کربلا سرزمین اندوه و بلا//امتم فرزند مرا خواهند کشت و این خاک کربلاى اوست!

پیامبر (ص) هرگاه اندوه‌شان شدت مى‏یافت، حسین (ع) را در آغوش گرفته و او را به مسجد مى‏آورد. اشک از چشمان مبارکشان جارى مى‏شد و تربت کربلا را به دست گرفته، کودک شیرخوار خود را به اصحاب نشان داده و مى‏فرمودند: «امتم فرزند مرا خواهند کشت و این خاک کربلاى اوست!».

خبرگزاری شبستان: بدون تردید یکى از مصیبتهاى جانسوز و فراموش نشدنى در تاریخ اسلام، حادثه جانگداز عاشورا و کربلاست؛ به طورى که پیامبر (ص) بارها درباره این حادثه سخن فرموده و ضمن پیشگوییهایى از چگونگى وقوع آن، بر شهادت مظلومانه فرزندشان امام حسین اشک ریخته‏اند.


پیامبر (ص) نسبت به حوداث و جریاناتى که امت اسلامى با آن روبرو بوده و یا پس از ایشان روبرو مى‏شده‏اند، از راه وحى و علم الهى آگاه بوده‏اند و این حقیقت را در مناسبتهاى گوناگون ابراز داشته‏اند. در روایات وارد شده که آن حضرت هرگاه على (ع) را مى‏دید، به ایشان احترام گزارده و به طور مکرر مى‏فرمودند: «پدرم به قربان شهید بى‏یاور!»، و از کیفیت صبر و تحمل وى در برابر حوادث ناگوار مى‏پرسیدند. در جایى پیامبر (ص) در حالى که با دست به سر و محاسن على (ع) اشاره مى‏نمایند مى‏فرمایند: «چگونه است صبر تو در آن زمان که محاسنت با خون سرت رنگین گردد؟».

 

درباره امام حسین (ع) نیز چنین پیشگوییهایى از آن حضرت نقل شده است، هرگاه اندوه آن حضرت شدت مى‏یافت، حسین (ع) را در آغوش گرفته و او را به مسجد مى‏آورد. اشک از چشمان مبارکشان جارى مى‏شد و تربت کربلا را به دست گرفته، کودک شیرخوار خود را به اصحاب نشان داده و مى‏فرمودند: «امتم فرزند مرا خواهند کشت و این خاک کربلاى اوست!»، سپس نحوه شهادت امام حسین (ع) را بیان داشته و مى‏فرمودند: «اندوه وبلا! واى از اندوه و بلا! کربلا سرزمین اندوه و بلا.».

 

اینها نکاتى است که در روایتهاى فراوانى وجود دارد. در این بخش به بعضى از آنها اشاره خواهد شد.
1. گریه پیامبر هنگام ولادت امام حسین (ع)
حافظ احمد بن حسین بیهقى به نقل از على بن حسین (ع) و آن حضرت از اسما بنت عمیس روایت مى‏کند که گفت: «من در ولادت حسن و حسین قابله جده‏ات فاطمه (ع) بودم. وقتى حسین (ع) به دنیا آمد، رسول خدا به سراغ من آمد و فرمود: اى اسما فرزندم را بیاور. حسین را در پارچه سفیدى قنداق کرده به دست آن حضرت دادم. در گوش راست اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشته و گریستند! عرض کردم پدر و مادرم فدایت، چرا گریه مى‏کنید؟ فرمود: بر این پسرم! گفتم: او که هم اکنون متولد شده است. فرمود: اى اسما! پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت، خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند! آنگاه فرمود: اى اسما این مطلب را براى فاطمه مگو، چون تازه بچه‏دار شده است». (1)

 

در اسلام این نخستین مجلسى بود که در منزل رسول خدا (ص) براى عزاى حسین شهید منعقد شد و گوش دنیا تا آن روز نشنیده بود که در روز ولادت، به جاى مجلس سرور و شادى، مجلس ماتم بپا کنند و در ساعت اول ولادت، به جاى تبریک، خبر از شهادت طفل تازه به دنیا آمده بدهند! تاریخ از زمان آدم تا خاتم هرگز چنین رخدادى به خود ندیده است که چون فرزندى به دنیا آمده باشد، به جاى هدایاى مسرت بخش، خاک قتلگاه او را به پدر اهدا کنند!

 

2. خوابى که ام الفضل دید
ام الفضل مى‏گوید: «به محضر رسول خدا (ص) وارد شدم و عرض کردم دیشب خواب بسیار ناراحت کنند ه‏اى دیدم. حضرت فرمودند: خوابت را نقل کن. عرض کردم: در خواب دیدم گویا قطعه‏اى از بدن مبارک شما جدا و در دامن من گذاشته شد! حضرت فرمودند: رأیت خیراً تلد فاطمه غلاماً فیکون فى حجرک. فولدت فاطمه الحسین فکان فى حجرى کما قال رسول اللّه (ص) فدخلت یوماً الى رسول اللّه (ص) فوضعته فى حجره ثم حانت منى التفاته فاذاً عینا رسول اللّه تهر قان من الدموع فقال یا نبى اللّه بأبى أنت و امى مالک قال: اتانى جبرئیل علیه الصلاة و السلام فاخبرنى ان أمتى ستقتل ابنى فقلت هذا؟ فقال نعم و أتانى تربة من تربته حمراء؛ (2) خواب خوبى دیده‏اى، از فاطمه (ع) فرزندى به دنیا مى‏آید و در دامن تو رشد مى‏کند. چندى بعد فاطمه حسین را به دنیا آورد؛ چنانچه رسول خدا (ص) فرموده بود. روزى بر آن حضرت وارد شدم، حسین را در دامن خود نشاند و چشمانش پر اشک شده و گریست. عرض کردم پدر و مادرم به قربانت، اى رسول خدا! شما را چه شده است؟ فرمودند: جبرییل نازل شد و خبر داد که امتم فرزندم حسین را به قتل مى‏رسانند. گفتم این فرزند را؟ فرمودند: آرى. سپس خاک سرخى را به من دادند». و این خاک همان خاکى بود که سالیان بعد حسین بر روى آن به شهادت رسید.

 

3. سوگوارى پیامبر (ص) در منزل ام المؤمنین ام سلمه‏
ام سلمه مى‏گوید: «حسن و حسین (ع) در جلو پیامبر (ص) در خانه من مشغول بازى بودند، جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! ان امتک تقتل ابنک هذا من بعدک فأومأ بیده الى الحسین فبکى رسول اللّه (ص) و وضعه الى صدره ثم قال رسول اللّه (ص) و دیعة عندک هذه التربة و قال رسول اللّه (ص) یا أم سلمه اذا تحولت هذه التربة دماً فاعلمى ان ابنى قد قتل؛ (3) اى محمد! امت تو فرزندت حسین را شهید خواهند کرد. آنگاه رسول خدا(ص) گریست، سپس حسین را در آغوش گرفته و به سینه چسبانید و فرمود: این تربت در نزد تو امانت باشد. خاک را بوییدند و فرمودند: اى ام سلمه! هرگاه این تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان که فرزندم حسین به شهادت رسیده است».

 

در اینجا مناسب است به این نکته اشاره کنیم که ام‏سلمه دختر عمه پیامبر (ص) از همسران پاکدل و وفادار رسول اکرم است که زفاف على و زهرا در حجره او رخ داد. آیه تطهیر بر اصحاب کسا در منزل او نازل شد و پیامبر (ص) در همان ماجرا او را در مسیر خیر شمرد. ام‏سلمه علاقه شدیدى به اهل بیت داشت و از خسارت عمیق و جبران ناپذیرى که در اثر شهادت آل اللّه گریبان امت اسلام را گرفت، به شدت اندوهگین بود. وقتى خبر شهادت سالار شهیدان را شنید، با حالتى پریشان فرمود آیا به راستى چنین کردند؟ خداوند قبورشان را از آتش پر سازد. سپس گریست تا این که بیهوش شد و بر زمین افتاد. دلبستگى شدید ام‏سلمه سبب شد که برپایى مجلس عزاى آن حضرت رواج یابد. (4)

 

امام حسین (ع) او را مادر خویش مى‏نامید و او نیز ایشان را فرزند خطاب مى‏کرد. امام باقر (ع) فرمود: «زمانى که امام حسین عزم خروج به سوى عراق کرد، ام‏سلمه کسى نزد وى فرستاد و گفت: پسر عزیزم کجا مى‏خواهى بروى؟ فرمود مادر! اراده خروج به سمت عراق دارم». (5) ام سلمه حدود 7 سال همسر پیامبر و بیش از 50 سال با امامان معصوم از نزدیک محشور و مأنوس بوده و از اصحاب سرّ آن بزرگوار به حساب مى‏آمده است. حضرت على (ع) کتاب جامعه را که به وسیله املاى رسول خدا و دستخط امام على (ع) نوشته شده بود نزد او به ودیعه گذاشت.

 

4. سوگوارى رسول خدا (ص) در منزل ام المؤمنین زینب‏
حافظ ابویعلى از زینب دختر جحش روایت مى‏کند: «در یکى از روزهایى که رسول خدا (ص) در منزل من بود، امام حسین که تازه راه افتاده بود در آنجا بود. وارد اتاق رسول خدا (ص) شد. او را گفتم. فرمود: رهایش کن. او را رها کردم، آنگاه وضو گرفته و به نماز ایستادند و همچنان او را در آغوش داشتند هرگاه به رکوع مى‏رفتند او را بر زمین مى‏نهادند. پس از نماز نشستند و گریستند. وقتى نماز تمام شد، عرض کردم: یا رسول اللّه (ص)! امروز موضوعى از شما مشاهده کردم که تا کنون مثل آن را ندیده بودم. فرمودند: جبرییل آمد و خبر داد که امتم این کودک را مى‏کشند. به جبرییل گفتم تربت او را به من نشان ده. جبرییل خاک سرخ رنگى برایم آورد». (6)

 

5. گریه رسول خدا (ص) در منزل ام المؤمنین عایشه‏
عایشه مى‏گوید: «روزى جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد و به آن حضرت وحى نمود. حسین نزد پیامبر (ص) وارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا مى‏رفت و بازى مى‏کرد. جبرییل گفت: یا محمد! ان امتک ستفتن بعدک و یقتل ابنک هذا من بعدک و مدّیده فأتاه بتربة بیضاء و قال فى هذه الارض یقتل ابنک اسمها الطف. فلما ذهب جبرئیل خرج رسول اللّه الى اصحابه و التربة فى یده و فیهم ابوبکر و عمر و على و حذیفه و عمار و ابوذر و هو یبکى فقالوا ما یبکیک یا رسول اللّه فقال: أخبرنى جبرئیل ان ابنى الحسین یقتل بعدى بأرض الطف و جائنى بهذه التربة فأخبرنى ان فیها مضجعه؛ (7) اى محمد! به زودى امت تو فتنه مى‏کنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت. آنگاه جبرییل دست برد و خاک سفید رنگى آورد و گفت: فرزندت در این سرزمین کشته مى‏شود. نام آن طف است! پس از آنکه جبرییل از نزد رسول خدا (ص) رفت، آن حضرت در حالى که خاک را در دست داشت و گریه مى‏کرد بر گروهى از یارانش که ابوبکر، عمر، على، حذیفه عمار و ابوذر در بین آنها حضور داشتند وارد شدند و فرمودند: جبرئیل به من خبر داده است که فرزندم حسین پس از من در سرزمینى به نام طف کشته مى‏شود و این خاک را به من نشان داده که محل شهادت و قبر او در این خاک خواهد بود». به همین مضمون روایات فراوانى از ام المؤمنین عایشه نیز نقل شده است.

 

6. گریه رسول خدا (ص) در خانه امام على (ع)
ابو الحسن عبیدلى عقیقى در اخبار المدینه به نقل از امام على (ع) مى‏گوید: «رسول خدا (ص) براى دیدار به منزل ما آمدند، غذاى خزیزه‏ (8) آماده کرده بودیم، ام‏ایمن هم کاسه‏اى از شیر و طبقى از خرما براى ما فرستاده بود. رسول خدا (ص) از این غذا میل فرمودند ما نیز همراه ایشان تناول کردیم، آنگاه دست آن جناب را شستم. حضرت دست به سر و صورت و محاسن خود کشیدند، سپس رو به قبله دست به دعا برداشتند و با چشمانى اشکبار سه‏بار خود را به زمین انداختند. نتوانستم سبب را جویا شوم، در این میان حسین از پشت آن حضرت بالا رفت، مجدداً رسول خدا گریستند، حسین گفت: پدر جان از شما حرکتى دیدم که نظیر آن را تاکنون ندیده بودم! رسول خدا فرمودند: فرزندم! از دیدار شما مسرتى یافتم که تا کنون این طور خوشحال نشده بودم، اما حبیبم جبرییل بر من نازل شد و مرا از کشته شدن تو آگاه نمود و قتلگاه شما پراکنده خواهد بود. این خبر مرا بسیار اندوهگین ساخت. از خداوند متعال براى شما خواستار خیر و خوبى شدم». (9)

 

7. گریه پیامبر (ص) در هنگام روبرو شدن با بنى هاشم
حافظ ابوبکر ابن ابى شیبه از عبد اللّه مسعود روایت کرده است: «همراه جمعى از صحابه در محضر رسول خدا (ص) بودیم، گروهى از بنى هاشم به سوى آن حضرت مى‏آمدند؛ چون چشم پیامبر (ص) به آنان افتاد، چشمان مبارکشان غرق در اشک شد و رنگ رخسارشان دگرگون گردید. ابن مسعود مى‏گوید: خدمت آن حضرت عرض کردم در چهره شما آثار ناراحتى مى‏بینم؟ فرمود: ما اهل بیتى هستیم که خداوند متعال آخرت را براى ما، بر دنیا ترجیح داده است. اهل بیتم پس از ما بلاها خواهند دید و از بلاد خویش طرد خواهند شد، تا آنکه قومى از ناحیه شرق با پرچمهاى سیاه بیایند و حق را خواستار شوند؛ اما امت، حق را به ایشان ندهند. ناگزیر به مبارزه شوند و خواسته‏هاى خود را بر آنها عرضه نمایند و لیکن مورد پذیرش آنها واقع نشود، تا این که کار را به یکى از اهل بیت من واگذار کنند. او دنیا را هم‏چنان که پر از ظلم شده است از عدل و داد پر خواهد ساخت. هر کس از شما این زمان را درک نماید باید به آنها بپیوندد؛ هر چند خود را با سینه و شکم روى یخ بکشد». (10)

 

8. گریه پیامبر (ص) و اصحاب هنگام اطلاع از شهادت امام حسین (ع)
در روایت آمده است: امام حسین (ع) کودکى دو ساله بود. پیامبر (ص) براى سفرى آماده گردیدند، در همان‏گامهاى نخستین ناگهان توقف نموده وفرمودند:«انا للّه و انا الیه راجعون». اشک از چشمان مبارکشان جارى گردید. علت گریه را جویا شدند، فرمود: «هذا جبرئیل یخبرنى هم أرض بشط الفرات یقال لها کربلا یقتل فیها الحسین بن فاطمه (ع)»؛ هم اکنون جبرییل مرا از سرزمینى آگاه نمود، که در کنار شط فرات قرار دارد و نامش کربلا است حسین فرزند فاطمه (ع) در آن سرزمین به شهادت مى‏رسد. از قاتل او جویا شدند؟ فرمود: «رجل یقال له یزید وکأنى أنظر الى مصرعه و مدفنه»؛ مردى که نامش یزید است، قاتل فرزندم خواهد بود و هم اکنون محل کشته شدن و دفن حسین را با چشم خود مى‏نگرم. آنگاه پیامبر (ص) با حالت غمگین و ناراحت از سفر برگشتند. سفر را ناتمام گذاشته، پس از پایان خطبه، دست راست را بر سر حسن و دست چپ را بر سر حسین گذاشت سپس دست مبارک را به سوى آسمان بلند نمود و فرمود: «اللهم ان محمداً عبدک و رسولک و نبیک و هذان أطائب عترتى و خیار و ذریتى و... اللهم فبارک له فى قتله واجعله من سادات الشهداء اللهم و لاتبارک فى قاتله و خاذله»؛ بارالها! محمد بنده و پیامبر توست و این دو، پاکان اهل بیت و برگزیدگان ذریه من و اصل و ریشه من هستند. این دو را در میان امتم به جانشینى خود مى‏گذارم. خدایا شهادت را براى حسین مبارک گردان و او را سرور شهیدان قرار ده. خدایا براى قاتل و خوار کننده‏اش برکتى قرار مده!

 

زمانى که سخنان پیامبر (ص) به اینجا رسید صداى مردم حاضر در مسجد به گریه بلند شد. حضرت فرمود: «أتبکون و لا تنصرونه؟»؛ آیا بر او گریه مى‏کنید و او را یارى نمى‏کنید؟ پس از آن از مسجد خارج شد و بعد از لحظاتى در حالى که رنگشان متغیر و چهره‏شان برافروخته بود به مسجد بازگشتند و با چشمانى گریان فرمود: «ایها الناس انى خلفت فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى و مزاج مائى و ثمرى لن یفترقا حتى یردا على الحوض و انى لا أسئلکم فى ذلک الا ما أمرنى ربى أن أسئلکم المودة فى القربى فانظروا ان لا تلقونى غداً على الحوض و قد أبغضتم عترتى و ظلمتموهم»؛ (11) اى مردم دو گوهر گرانبها در میان شما بر جاى مى‏گذارم؛ کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمره وجودم مى‏باشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامى که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من در مورد اهل بیتم از شما چیزى جز دوستى آنان نمى‏خواهم و این چیزى است که پروردگارم به من دستور فرموده است. پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار کوثر شما را ملاقات نکنم در حالى که بااهل بیتم دشمنى نموده و بر آنان ستم کرده باشید.

 

9. گریه امام على (ع) و ابن عباس در هنگام عبور از سرزمین کربلا
ابن عباس مى‏گوید: «همراه على (ع) در جنگ صفین از سرزمین نینوا گذشتیم به من فرمود: یا ابن عباس أتعرف هذا الموضع، قلت له ما أعرفه یا امیرالمؤمنین فقال (ع): لو عرفته کمعرفتى لم تکن تجوزه حتى تبکى کبکائى قال: فبکى طویلاً حتى اخضلت لحیته و سالت الدموع على صدره و بکینا معاً و هو یقول: أوه أوه مالى و لال أبى سفیان مالى و لال حرب، حزب الشیطان و اولیاء الکفر صبراً ابا عبداللّه... ثم بکى بکاء طویلاً و بکینا معه حتى سقط لوجهه و غش علیه طویلاً ثم أفاقت؛ اى ابن عباس آیا این سرزمین را مى‏شناسى؟ عرض کردم خیر، اى امیر مومنان. آن حضرت فرمود: اگر مثل من آن رإ؛آآّّ مى‏شناختى از اینجا عبور نمى‏کردى مگر آن که مانند من گریستى. آنگاه شروع به گریستن کرد تا این که اشک محاسن ایشان را فرا گرفت و بر سینه مبارکشان جارى شد. ما نیز با آن حضرت گریستیم. على (ع) مى‏فرمود: شگفتا ما را بر آل ابوسفیان و آل حرب، حزب شیطان و اولیاى کفر، چه کار! در همین حال فرمود: اى عبداللّه صبر و مقاومت داشته باش و آنگاه بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم، به گونه‏اى که آن حضرت با صورت به زمین فرود آمد و از هوش رفت و پس از مدتى به هوش آمد». اصبغ بن نباته نیز مى‏گوید: «همراه على (ع) از سرزمین کربلا گذر کردیم. محل سوار شدن، پیاده شدن و محل ریختن خونهاى شهدا را به من نشان داد و فرمود: در این محل جوانانى از آل محمد (ص) کشته مى‏شوند که آسمانها و زمین بر آنها گریه خواهند کرد». (12)

 

همچنین عبداللّه بن نجى از پدرش نقل مى‏کند: «در کنار على (ع) عازم جنگ صفین بودیم ناگهان على (ع) فریاد زد: اصبر یا ابا عبداللّه بشط الفرات قلت و ما ذا قال دخلت على رسول اللّه (ص) ذات یوم و عیناه تفیضان قلت یا نبى اللّه أغضبک أحد؟ ما سال عینیک تفیضان؟ قال بل قام من عندى جبرئیل قبل فحدثنى ان الحسین یقتل بشط الفرات... (13) ؛ اى ابا عبداللّه در کنار شط فرات توقف نما. عرض کردم مگر چه شده است؟ فرمود: روزى نزد رسول خدا وارد شدم، چشمان مبارکش پر از اشک بود، عرض کردم: یا رسول اللّه کسى شما را ناراحت کرده است؟ چرا چشمانتان پر از اشک شده است؟ فرمود: نه! بلکه جبرییل نزد من آمد و مرا از شهادت حسین در کنار شط فرات آگاه ساخت و گفت آیا از خاک آنجا مى‏خواهى؟ گفتم: بلى! آنگاه مشتى از خاک آنجا را به من داد، از آن زمان ریزش اشک امانم نمى‏دهد».

نظیر این روایات را شعبى نیز نقل کرده است. درکتابهاى روایى و تاریخى شیعه و سنى روایات فراوانى در این مورد آمده است؛ حتى در مورد برخى از پیامبران اولوالعزم وارد شده است که در هنگام عبور از سرزمین کربلا توقف کرده و از شهادت فرزند پیامبر خاتم (ص) خبر مى‏دادند.


پی نوشت ها:
(1) - مقتل، حافظ ابوالمؤید خوارزمى، ج‏1، ص 88، فصل ششم در فضایل حسن و حسین (ع) و ذخائر
(2) - مستدرک على الصحیحین، کتاب معرفة الصحابه، ج 3، ص 176؛ کنز العمال، ج‏12، ص 123، حدیث‏
(3) - مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدین هیثمى، ج‏9، ص 189، باب مناقب الحسین بن على؛ ذخائر
(4) - جامع الصحیح، حافظ ترمذى، ج 13، ص 193.العقبى،34300العقبى،
(5) - مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانى، ص‏243، باب ثلاث فى معاجز الامام ابى عبداللّه، رقم 45.
(6) - مجمع الزواید، ابوبکر هیثمى، ج 9، ص 188، باب مناقب حسین بن على و کنز العمال، ج 6، ص 223.
(7) - اعلام النبوة، ماوردى، ص 83؛ الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 192، فصل ثالث فى الاحادیث الواردة
(8) - خزیزه نام غذایى است که در آن گوشت را به قطعات ریز تقسیم کرده و سپس آب زیادى روى آن‏
(9) - مقتل، خوارزمى، ج 2، فصل چهادرهم، ص‏167.مى‏ریزند وفى‏
(10) - المصنف، ابن ابى شیبه، ج‏2، ص 697، کتاب الفتن، شماره 74؛ صحیح، ابن ماجه، ج 2، ص 518 و
(11) - مقتل، ابن جوزى، ج 1، ص 164. مستدرک‏
(12) - مقتل، خوارزمى، ص 162، باب ثامن؛ تذکرة الخواص، ابن جوزى، ص 225 و کتاب صفین، نصر بن‏
(13) - مسند، امام حنبل، ج‏1، ص 85، مسند على بن ابیطالب؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبى، ج 3، ص 288

 

منبع: کتاب پاسخ به شبهات عزاداری/فصل چهارم، عزادارى پیامبر (ص) و اصحاب ایشان براى امام حسین (ع)، نوشته حسین رجبى‏

 

پایان پیام/
 

کد خبر 2940

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha