رمزو راز بی کفنی خونین کفنان!

شهید اگر در میدان معرکه جان به جان آفرین تسلیم کند ، بدون غسل و کفن‏ ، با همان تن خون آلوده و جامه خون آلوده دفن می‏شود . این احکام خاص در فقه اسلامی درباره بدن شهید نشانه ای است از قداست شهید در اسلام .

خبرگزاری شبستان: در عرف عام ، یعنی عرف عموم مردم جهان اعم از مسلمان و غیر مسلمان و در عرف خاص مسلمانان ، برخی کلمات و واژه‏ها از نوعی عظمت و احترام و احیانا " قداست " برخوردارند . کلمات : " عالم ، فیلسوف ، مخترع ، قهرمان ، مصلح ، مجتهد ، استاد ، دانشجو ، عابد ، زاهد ، مؤمن ، مجاهد ، مهاجر ، صدیق ، آمر به معروف ، ولی ، امام ، نبی " از این قبیل کلماتند که بعضی در عرف عام و برخی در عرف خاص مسلمین و در زبان اسلام توأم با نوعی عظمت و احترام و احیانا قداست می‏باشند . بدیهی است که کلمه از آن جهت که لفظ است قداستی ندارد ، قداست را از معنی خود کسب می‏کند . قداست برخی معانی و مفاهیم که کم و بیش با تفاوتهایی در همه جوامع‏ بشری وجود دارد ، مربوط می‏شود به جنبه‏های خاصی از روانشناسی جامعه‏ها در زمینه ارزشیابی ها در امور غیر مادی ، که خود بحث فلسفی و انسانی عمیقی‏ است . در اسلام واژه‏ای است که قداست خاصی دارد. استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب "قیام و انقلاب مهدی (عج)" به این موضوع پرداخته است.

 

اگر کسی با مفاهیم اسلامی‏ آشنا باشد و در عرف خاص اسلامی این کلمه را تلقی کند احساس می‏کند که‏ هاله‏ای از نور این کلمه را فرا گرفته است و آن ، کلمه " شهید " است . این کلمه در همه عرفها توأم با قداست و عظمت است ، چیزی که هست معیارها و ملاک‏ها متفاوت است . ما فعلا به مفهوم غیر اسلامی آن کاری‏ نداریم .
از نظر اسلام ، هر کس به مقام و درجه " شهادت " نائل آید که اسلام با معیارهای خاص خودش او را شهید بشناسد ، یعنی واقعا در راه هدفهای عالی‏ اسلامی ، به انگیزه برقراری ارزشهای واقعی بشری کشته بشود به یکی از عالیترین و راقیترین درجات و مراتبی که یک انسان ممکن است در سیر صعودی خود نائل شود نائل می‏گردد . از نوع تعبیر و برداشت قرآن درباره‏ شهدا و از تعبیراتی که در احادیث و روایات اسلامی در این زمینه وارد شده‏ است می‏توان منطق اسلام را شناخت و علت قداست یافتن این کلمه را در عرف مسلمانان دریافت .
 

به حق پیوستگی شهید
قرآن کریم در مورد به حق پیوستگی شهید می‏فرماید : « و لا تحسین الذین‏ قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون »- گمان مبر آنانرا که در راه حق شهید شده‏اند مرده‏اند ، خیر ، آنها زندگانی هستند " نزد " پروردگارشان ، و متنعم به انعامات او . در اسلام وقتی که می‏خواهند مقام کسی یا کاری را بالا ببرند می‏گویند مقام‏ فلان شخص برابر است با مقام شهید و یا فلان کار اجرش برابر است با اجر شهید ، مثلا درباره طالب علم ، اگر واقعا انگیزه‏اش حقیقتجوئی وخدمت و تقرب به خدا باشد و علم را وسیله مطامع خود قرار ندهد ، میگویند اگر کسی‏ طالب علم باشد و در خلال دانشجویی و طلبگی بمیرد " شهید " از دنیا رفته‏ است . این تعبیر قداست و علو مقام طالب علم را می‏رساند . همچنین‏ درباره کسی که برای اداره عائله‏اش خود را به رنج می‏افکند و کار می‏کند و زحمت می‏کشد که البته این خود یک فریضه است ، زیرا اسلام با بیکاری و بیکارگی و کل بر مردم بودن به شدت مخالف است ، گفته شده است « الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل الله » . آنکس که برای عائله‏اش کار می‏کند و زحمت می‏کشد و خود را به رنج می‏افکند مانند " مجاهد در راه خدا " است‏ .
 

حق شهید
تمام کسانی که به بشریت به نحوی خدمت کرده‏اند ، حقی به بشریت دارند ، از هر راه : از راه علم ، از راه فلسفه و اندیشه ، از راه صنعت ، از راه اختراع و اکتشافات ، از راه اخلاق و حکمت عملی . ولی هیچکس حقی به اندازه حق شهدا بر بشریت‏ ندارد ، و به همین جهت هم عکس‏العمل احساس آمیز انسانها و ابراز عواطف‏ خالصانه آنها درباره شهدا بیش از سایر گروهها است . چرا و به چه دلیل حق شهدا از حق سایر خدمتگزاران بیشتر و عظیمتر است ؟ البته دلیل دارد . همه گروههای خدمتگزار دیگر مدیون شهدا هستند ، ولی‏ شهدا مدیون آنها نیستند یا کمتر مدیون آنها هستند ، عالم در علم خود و فیلسوف در فلسفه خود و مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعلیمات‏ اخلاقی خود نیازمند محیطی مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولی‏ شهید آن کسی است که با فداکاری و از خود گذشتگی خود و با سوختن و خاکستر شدن خود محیط را برای دیگران مساعد می‏کند .
 

مثل شهید مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است ، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده‏ بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند . آری ، شهدا شمع‏ محفل بشریتند ، سوختند و محفل بشریت را روشن کردند . اگر این محفل‏ تاریک می‏ماند هیچ دستگاهی نمی‏توانست کار خود را آغاز کند یاادامه بدهد . داستان شهید و غیر شهید داستان همان شمع و شاهد است که پروین به نظم‏ آورده است .
 

انسان که در روز در پرتو خورشید تلاش می‏کند و یا شب در پرتو چراغ یا شمع کاری انجام می‏دهد به همه چیز توجه دارد جز به آنچه پرتو افشانی می‏کند که اگر پرتو افشانی او نبود همه حرکتها متوقف و همه جنب و جوشها راکد می‏شد شهدا پرتو افشانان و شمعهای فروزنده اجتماعند که اگر پرتو افشانی‏ آنها در ظلمات استبدادها و استعبادها نبود بشر ره به جائی نمی‏برد .
 

قرآن کریم تعبیر لطیفی دارد درباره رسول اکرم که او را " سراج منیر " چراغ نور افشان می‏خواند . در این تعبیر مفهوم ظلمت زدائی که توأم با سوختن و روشن کردن است گنجانیدهشده است . می‏فرماید : « یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا »،« و داعیا الی الله بأذنه و سراجا منیرا »ای پیامبر تو را فرستادیم گواه و نوید دهنده و بیم رساننده و دعوت کننده به حق به اذن حق‏ و چراغی نورافشان . آری ، کلمه شهید و مفهوم شهید در میان کلمات و مفاهیم اسلامی و در ذهن‏ کسانی که فرهنگشان فرهنگ اسلامی است کلمه‏ای و مفهومی نورانی و مقدس‏ است از کلمات و مفاهیم دیگر برتر .
 

بدن شهید
اسلام دینی حکیمانه است ، دستوری خالی از مصلحت و راز و رمز ، مخصوصا راز و رمز اجتماعی ، ندارد . یکی از دستورهای اسلامی این است که هر فرد مسلمان که می‏میرد ، بر دیگران واجب است که بدن او را به ترتیب مخصوصا غسل دهند و شستشو نمایند ، در جامه‏های پاک به ترتیب مخصوص کفن کنند و سپس نماز بخوانند و دفن نمایند . همه اینها حکمتها و رازها و رمزها دارد که فعلا در مقام بحث از آنها نیستیم . ولی این دستور ، یک استثنا دارد . آن استثنا شهید است . از این‏ دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهید اجرا می‏شود ، اما غسل و شستشو یا کندن لباسهای دوران زندگی و پیچیدن در جامه‏ای دیگر به ترتیب خاص ، ابدا .
 

این استثنا خود راز و رمزی دارد . نشانه این است که روح و شخصیت شهید آن چنان پاک و وارسته شده که در بدنش و در خونش و حتی در جامه‏اش اثر گذاشته است . بدن شهید یک " جسد متروح " است ، یعنی جسدی است که احکام روح بر آن جاری شده است ، همچنانکه جامعه شهادتش " لباس متجسد " است ، یعنی حکم روح بر بدن جاری شده و حکم جاری شده بر بدن ، بر لباس و جامه‏ جاری شده است . بدن و جامه شهید از ناحیه روح و اندیشه و حق پرستی و پا کباختگیش کسب‏ شرافت کرده است . شهید اگر در میدان معرکه جان به جان آفرین تسلیم کند ، بدون غسل و کفن‏ ، با همان تن خون آلوده و جامه خون آلوده دفن می‏شود . این احکام خاص در فقه اسلامی درباره بدن شهید نشانه دیگری است از قداست شهید در اسلام .
 

منشأ قداست
شهادت ، قداست خود را از ناحیه چه امری دارد ؟ بدیهی است که شهادت‏ از آن جهت که کشته شدن است تقدس ندارد . بسیاری از کشته شدنها است که‏ " نفله " شدن است . احیانا به جای اینکه افتخار باشد ننگ است .
می‏دانیم مرگ و میرهای اشخاص انواع و اقسام دارد :
اول،مرگ طبیعی؛ شخصی عمر طبیعی خود را به پایان می‏رساند و به طور طبیعی می‏میرد . این گونه مرگها قهرا عادی تلقی می‏شود ، نه افتخار آمیز است و نه ملامت خیز و حتی تأسف زیادی به دنبال خود نمی‏آورد و قهرا اینگونه مردنها " نفله شدن " هم تلقی نمی‏شود .
 

دوم،مرگ اخترامی در اثر بیماریها ، مثلا حصبه ، وبا و غیره ، یا در اثر حوادث یا سوانحی از قبیل زلزله و سیل و حوادثی از این قبیل . این گونه‏ مرگها هر چند ملامت یا افتخاری ندارد ، اما " نفله شدن " هست و قهرا موجب تأسف .
 

سوم،مرگهائی که پای یک جنایت در کار است . یعنی مرگهائی که از طرف‏ مقتول هیچ عملی صورت نگرفته است و قاتل صرفا به موجب هوی و هوس خود که وجود طرف را مزاحم منافع خود تشخیص می‏دهد او را هدف قرار می‏دهد . در روزنامه‏ها مکرر می‏خوانیم که فلان زن فرزند خردسال شوهرش را سربه نیست‏ کرد ، فقط به خاطر اینکه مورد علاقه شوهرش بوده است ومی‏خواسته قلب‏ شوهر منحصرا در تملک خودش باشد . یا فلان مرد به دلیل اینکه فلان زن عشق‏ او را نپذیرفته است او را کشته است . یا در تاریخ می‏خوانیم که فلان‏ حکمران همه فرزندان حکمران دیگر را قتل عام کرده است که در آینده رقابت‏ نکنند .
در اینگونه جریانها در ناحیه قاتل ، جنایت و خباثت وجود دارد و عملش‏ نفرت انگیز تلقی می‏شود و در ناحیه مقتول ، مظلومیت ، بی دخالتی ، نفله‏ شدن ، هدر رفتن وجود دارد و عکس‏العملش در انسانهای دیگر تأسف و ترحم‏ است . بدیهی است که اینچنین مردن در عین اینکه تأسف انگیز و ترحم خیز است ، تحسین آمیز نیست ، افتخار شمرده نمی‏شود ، زیرا مقتول به هیچ وجه‏ دخالتی نداشته است . حسادت ، عداوت و حقارت طرف موجب شده که بی‏ سبب کشته شود .
 

چهارم،مرگهائی که خود آن مرگها " جنایت " است :
از قبیل خود کشیها . اینگونه مرگها نفله کردن و هدر دادن خود است بدترین‏ مرگها است . کسانی که در تصادف اتومبیل کشته می‏شوند و خود مقصرند ، مرگشان از این قبیل مرگها است و همچنین کسانی که در راه یک گناه به هر شکل و به هر صورت باشد کشته شوند .
 

پنجم، مرگهائی که " شهادت " است :

مرگی شهادت است که انسان با توجه‏ به خطرات احتمالی یا ظنی یا یقینی فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به‏ تعبیر قرآن " « فی سبیل الله »" از آن استقبال کند .
شهادت دو رکن دارد : یکی اینکه در راه خدا و فی سبیل الله باشد . هدف‏ ، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فدای هدف نماید . دیگر اینکه‏ آگاهانه صورت گرفته باشد . معمولا در مورد شهادت ، جنایت هم هست . یعنی عملی که از جهت‏ انتسابش به مقتول ، شهادت است و مقدس است ، از جهت انتسابش به‏ قاتل جنایت و پلیدی است .
 

شهادت ، به حکم اینکه عملی آگاهانه و اختیاری است و در راه هدفی‏ مقدس است و از هر گونه انگیزه خود گرایانه منزه و مبرا است ، تحسین‏ انگیز و افتخار آمیز است و عملی قهرمانانه تلقی می‏شود . در میان انواع‏ مرگ و میرها تنها این نوع از مرگ است که از حیات و زندگی برتر و مقدستر و عظیمتر و فخیم‏تر است .
 

اینجا با کمال تأسف باید به نکته‏ای اشاره کنم ، و آن اینست که غالب‏ ذاکران سید الشهداء ( ع ) با آنکه آن حضرت را با لقب مقدس شهید یاد می‏کنند و سید الشهدا می‏خوانند ، در اثر اینکه تحلیلی در این مسائل ندارند ، تلقی‏شان از مرگ ابا عبدالله ( ع ) از نوع سوم است ، یعنی نفله شدن و هدر رفتن .
 

بسیاری از مردم ما صرفا بر مظلومیت ابا عبدالله و بی جرمی و بی دخالتی‏ آن حضرت می‏گریند ، و تاسفشان از اینست که امامحسین مانند کودکی که‏ قربانی هوس یک جاه طلب می‏شود نفله شد و خونش هدر رفت . در صورتی که‏ اگر اینچنین باشد آن حضرت مظلوم و بی تقصیر هست ، همچنانکه همه‏ قربانیان آنگونه جنایات مظلوم و بی تقصیرند ، ولی دیگر شهید نیست تا چه‏ رسد که سید الشهداء باشد .
 

امام حسین صرفا یک قربانی هوسهای جاه طلبانه دیگران نیست . شک ندارد که از آن جهت که این فاجعه به کشندگان او انتساب دارد ، جنایت است ، هوس است ، جاه طلبی است . ولی از آن جهت که به شخص او انتساب دارد ، شهادت است ، یعنی ایستادگی آگاهانه و مقاومت هوشیارانه در راه هدف‏ مقدس است . از او بیعت و امضا و تسلیم می‏خواستند و او با توجه به همه‏ عواقب زیر بار نرفت ، به علاوه او سخت معترض بود و سکوت در آن شرائط را گناهی عظیم تلقی می‏کرد . تاریخ آن حضرت ، مخصوصا بیانات آن حضرت گواه روشن این مطلب است . پس شهادت ، قداست خود را از اینجا کسب می‏کند که فدا کردن آگاهانه‏ تمام هستی خود است در راه هدف مقدس .
 

جهاد یا مسؤولیت شهید
در اسلام ، آنچه منجر به شهادت ، یعنی مرگ آگاهانه در راه هدف مقدس‏ ، می‏گردد به صورت یک اصل در آمده است و نام آن " جهاد " است . فعلا نمی‏توانیم به تفصیل درباره ماهیت این اصل بحث کنیم که آیا ماهیت دفاعی‏ دارد یا تهاجمی ؟ و اگر ماهیت دفاعی دارد آیا منحصر است به دفاع از حقوق شخصی و حداکثر حقوق ملی و یا شامل حقوق انسانی از قبیل آزادی و عدالت می‏شود ؟ و آیا توحید جزء حقوق بشری و انسانی است یا نه ؟ و اساسا خود اصل جهاد آیا با حق آزادی منافی است یا نه ؟ اینها بحثهای دلکش و مفیدی است که در جای خود باید طرح شود . اینجا همین قدر می‏گوئیم که اسلام‏ دینی نیست که بگوید اگر کسی به طرف راست چهره‏ات سیلی زد طرف چپ را جلو ببر ، و دینی نیست که بگوید : کار خدا را به خدا و کار قیصر را به‏ قیصر وابگذار . و همچنین دینی نیست که ایده مقدس اجتماعی نداشته باشد و یا کوشش در راه دفاع یا بسط آن‏ ایده را لازم نشمارد .
 

قرآن کریم ، سه مفهوم مقدس را در بسیاری از آیات خود ، توأم آورده‏ است : " ایمان " ، " هجرت " و " جهاد " . انسان قرآن ، موجودی‏ است وابسته به ایمان و وارسته از هر چیزی دیگر . این موجود وابسته به‏ ایمان برای نجات ایمان خود هجرت می‏کند و برای نجات ایمان جامعه و در حقیقت برای نجات جامعه از چنگال اهریمن بی ایمانی جهاد می‏نماید . در اینجا اگر بخواهیم آیات مربوط به این موضوع و یا روایات وارد در این‏ باب را بیاوریم ، سخن به درازا می‏کشد ، به شرح چند جمله از یک خطبه نهج‏ البلاغه اکتفا می‏کنیم :
 

در قسمت اول می‏فرماید : « ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله‏ لخاصة اولیائه » همانا جهاد دری از درهای بهشت است ، دری است که‏ خداوند این در بهشتی را به روی همه کس نگشوده است . هر فردی لیاقت ندارد که باب الجهاد به رویش گشوده شود ، هر فردی‏ شایستگی مجاهد بودن ندارد ، خداوند این در را به روی دوستان خاص خویش‏ گشوده است ، مجاهدین بالاترند از اینکه بگوئیم مساوی با اولیاء الله‏ هستند مجاهدین مساوی با " خاصة اولیاء الله " می‏باشند .
 

قرآن می‏گوید : بهشت دارای هشت در است ، چرا ؟ آیا به این جهت که‏ ازدحام جمعیت نشود درهای متعدد دارد . میدانیم که آن جهان ، جهان تزاحم‏ نیست ، همانطور که خداوند حساب همه بندگان را در یک لحظه می‏رسد « و هو سریع الحساب »، هیچ مانعی نیست که همه بندگان از یک در و در یک لحظه‏ وارد بهشت شوند لهذا مسأله نوبت و صف کشیدن آنجا مطرح نیست ، آیا یک‏ امر تشریفاتی است ؟ شخصیتها و اعیان و اشراف از یک در و دیگران از در دیگر می‏روند ؟ باز می‏دانیم که این مسائل در آنجا نمی‏تواند مطرح باشد . آیا مردم به حسب مشاغل طبقه بندی شده‏اند که مثلا فرهنگیان از یک در و کسبه از در دیگر و کارگرها از در دیگر ؟ همه اینها در نشئه‏ای که جز ایمان‏ و عمل و تقوا عاملی وجود ندارد بی معنی است . پس چرا ؟ در آنجا درجات است نه طبقات ، هر یک از ایمان و عمل و تقوی دارای‏ مراتب و درجاتی است ، هر کس و هر گروهی در یک گروه از ایمان و یک‏ گروه از عمل و یک گروه از تقوا هستند ، هر گروهی از نردبان تکامل مقدار معینی بالا رفته‏اند ، به تناسب رفعتی که از نظر تکامل ، در این جهان کسب‏ کرده‏اند در آن جهان دری به روی آن گشوده می‏شود . آن جهان ، تجسم ملکوتی‏ این جهان است . دری که مجاهدین و شهدا از آن در وارد می‏شوند ، و در حقیقت بهشتی که برای آنها آماده است ، دری است که خواص اولیاء الله از آن در به جوار قرب الهی نائل می‏گردند .
 

در قسمت دوم می‏فرماید « و هو لباس التقوی » . جهاد جامه تقوا است . اسلام دین قدرت و قوت و دین مجاهد ساز است‏. ویل دورانت در تاریخ تمدن خویش می‏گوید : هیچ دینی به اندازه اسلام‏ امت خویش را به سوی قدرت و قدرت نخوانده است .
 

حدیث پر معنی دیگری از رسول اکرم نقل شده است که : « من لم یغز و لم‏ یحدث نفسه بغرومات علی شعبة من النفاق » آنکه جهاد نکرده و لااقل اندیشه‏ جهاد را در دل خود نپرورده باشد . با نوعی از نفاق خواهد مرد . یعنی اسلام از جهاد و لااقل آرزوی جهاد جدا شدنی نیست ، صداقت اسلام انسان با این معیار شناخته می‏شود . حدیث دیگری‏ هست که از رسول خدا پرسش شد ما بال الشهید لا یفتن فی قبره ؟ چرا شهید در قبر ، مورد آزمایش ( سؤال و جواب قبر و برزخ ) واقع نمی‏شود ؟ فرمود :«کفی بالبارقه فوق راسه فتنه » : یعنی شهید در زیر برق شمشیری که بالای‏ سرش بود آزمایش خویش را انجام داد و پیشاپیش پاسخ همه پرسشها را دارد .یعنی شهید عملا صداقت و حقیقت خود را ظاهر کرد ، لهذا موردی برای سؤال‏ و جواب عالم برزخ باقی نمی‏ماند .

بنا بر این گزارش کتاب مساله قیام و انقلاب مهدی (عج)، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
 

پایان پیام/


 

کد خبر 293359

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha