادها مدرن‌تر و دستگاه دیوان‌سالاری قوی‌تر می‌شود. نقطه‌ی آرمانی حکومت‌های مدرن این است که روندها چنان در نظام اداره‌ی کشور تعریف گردد که به خواسته‌های مردمی به صورتی خودکار و به شیوه‌ای سیستماتیک پاسخ دهد. رابطه‌ی شهروندان با حکومت یک رابطه‌ی ابزاری است و حکومت مانند یک ماشین بی‌احساس و خودکار، اما دقیق و پیشرفته، به مردم خدمت‌رسانی می‌کند.
اما مطالعات کنونی، کارآمدی این روش را زیر سؤال می‌برد. با انسان‌زدایی از نهادها فقط قدرت سخت دولت تقویت می‌شود. در حالی که کارآمدی پایدار و نزدیک شدن به دولت خوب (Good Government) در گروی افزایش قدرت نرم دولت است. در این صورت اتفاقاً باید نوعی رابطه‌ی انسانی میان مردم و حکومت شکل بگیرد. همه‌ی سیستم‌های ماشینی به نوعی نقص دارند و نمی‌توانند تمام خلأها و مشکلات کوچک را در نظر داشته باشند؛ حتی اگر بسیار دقیق و هوشمندانه طراحی شده باشند.
سرمایه‌ی اجتماعی اگر در عالَم «سیاست» وجود داشته باشد، اعتماد سیاسی، مشارکت مدنی و کاهش شکاف بین حکومت و مردم را پدید می‌آورد. این سرمایه‌ی اجتماعی، علاوه بر این‌که برای بقای تمدن ما ضروری است، به کاهش شدید هزینه‌ها در اجرای سیاست‌های کلان کشور می‌انجامد.
ارتباط انسانی مردم با حکومت می‌تواند باعث همدلی مردم و مسئولین شود. در نتیجه مشکلات به شکل بهتری کشف گردد و با همکاری بهتری حل شود. رابطه‌ی ماشینی میان مردم و حکومت، مردم را مشتریانی در نظر می‌گیرد که از خدمات دولت بهره‌مند می‌شوند. «کلاوس اوفه» این رویکرد نهادگرانه را «عمیقاً اشتباه، ساده‌انگارانه و شیئ‌پرستانه» توصیف می‌کند.
او تأکید دارد که اصولاً اعتماد، به نهادها تعلق نمی‌گیرد، بلکه به انسان‌هایی تعلق می‌گیرد که در رأس آن نهاد هستند: «مادامی که خلبان هواپیما را ببینیم که در جای خود مستقر است و به توانایی‌های او اعتماد داشته باشیم، استفاده از خلبان خودکار در هنگام پرواز هواپیما نگران‌کننده نیست. در نتیجه نهادها دقیقاً به اندازه‌ی افرادی که در دفاع، تفسیر، ابتکار و حمایت وفادارانه از آنها شرکت دارند، سزوار اعتمادند.»
پس پیچیده کردن و تقویت نهادها نمی‌تواند به افزایش سرمایه‌ی اجتماعی بینجامد. به جای این باید سیاست انسان‌گرایی را در پیش گرفت و به جای واسطه قرار دادن نهادها در رابطه‌ی میان حکومت و مردم، خود مسئولین و حاکمان به صورت مستقیم با مردم در تماس باشند. رابطه‌ی انسانی و همدلانه میان مردم و حکومت، شهروندان را در روند رسیدن به خواسته‌هایشان مشارکت می‌دهد.
مشارکت و همدلی مردم و مسئولین که از خاصیت‌های ارتباط انسانی شهروندان با حکومت است، اعتماد سیاسی را افزایش می‌دهد و در نتیجه سرمایه‌ی اجتماعی حکومت انباشته می‌گردد. اعتماد و همدلی مردم با سیاست‌های حکومت باعث می‌شود که آنها نیز تا حد توان در اجرای این سیاست‌ها و برنامه‌ها همراهی نمایند و نتیجه‌ی مطلوب‌تری حاصل آید.
پایان پیام/

کد خبر 295482

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha