خبرگزاری شبستان: همانطور که وقتی انسان به سفارشها و توصیههای پیشوایان دینی مراجعه میکند و یا به تاریخ دور این اصل مراجعه میکند متأثر و متأسف میشود که چرا این اصل امروز عملی نیست ، وقتی هم که درباره منظرههای هولناک و وحشیانهای که در این اواخر به نام امر به معروف و نهی از منکر پیدا میشده فکر میکند خدا را شکر میکند که چه خوب شد که این امر به معروفها و نهی از منکرها از بین رفت و ای کاش اگر بقایائی هم دارد از بین برود . مظاهری در این اواخر به نام امر به معروف و نهی از منکر در زندگی اجتماعی ما پیدا شده که باید گفت اگر معنای امر به معروف و نهی از منکر این است ، خوب است متروک بماند. استاد شهید مرتضی مطهری در بخشی ازکتاب "ده گفتار" به این مهم پرداخته است.
اصل فراموش شده
آقای آیتی از اصل امر به معروف ، به نام اصل فراموش شده یاد کردند . راست است اصل فراموش شده هم هست ، اما باید دید چرا فراموش شده ؟ من معتقدم که در این مورد هم مثل همه موارد ، ما باید قبل از توجه به علل خارجی قضیه ، سخن معروف منسوب به امیرالمؤمنین ( ع ) را فراموش نکنیم که فرمودند: "دوای درد تو در خود تو است و منشأ درد هم در خود تو است" . این خود ما بودیم که این اصل را به صورتی درآوردیم که مردم را بیزار کردیم و این اصل را فراموشاندیم .
امر به معروف و نهی از منکر در اسلام از نظر اجرایی شرایطی دارد . اولین شرطش حسن نیت و اخلاص است . ما فقط در مورد منکراتی که علنی است و به آنها تجاهر میشود حق تعرض داریم . دیگر حق تجسس و مداخله در اموری که مربوط به زندگی خصوصی مردم است نداریم . ولی در گذشته نزدیک یکعده مردم ماجراجو و شرور بالطبع که میخواستند ماجراجوئی کنند و حساب خردههای خود را با دیگران صاف کنند ، این اصل مقدس را دستاویز قرار میدادند ، احیانا برای آنکه بتوانند مقاصد خود را عملی کنند چند صباحی در گوشه مدرسه زندگی میکردند و برای خود عبائی و ردائی و عمامه و نعلینی و ریش و هیکلی میساختند و بعد به جان مردم میافتادند . چه جرمها و جنایتها که به این نام نشد ! و چه منکرات شنیع که به نام نهی از منکر واقع نشد !
میگویند در زمان ریاست مرحوم آقا نجفی اصفهانی یک روز عدهایکه نام طلبه روی خود گذاشته بودند ولی طلبه واقعی نبودند ( طلاب واقعی همیشه از اینگونه اعمال و ماجراها خود را دور نگه میداشتند ) در حالی که نفس میزدند و یک دایره شکسته و یک دمبک شکسته در دست داشتند آمدند به منزل مرحوم آقا نجفی . ایشان پرسیدند چه خبر است ؟ از کجا میآئید ؟ اینها چیست در دست شما ؟ گفتند در مدرسه بودیم که به ما اطلاع دادند در چندین خانه آنطرف مدرسه مجلس عروسی است و در آنجا دایره و دمبک میزنند . از پشت بام مدرسه از روی بامهای خانهها از این پشت بام به آن پشت بام رفتیم تا به آن خانه رسیدیم . داخل آن خانه شدیم و مردم را زدیم و دایره و دمبک آنها را شکستیم . یکی از آنها جلو و آمد و گفت : من خودم رفتم جلو سیلی محکمی به گوش عروس زدم . مرحوم آقا نجفی گفت : حقیقة نهی از منکر هم همین است که شما کردید . چندین منکر به نام نهی از منکر مرتکب شدید : اولا مجلس عروسی بوده ، ثانیا شما حق تجسس نداشتهاید ، ثالثا شما چه حق داشتهاید از پشت بامهای مردم بروید . رابعا کی به شما اجازه داده که بروید زد و خورد کنید ؟
نظائر این داستان در گذشته زیاد بوده است . خوشبختانه حالا نیست ، ولی حالا هم باید بدانیم بسیاری نهی از منکرها روی قانون امر به معروف و نهی از منکر نیست ، بلکه خود آنها منکراتی است که باید جلو آنها گرفته شود.
اصل " پند یا بند "
قسمت دیگراینست که در میان ما ، در اجراء امر به معروف و نهی از منکر ، آن چیزی که بیشتر مورد توجه بوده دو وسیله بوده . الان هم میبینیم مردم در اجراء این اصل توجهشان فقط به همین دو چیز است . آن دو چیز یکی گفتن است و دیگری اعمال زور ، یعنی اول بگوئیم بعد هم اگر از گفتن نتیجه نگرفتیم اعمال زور بکنیم و به تعبیر دیگر که تعبیر سعدی است ما به " پند " معتقد هستیم و " بند " ، اول پند میدهیم و اگر اثر نکند و قدرت داشته باشیم ، به زدن و بستن متوسل میشویم . این دو تا را خوب شناختهایم و به این دو تا آشنائی داریم .
البته شک نیست که گفتن و پند دادن ، وسیلهای است از وسائل . اعمال زور هم به سهم خود در مواردی وسیله دیگری است از وسائل . ولی آیا وسیله امر به معروف و نهی از منکر منحصر است به همین دو ؟ وسیله دیگر و راه دیگری نیست ؟
راه اخلاص و عمل
در اخبار وارد شده که امر به معروف و نهی از منکر سه مرحله سه مقام دارد : مرحله قلب ، مرحله زبان ، مرحله ید و عمل . ما معمولا از مرحله قلب بجای آنکه اخلاص و حسن نیت و علاقه به سرنوشت مسلمانان را درک کنیم ، جوش و خروش و عصبانیتهای بیجا میفهمیم و از مرحله زبان بجای آنکه بیانهای روشن کننده و منطقی بفهمیم ، که قرآن میفرماید : « ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة » ، موعظهها و پندهای تحکمآمیز میفهمیم ، و از مرحله ید و عمل هم بجای اینکه تبلیغ عملی و حسن عمل و همچنین تدابیر عملی بفهمیم ، تنها این مطلب را فهمیدهایم که باید اعمال زور کرد .
روی هم رفته ما برای گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله زیاده از حد ، اعجاز قائل هستیم ، خیال میکنیم با گفتن و زبان ، کار درست میشود. در حدیث است : "مردم را به دین حق و صلاح دعوت کنید اما با ابزاری غیر از ابزار زبان یعنی با ابزار عمل" . در حدیث دیگری است که معمولا مورد استناد فقهاء در باب امر به معروف و نهی از منکر است که : "چنین نیست که خدا اجازه داده باشد که تنها زبان باز باشد ولی دست بسته باشد ، بلکه اگر باز است هر دو باید باز باشد و اگر میخواهد بسته باشد هر دو بسته باشد" ، یعنی اگر عمل در کار نباشد خوب است زبان هم بسته باشد . در اینجا استنباط یکی از بزرگترین فقهای اسلامی را از این حدیث و امثال این حدیث برای شما از کتاب خودش نقل میکنم .
شیخ ابوجعفر طوسی معروف به " شیخ الطائفه " در کتاب " نهایة " که از متون معتبر فقهیه ما است میفرماید : " امر به معروف ، هم به وسیله دست میشود و هم به وسیله زبان ، اما به وسیله دست معنایش اینست که خودش شخصا عامل کار خیر باشد و عملا از منکرات اجتناب کند تا مردم خودبخود به او تأسی جویند .اما به وسیله زبان به این نحو است که مردم را دعوت کند و نوید بدهد که در دنیا مورد ستایش و در آخرت مشمول پاداش الهی واقع میشوند و آنها را از کیفرهای بد بترساند" . بعد میفرماید : "یک قسم از امر به معروف یدی و عملی اینست که طرف را تأذیب کند و گاه منجر به قتل نفس و جراحت میشود ، ولی اگر مستلزم زدن و قتل نفس باشد بدون دستور حکومت شرعی جایز نیست . "صاحب جواهر الکلام بعد از نقل این عبارتها یا قسمتی از این عبارتها از شیخ طوسی ، اینطور به گفته خود ادامه میدهد : " آری ، از بزرگترین امر به معروف و نهی از منکرها و بالاترین آنها و پایه دارترین آنها و مؤثرترین آنها خصوصا نسبت به زعماء دینی ( که مردم به آنها و عمل آنها مینگرند ) اینست که عملا جامه کار نیک بپوشد و در کارهای خیر ، چه واجب و چه مستحب عملا پیشقدم باشد ، جامه زشتکاری را از اندام خود دور کند ، نفس خویش را به اخلاق عالی تکمیل کند و اخلاق زشت را از خود دور نگهدارد ".
بعد میفرماید : "امر به معروف و نهی از منکر از طریق حسن عمل ، سبب مؤثر و کاملی است و ممکن نیست بیاثر بماند ، خصوصا اگر به پند و اندرزهای خوب زبانی ضمیمه شود که هر مقامی سخنی را ایجاب میکند و هر دردی دوائی دارد . بهداشت و معالجه روح مردم مشکلتر و پرپیچ و خمتر ا ست از معالجه بدن آنها . در آخر ، سخن خود را به این جمله ختم میکند : نسال الله التوفیق لهذه المراتب یعنی از خدا مسئلت مینمائیم که ما را برای رسیدن به این درجات موفق بدارد .
علی ( ع ) میفرماید: " یعنی آنکس که میخواهد پیشوای مردم باشد و مردم را به دنبال خود به راهی دعوت کند ، پیش از آنکه میخواهد به دیگران یاد بدهد خود را مخاطب کند و به خودش تعلیم و تلقین نماید . پیش از آنکه میخواهد مردم را با زبان خود تربیت کند ، با عمل و روش اخلاقی خوب و اخلاق صحیح ، خود را تربیت کند . آنکس که خودش را تعلیم و تلقین میکند و خودش را تربیت و تأدیب میکند برای احترام و تکریم شایستهتر است از آنکه معلم و مربی دیگران است" .
انتظار بیش از حد از زبان و گوش
این خود یک غفلت عظیم و اشتباه بزرگی است امروز در اجتماع ما که برای گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله ، و خلاصه برای زبان و مظاهر زبان بیش از اندازه ارزش قائلیم و بیش از اندازه انتظار داریم . در حقیقت از زبان اعجاز میخواهیم . بالضروره ، گفتن و نوشتن خصوصا اگر همانطوری باشد که قرآن فرموده ، حکمت و موعظه حسنه باشد ، حقائق را روشن کند ، تنها به صورت پندهای تحکمآمیز و آمرانه نباشد ، شرط لازمی است ولی به اصطلاح شرط کافی و یا علت تامه نیست . و چون از زبان بیش از اندازه انتظار داریم و از گوش مردم هم بیش از اندازه انتظار داریم و میخواهیم تنها با زبان و گوش همه کارها را انجام دهیم و انجام نمیشود ناراحت میشویم و ناله و فغان میکنیم و میگوئیم : "گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آنچه البته به جائی نرسد فریاد است"
این شعر برای ما در همه زمانها صادق بوده و هست . فکر نمیکنم که ما اشتباه میکنیم ، ما بیش از اندازه از این گوش و زبان بیچاره انتظار داریم ، گاهی هم - بلکه بیشتر اوقات - باید از راه عمل و چشم استفاده کنیم ، ما با دست خود و عمل خود خوب رفتار کنیم تا آنها با چشم خودشان ببینند . یک مقداری هم به این گوش و زبان بیچاره استراحت بدهیم .
عمل جمعی و گروهی
مطلب دیگر اینکه گذشته از اینکه ما در اجراء امر به معروف و نهی از منکر باید عمل را دخالت دهیم ، به این نکته توجه داشته باشیم که عمل هم اگر فردی باشد چندان مفید فایدهای نیست خصوصا در دنیای امروز . این هم خود یک مشکلی است در زندگی اجتماعی ما که آنهایی هم که اهل عمل میباشند توجهی به عمل اجتماعی ندارند و به اصطلاح تکرو میباشند . از عمل فردی کاری ساخته نیست ، از فکر فرد کاری ساخته نیست ، از تصمیم فرد کاری ساخته نیست ، همکاری و همفکری و مشارکت لازم است .
در تفسیر " المیزان " در ذیل آیه کریمه قرآن : « یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا »بحثی دارد راجع به اینکه دستور اسلام اینست که تفکر ، تفکر اجتماعی باشد .
منطق یا تعبد
مطلب دیگر که آن خیلی مهم است اینست که ما در اجراء امر به معروف و نهی از منکر ، منطق را دخالت نمیدهیم ، در صورتی که هر کاری منطقی مخصوص به خود دارد که کلید آن کار است . عرض کردم چیزی را که ما خوب شناختهایم و بیش از اندازه برایش اثر قائل شدیم زبان بود نه عمل ، در عمل هم توجه به عمل فردی بود نه اجتماعی .
اکنون میگویم چیزی که بیش از هر چیز دیگر مورد غفلت است دخالت منطق است در این کار . مقصود اینست که در کار معروف و منکر باید تدابیر عملی اندیشید و باید دید چه طرز عملی مردم را نسبت به فلان کار نیک تشویق میکند و مردم را از فلان عمل زشت باز میدارد .
از قدیم در میان ما معروف است که زنها زیاد غیبت میکنند . الان هم زنهای قدیمی و محجبه در عین اینکه اهل نماز و روزه و مسجد و عبادت هستند زیاد غیبت میکنند . چرا ؟ زیرا محیط خانوادگی قدیمی ما با آن سبکی که بود طوری است که زن و بیچاره اگر غیبت نکند حرف دیگر و کار دیگر ندارد .اهل علم و معرفت و کتاب که نیست . اهل هنر و کاردستی و صنعت که نیست . در حال فراغت از زحمات خانه سرگرمی دیگری ندارد جز اینکه دور هم جمع شوند و غیبت کنند . روح بالاخره غذا میخواهد . وقتی غذای صحیح نرسید ، از گوشت مرده تغذیه میکند. در حدیث راجع به غیبت واردشده که "غیبت ، خورش سگهای جهنم است ".ما تاکنون هر چه خواستهایم جلو این عمل را بگیریم از راه موعظه و زبان بوده ، در فکر چاره عملی و تدبیر منطقی نبودهایم ، قهرا بلا اثر مانده ، بعد بجای آنکه خودمان و طرز عمل خودمان را متهم نمائیم زنهای بیچاره را متهم کردهایم که جنس آنها چنین و چنان است .
همچنین امروز در محیط زنهای متجدد و فرنگی ماب ما بیماری دیگری وجود دارد و آن بیماری هوسبازی و ولو بودن در حاشیه خیابانها و پیروی مفرط از مد پرستی و اسراف و تجمل است ، بطوری که در اخبار روزنامهها میخوانیم که اروپائیان اعتراف دارند که در این امور زنهای ایرانی در جهان درجه اولاند . این را هم میخواهیم با زبان و موعظه و یا ملامت و طعنه علاج کنیم و البته با این وسائل چارهپذیر نیست . اگر روزی توفیق پیدا کنیم که عملا در فکر چارهجوئی بیفتیم و منطق را در امر به معروف و نهی از منکر دخالت دهیم همه این مشکلات به خوبی و آسانی حل میشود . اگر میخواهید بدانید که در متن دستورات اسلامی به دخالت دادن منطق در امر به معروف و نهی از منکر توجه شده ، به این نکته توجه کنید : فقهاء عموما به استناد اخبار و احادیث گفتهاند که یکی از شرائط امر به معروف و نهی از منکر احتمال تأثیر است .
احتمال اثر یعنی احتمال نتیجه دادن . هر حکمی مصلحتی دارد : نماز مصلحتی دارد ، روزه مصلحتی دارد ، وضو مصلحتی ، امر به معروف و نهی از منکر هم مصلحتی دارد . مصلحت این کار اینست که طرف به سخن یا عمل ما ترتیب اثر بدهد . پس معنای احتمال تأثیر اینست که احتمال بدهی مصلحت تشریع این حکم بر سخن یا عمل تو مترتب بشود .
حال از شما سؤال میکنم که چرا در مورد نماز نگفتهاند اگر احتمال میدهی این نماز در تو اثر داشته باشد و آن مصلحتی که در نماز هست مترتب میشود بخوان ، و اگر احتمال نمیدهی نخوان ؟ و همچنین درباره وضو و روزه و حج و غیره .
برای این که آنها تعبدی محض میباشند . ما نمیتوانیم عقل خودمان را در کیفیت آنها و در این که باید بکنیم یا نباید بکنیم و چه جور بکنیم دخالت بدهیم . ولی امر به معروف و نهی از منکر از کارهائی است که ساختمان و کیفیت ترتیب آن و اینکه در کجا مفید است و به چه شکل مفید است و مؤثر است و بهتر ثمر میدهد و بار میدهد و نتیجه میدهد ، همه را شارع در اختیار عقل ما و فکر ما و منطق ما گذاشته است . عرض کردم صاحب جواهر هم میگوید : در همه موارد ، یگانه چیزی را که باید در نظر گرفت اینست که به چه نحو و به چه شکل و با چه کیفیت و چه وسیله ، به هدف و مقصود نزدیک میشویم .
اگر این مطلب را خوب بفهمیم طرز فکر ما در فهم اخبار و احادیث امر به معروف و نهی از منکر عوض میشود و بسیاری از تعارضهائی که خیال میکنیم بین ادله این اصل در بعضی خصوصیات وجود دارد مرتفع میشود . فعلا نمیتوانیم بیش از این در اطراف این مطلب صحبت بکنم زیرا وقت گذشته است .
خلاصه اینکه اگر ما راستی میخواهیم این اصل فراموش شده را زنده کنیم باید مکتبی و روشی به وجود آوریم عملی ( نه زبانی فقط ) و در عین حال اجتماعی ( نه انفرادی ) و در عین حال منطقی و مبتنی بر اصول علمی علم النفسی و اجتماعی . در این وقت است که صد در صد امید موفقیت هست .
غالبا وقتی که اسم امر به معروف و نهی از منکر برده میشود گفته میشود : ای آقا ! مگر میگذارند ؟ ! مگر میشود امر به معروف و نهی از منکر کرد ؟ ! موانع زیادی هست . من بر عکس معتقدم که یگانه چیزی که در هیچ زمانی ممکن نیست به طور کلی جلو آن را گرفت و هیچ قدرتی نمیتواند به کلی از او جلوگیری کند همین امر به معروف و نهی از منکر است . البته اگر مقصود از امر به معروف و نهی از منکر تنها گفتن و جنجال کردن و بعد هم اعمال زور و فشار باشد ممکن است موانعی پیش بیاید ، ولی عرض کردم اساس امر به معروف و نهی از منکر نیکوکاری است . مگر ممکن است کسی بخواهد از خود گذشتگی کند و خود را در خدمت خلق خدا قرار دهد ، بخواهد خودش خوب باشد و به مردم خوبی کند و آنگاه قدرتی بتواند جلو خوبی خود او یا خوبی کردن او را بگیرد ؟ ! مگر میشود به مردم گفت خوب نباشید و به مردم خوبی نکنید ؟ ! به هر حال اینست اصل مقدس امر به معروف و نهی از منکر ، و آن بود و هست طرز مواجهه ما با این اصل مقدس که کار به اینجا کشیده که نه تنها در جامعه ما متروک شده ، در افکار ما نیز مسخ شده و تغییر شکل داده است.
راستی هیچ تاکنون در اطراف این مسئله فکر کردهاید که چرا ما درتاریخ اسلام از هر طبقهای شخصیتهای مبرز داشتهایم : ادباء بزرگ داشتهایم ، حکماء بزرگ داشتهایم ، فقهاء بزرگ داشتهایم ، شعراء بزرگ داشتهایم ، وعاظ و خطباء بزرگ داشتهایم ، و کتاب و نویسندگان بزرگ داشتهایم ، منجمین و ریاضیون بزرگ داشتهایم ، سیاستمداران بزرگ داشتهایم ، صنعتگران و هنرمندان بزرگ داشتهایم ، ولی مصلحین نداشتهایم و از این جهت ما خیلی فقیریم . البته کم و بیش " مصلح " در میان ما ظهور کرده اما نه آن اندازه که انتظار میرود ، با اینکه ما اصلی در اسلام داریم به نام اصل امر به معروف و نهی از منکر . این اصل میبایست مصلحین زیادی به وجود آورده باشد . البته نباید انتظار داشت که به همان اندازه که مثلا ادیب یا حکیم یا فقیه یا منجم و ریاضیدان داشتهایم میبایست مصلح اجتماعی و دینی داشته باشیم .
" مصلح " یک نبوغ و شخصیت و عمق نظر و دوراندیشی و گذشت دیگری لازم دارد و قهرا عزیز الوجودتر و قلیل الوجودتر است ، ولی فکر میکنم به همان نسبت هم که بسنجیم باز نداشتهایم . چرا ؟ این سؤالی است که فعلا برای من مقدور نیست که بتوانم جوابی به آن بدهم . اینقدر مصلح نداشتهایم و سخن از اصلاح کمتر شنیدهایم که فکر نمیکنیم این هم یک شأن بزرگی است و شایسته مردان بزرگ است . اگر به ما بگویند امیرالمؤمنین یا سید الشهداء سلام الله علیهما مردی بود حکیم ، همه ، معنای این کلمه را میفهمیم و این را مدحی برای آن حضرت میشماریم . و همچنین است اگر بگویند مردی بود فقیه و عارف به احکام الهی ، یا بگویند مردی بود خطیب و فصیح و بلیغ . ولی اگر بگویند مصلح بود ، چیزی از این کلمه نمیفهمیم و چندان به نظر ما مهم نمیآید ، در صورتی که از همه شؤون بالاتر همین است ، و خودشان هم همین اسم و همین شأن را برای خود پسندیدهاید .
علی علیه السلام میفرماید: "خدایا تو میدانی من نه در پی ریاست و زعامت و حکومتم و نه طالب مال و ثروت دنیا ، من فقط مردی مصلح میباشم ، میخواهم نشانههای از بین رفته دین را برگردانم و در بلاد تو اصلاحی به عمل آورم تا ستمدیدگان در امان قرار گیرند و حدود تو جاری شود ."
سید الشهداء سلام الله علیه در وصیتی که هنگام حرکت نوشت و به برادرش محمد ابن حنفیه داد مینویسد :"من برای هوا و هوس قیام نکردم . من مردی اخلالگر و ستمگر نیستم . فلسفه قیام من و نهضت من اصلاح طلبی است . من مردی مصلح میباشم ".
بنا بر این گزارش کتاب ده گفتار، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
پایان پیام/
نظر شما