اصالت فرد یا جامعه؟! از نگاه آیت الله خامنه‌ای

خبرگزاری شبستان: عده ای از اندیشمندان، اصالت را به فرد داده اند و حیثیت اصیل را به انسان مستقل از جامعه؛ و برای جامعه هویتی استقلالی قائل نشده اند، الا به جمع شدن افراد در کنار یکدیگر.

به گزارش خبرگزاری شبستان، انسان، فرد، اجتماع، امت، ملت، فردگرایی، فرد منتشر، اصالت فرد، اصالت اجتماع، مدنیت و ... اینها مفاهیم بنیادین هستند که هر متفکر – به ویژه متفکر اجتماعی – را گریزی از پرداختن و نظریه پردازی در باب آنها نیست. چه آنکه اگر اندیشمندان اجتماعی در مسائل عمیق شود و طائر تفکرش پر بکشد، بی شک باید از آسمان این مفاهیم گذر کند و پاسخی در خور برای خویش فراهم نماید. یا اندیشمندی که در باب این مفاهیم سخن می سراید، اگر نهانی دغدغه مند داشته باشد، بی درنگ بر آستان مسائل اجتماعی و نظریه پردازی تمدنی، خیز فرود می گیرد و بساط تحلیل در باب مسائل اجتماعی را می گستراند و به احتمال نظریه پردازی می شود در باب آرمانشهر یا متفکری مصلح و اهل قیام و حرکت.
ریشه بسیاری از اندیشه ها و تدبیرهای امام ما خامنه ای را باید در گذار متفکرانه ایشان در وادی این مسائل و دغدغه ها و تفکرات سراغ گرفت؛ گذاری که تمسک دارد به حکمت الهی و آیات و براهین قرآنی و روایی حکمی.
عده ای از اندیشمندان، اصالت را به فرد داده اند و حیثیت اصیل را به انسان مستقل از جامعه؛ و برای جامعه هویتی استقلالی قائل نشده اند، الا به جمع شدن افراد در کنار یکدیگر. برخی اندیشمندان اسلامی و تمامی متفکران پوزیتویست غربی بر این باورند. اما شماری دیگر از اندیشمندان قائل به اصالت اجتماعند و بر فرد و اراده اش به صورت مستقل از اجتماع و مستقل از روح و جبر حاکم بر جامعه وقعی نمی نهند. در این دیدگاه اراده اجتماعی است که بر اراده فردی سایه ای سنگین افکنده و فرد را تحت سیطره اجتماعی می اندیشد. برخی دیگر از متفکران معاصر اسلامی و برخی از اندیشمندان جامعه اندیش و تاریخی نگر غربی، بر این مرامند.
در این میان نیز متفکرانی هستند که نه اراده فرد را فدایی جامعه می کنند و نه هویت مستقل از افراد را برای جامعه نفی می نمایند بلکه هر دو را اصیل و البته متاثر از هم می پندارند. ایشان جامعه را تنها جمع شدن افراد کنار هم نمی دانند و برای جامعه و تقدیرش در عالم تفکر و تحلیل، شأنی قائلند و در عین حال شأنی هم برای اراده افراد و علم و آگاهی استقلالی شان، اراده ای که بر تقدیر جامعه تاثیر می گذارد و از آن تاثیر می پذیرد. البته نه به نحو جبر آلود.
شواهد بسیاری در اندیشه و تدبیرهای حضرت رهبرمان وجود دارد که به ما اثبات می کند که ایشان را همچون شهید مطهری باید در دسته سوم متفکران به عداد آورد؛ آنان که اصطلاحا به اصالت فرد و اجتماع به صورت توامان و تاثیر و تاثر آنها بر هم قائل هستند.
از این رو ایشان به جامعه و امت در کنار فرد نیز می اندیشند و لاجرم سنت الهی حاکم بر جامعه را تقدیر و تاریخ امت می انگارند. مکارم اخلاق و تقوا را با تاسی بر «ولو أنّ اهل القری آمنوا و اتقوا... » هم برای فرد قائلند در عرصه فردی، هم برای فرد در عرصه اجتماعی و هم برای جامعه و روح جمعی حاکم بر آن؛ و تقوای اجتماعی را پدیده ای غیر از تقوای جامعه ترسیم می نمایند. " إن یشاء یذهبکم و یات بخلق جدید" را با تغییر تقدیر حاکم بر امت ها تفسیر نموده و این تغییر تقدیر را متاثر از تغییر افراد، اراده ها و عملکردشان می دانند؛ آن گونه که خداوند غیر از قدرِ فردی، قدر اجتماعی حاکم بر قوم و جامعه دارد: " إنّ الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم" و البته این تغییر نفس هاست که تغییر تقدیر قوم را سبب می شود و ... .
لازمه این گونه اندیشیدن، تفکر تاریخی است. تفکر تاریخی یعنی آنجا که سنن الهی بر امت ها حاکم می شود و تقدیر را رقم می زند و اندیشمند به این حاکمیت می اندیشد. این تفکر، هنگامی که از امت و روح حاکم بر جامعه سخن می گوید، مبراست از سطحی اندیشی پوزیتویستی که مردم و اراده هایشان را با اکثریت پنداری و شمارش تفسیر می نمایند و افراد را در کنار یکدیگر جمعی کودکانه می زنند.
 

تفکر تاریخی
نگاه امام خامنه ای به گذشته، حال و آینده برخلاف مشی بسیاری از اهل نظر و تحلیل گران، نگرشی اجتماعی سیاسی یا نگرشی مبتنی بر تحلیل تاریخ به معنای موسوم آن نیست بلکه اگر عزم نماییم تا با ادبیات اهل تفکر سخن بگوییم، ایشان منظر نگاهشان به عصر و زمان و تاریخ، نگاهی حکمی تاریخی است. امام خامنه ای از آنجا که به هویت و حیثیت مستقل جامعه و امت قائل هستند و در کنار افراد امت را در معرض سنن الهی می دانند، لاجرم قائل به تاریخ امت ها و تاریخ به معنای حکمی و عصری آن هستند، این تاریخ گاه بر امتی و گاه بر کل هستی حاکم می شود و تقدیرها را سامان می بخشد؛ از این روست که عصرها شکل می گیرند و تاریخ به معنای حکمی آن معنادار می شود.
بیانات قاطعانه در باب تحقق و تحقق و پیروزی بیداری اسلامی، سقوط لیبرال دموکراسی، سقوط تمدن غرب و ... که قطعا به نصر می انجامد و قطعا به صلاح خواهد رفت، دلالت بر فهم تاریخ و سنن حاکم بر تاریخ دارد.
تببین عالم بر اساس سنن قطعی الهی به انسان حکمت می دهد و سخن او را محکم می سازد و قطعیت را برایش به ارمغان می آورد. به جای آنکه در تمسک به تجربه و فرضیات نظریه نما، خویش را اسیر ظن سازد. قرآن انسان را دعوت به سیر در عالم و عاقبت اندیشی و عبرت پژوهی می نماید تا اهل علم شود و سخن محکم بگوید و تکیه بر دیوار سست ظنون خود بنیاد نزند.
این گونه حکمت سرایی حاصل اشراق و افاضه علم است در نسبتی که عارف و حکیم با مقام قدس و ربوبی و با ولی زمانه برقرار می نماید.
اکنون در این منطق تاریخی ما در بستر یک تاریخ و تقدیر و سنت جدید الهی هستیم که لاجرم همه چیزمان را متحول خواهد ساخت.
همراه شدن با تاریخ و سنن الهی دغدغه و شاکله تفکر امام ماست که مع الاسف عام و خاص از آن غافلند و کلاه خردشان از فهم این مهم از سر افتاده است.
این گونه به عالم نگریستن، سبب می شود تا حکمت نظری و عملی در انسان به گونه ای دیگر شکل می گیرد؛ به ویژه در مدیریت فرهنگی، از این رو عناصر جبهه فکری فرهنگی انقلاب اگر ابتنائشان را بر این حکمت سرایی نباشد، محفوف در غفلت و ظنون هستند و علی القاعده به صراطی غیر از صراط انقلاب، استقامت خواهند گرفت. چه آن که ولایت پذیری، عمیق ترین معنایش را در این وادی جلوه گر می سازد.
*برگرفته از کتاب گذاری بر مبانی نظری تفکر فرهنگی امام خامنه ای، تدوین محمد هادی ایرانمنش
پایان پیام/
 

کد خبر 291476

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha