خرده حساب هایی که با امر به معروف صاف می شود!

باید بدانیم بسیاری نهی از منکرها روی قانون امر به معروف و نهی‏ از منکر نیست ، بلکه خود آنها منکراتی است که باید جلو آنها گرفته شود.

خبرگزاری شبستان: همان‏طور که وقتی انسان به سفارشها و توصیه‏های پیشوایان‏ دینی مراجعه می‏کند و یا به تاریخ دور این اصل مراجعه می‏کند متأثر و متأسف می‏شود که چرا این اصل امروز عملی نیست ، وقتی هم که درباره‏ منظره‏های هولناک و وحشیانه‏ای که در این اواخر به نام امر به معروف و نهی از منکر پیدا می‏شده فکر می‏کند خدا را شکر می‏کند که چه خوب شد که این‏ امر به معروفها و نهی از منکرها از بین رفت و ای کاش اگر بقایائی هم‏ دارد از بین برود . مظاهری در این اواخر به نام امر به معروف و نهی از منکر در زندگی اجتماعی ما پیدا شده که باید گفت اگر معنای امر به معروف‏ و نهی از منکر این است ، خوب است متروک بماند. استاد شهید مرتضی مطهری در بخشی ازکتاب "ده گفتار" به این مهم پرداخته است.

 

اصل فراموش شده
آقای آیتی از اصل امر به معروف ، به نام اصل فراموش شده یاد کردند . راست است اصل فراموش شده هم هست ، اما باید دید چرا فراموش شده ؟ من‏ معتقدم که در این مورد هم مثل همه موارد ، ما باید قبل از توجه به علل‏ خارجی قضیه ، سخن معروف منسوب به امیرالمؤمنین ( ع ) را فراموش نکنیم‏ که فرمودند: "دوای درد تو در خود تو است و منشأ درد هم در خود تو است" . این خود ما بودیم که این اصل را به صورتی‏ درآوردیم که مردم را بیزار کردیم و این اصل را فراموشاندیم .
 

امر به معروف و نهی از منکر در اسلام از نظر اجرایی شرایطی دارد . اولین شرطش حسن نیت و اخلاص است . ما فقط در مورد منکراتی که علنی‏ است و به آنها تجاهر می‏شود حق تعرض داریم . دیگر حق تجسس و مداخله در اموری که مربوط به زندگی خصوصی مردم است نداریم . ولی در گذشته نزدیک‏ یکعده مردم ماجراجو و شرور بالطبع که می‏خواستند ماجراجوئی کنند و حساب‏ خرده‏های خود را با دیگران صاف کنند ، این اصل مقدس را دستاویز قرار می‏دادند ، احیانا برای آنکه بتوانند مقاصد خود را عملی کنند چند صباحی در گوشه مدرسه زندگی می‏کردند و برای خود عبائی و ردائی و عمامه و نعلینی و ریش و هیکلی می‏ساختند و بعد به جان مردم می‏افتادند . چه جرمها و جنایتها که به این نام نشد ! و چه منکرات شنیع که به نام نهی از منکر واقع نشد !
 

می‏گویند در زمان ریاست مرحوم آقا نجفی اصفهانی یک روز عده‏ای‏که نام طلبه روی خود گذاشته بودند ولی طلبه واقعی نبودند ( طلاب واقعی‏ همیشه از اینگونه اعمال و ماجراها خود را دور نگه می‏داشتند ) در حالی که‏ نفس می‏زدند و یک دایره شکسته و یک دمبک شکسته در دست داشتند آمدند به منزل مرحوم آقا نجفی . ایشان پرسیدند چه خبر است ؟ از کجا می‏آئید ؟ اینها چیست در دست شما ؟ گفتند در مدرسه بودیم که به ما اطلاع دادند در چندین خانه آنطرف مدرسه مجلس عروسی است و در آنجا دایره و دمبک‏ می‏زنند . از پشت بام مدرسه از روی بامهای خانه‏ها از این پشت بام به آن‏ پشت بام رفتیم تا به آن خانه رسیدیم . داخل آن خانه شدیم و مردم را زدیم‏ و دایره و دمبک آنها را شکستیم . یکی از آنها جلو و آمد و گفت : من‏ خودم رفتم جلو سیلی محکمی به گوش عروس زدم . مرحوم آقا نجفی گفت : حقیقة نهی از منکر هم همین است که شما کردید . چندین منکر به نام نهی از منکر مرتکب شدید : اولا مجلس عروسی بوده ، ثانیا شما حق تجسس‏ نداشته‏اید ، ثالثا شما چه حق داشته‏اید از پشت بامهای مردم بروید . رابعا کی به شما اجازه داده که بروید زد و خورد کنید ؟
نظائر این داستان در گذشته زیاد بوده است . خوشبختانه حالا نیست ، ولی‏ حالا هم باید بدانیم بسیاری نهی از منکرها روی قانون امر به معروف و نهی‏ از منکر نیست ، بلکه خود آنها منکراتی است که باید جلو آنها گرفته شود.
 

اصل " پند یا بند "

قسمت دیگراینست که در میان ما ، در اجراء امر به معروف و نهی از منکر ، آن چیزی که بیشتر مورد توجه بوده دو وسیله بوده . الان هم می‏بینیم مردم در اجراء این اصل توجهشان فقط به همین‏ دو چیز است . آن دو چیز یکی گفتن است و دیگری اعمال زور ، یعنی اول‏ بگوئیم بعد هم اگر از گفتن نتیجه نگرفتیم اعمال زور بکنیم و به تعبیر دیگر که تعبیر سعدی است ما به " پند " معتقد هستیم و " بند " ، اول‏ پند می‏دهیم و اگر اثر نکند و قدرت داشته باشیم ، به زدن و بستن متوسل‏ می‏شویم . این دو تا را خوب شناخته‏ایم و به این دو تا آشنائی داریم .
البته شک نیست که گفتن و پند دادن ، وسیله‏ای است از وسائل . اعمال‏ زور هم به سهم خود در مواردی وسیله دیگری است از وسائل . ولی آیا وسیله‏ امر به معروف و نهی از منکر منحصر است به همین دو ؟ وسیله دیگر و راه‏ دیگری نیست ؟
 

راه اخلاص و عمل
در اخبار وارد شده که امر به معروف و نهی از منکر سه مرحله سه مقام‏ دارد : مرحله قلب ، مرحله زبان ، مرحله ید و عمل . ما معمولا از مرحله‏ قلب بجای آنکه اخلاص و حسن نیت و علاقه به سرنوشت مسلمانان را درک‏ کنیم ، جوش و خروش و عصبانیتهای بیجا می‏فهمیم و از مرحله زبان بجای‏ آنکه بیانهای روشن کننده و منطقی بفهمیم ، که قرآن می‏فرماید : « ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة » ، موعظه‏ها و پندهای تحکم‏آمیز می‏فهمیم ، و از مرحله ید و عمل هم بجای اینکه‏ تبلیغ عملی و حسن عمل و همچنین تدابیر عملی بفهمیم ، تنها این مطلب را فهمیده‏ایم که باید اعمال زور کرد .
 

روی هم رفته ما برای گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله زیاده از حد ، اعجاز قائل هستیم ، خیال می‏کنیم با گفتن و زبان ، کار درست می‏شود. در حدیث است : "مردم را به دین حق و صلاح دعوت کنید اما با ابزاری غیر از ابزار زبان یعنی با ابزار عمل" . در حدیث دیگری است که معمولا مورد استناد فقهاء در باب امر به معروف و نهی از منکر است که : "چنین نیست که خدا اجازه داده باشد که تنها زبان باز باشد ولی دست بسته باشد ، بلکه اگر باز است هر دو باید باز باشد و اگر می‏خواهد بسته باشد هر دو بسته باشد" ، یعنی اگر عمل در کار نباشد خوب است زبان هم بسته باشد . در اینجا استنباط یکی از بزرگترین فقهای اسلامی را از این حدیث و امثال این حدیث‏ برای شما از کتاب خودش نقل می‏کنم .
 

شیخ ابوجعفر طوسی معروف به " شیخ الطائفه " در کتاب " نهایة " که‏ از متون معتبر فقهیه ما است می‏فرماید : " امر به معروف ، هم به وسیله دست می‏شود و هم به‏ وسیله زبان ، اما به وسیله دست معنایش اینست که خودش شخصا عامل کار خیر باشد و عملا از منکرات اجتناب کند تا مردم خودبخود به او تأسی جویند .اما به وسیله زبان به این نحو است که مردم را دعوت کند و نوید بدهد که در دنیا مورد ستایش و در آخرت مشمول پاداش الهی واقع می‏شوند و آنها را از کیفرهای بد بترساند" . بعد می‏فرماید : "یک قسم از امر به معروف یدی و عملی‏ اینست که طرف را تأذیب کند و گاه منجر به قتل نفس و جراحت می‏شود ، ولی اگر مستلزم زدن و قتل نفس باشد بدون دستور حکومت شرعی جایز نیست . "صاحب جواهر الکلام بعد از نقل این عبارتها یا قسمتی از این عبارتها از شیخ طوسی ، اینطور به گفته خود ادامه می‏دهد : " آری ، از بزرگترین امر به معروف و نهی از منکرها و بالاترین آنها و پایه دارترین آنها و مؤثرترین آنها خصوصا نسبت به زعماء دینی ( که‏ مردم به آنها و عمل آنها می‏نگرند ) اینست که عملا جامه کار نیک بپوشد و در کارهای خیر ، چه واجب و چه مستحب عملا پیشقدم باشد ، جامه زشتکاری را از اندام خود دور کند ، نفس خویش را به اخلاق عالی تکمیل کند و اخلاق‏ زشت را از خود دور نگهدارد ".
بعد می‏فرماید : "امر به معروف و نهی از منکر از طریق‏ حسن عمل ، سبب مؤثر و کاملی است و ممکن نیست بی‏اثر بماند ، خصوصا اگر به پند و اندرزهای خوب زبانی ضمیمه شود که هر مقامی سخنی را ایجاب‏ می‏کند و هر دردی دوائی دارد . بهداشت و معالجه روح مردم مشکل‏تر و پرپیچ‏ و خم‏تر ا ست از معالجه بدن آنها . در آخر ، سخن خود را به این جمله ختم‏ می‏کند : نسال الله التوفیق لهذه المراتب یعنی از خدا مسئلت می‏نمائیم که‏ ما را برای رسیدن به این درجات موفق بدارد .
علی ( ع ) می‏فرماید: " یعنی آنکس که‏ می‏خواهد پیشوای مردم باشد و مردم را به دنبال خود به راهی دعوت کند ، پیش از آنکه می‏خواهد به دیگران یاد بدهد خود را مخاطب کند و به خودش‏ تعلیم و تلقین نماید . پیش از آنکه می‏خواهد مردم را با زبان خود تربیت‏ کند ، با عمل و روش اخلاقی خوب و اخلاق صحیح ، خود را تربیت کند . آنکس‏ که خودش را تعلیم و تلقین می‏کند و خودش را تربیت و تأدیب می‏کند برای‏ احترام و تکریم شایسته‏تر است از آنکه معلم و مربی دیگران است" .
 

انتظار بیش از حد از زبان و گوش
این خود یک غفلت عظیم و اشتباه بزرگی است امروز در اجتماع ما که‏ برای گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله ، و خلاصه برای زبان و مظاهر زبان بیش‏ از اندازه ارزش قائلیم و بیش از اندازه انتظار داریم . در حقیقت از زبان اعجاز می‏خواهیم . بالضروره ، گفتن و نوشتن خصوصا اگر همانطوری باشد که قرآن فرموده ، حکمت و موعظه حسنه باشد ، حقائق را روشن کند ، تنها به‏ صورت پندهای تحکم‏آمیز و آمرانه نباشد ، شرط لازمی است ولی به اصطلاح شرط کافی و یا علت تامه نیست . و چون از زبان بیش از اندازه انتظار داریم‏ و از گوش مردم هم بیش از اندازه انتظار داریم و می‏خواهیم تنها با زبان‏ و گوش همه کارها را انجام دهیم و انجام نمی‏شود ناراحت می‏شویم و ناله و فغان می‏کنیم و می‏گوئیم : "گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آنچه البته به جائی نرسد فریاد است"
این شعر برای ما در همه زمانها صادق بوده و هست . فکر نمی‏کنم که ما اشتباه می‏کنیم ، ما بیش از اندازه از این گوش و زبان بیچاره انتظار داریم ، گاهی هم - بلکه بیشتر اوقات - باید از راه عمل و چشم استفاده‏ کنیم ، ما با دست خود و عمل خود خوب رفتار کنیم تا آنها با چشم خودشان‏ ببینند . یک مقداری هم به این گوش و زبان بیچاره استراحت بدهیم .
 

عمل جمعی و گروهی
مطلب دیگر اینکه گذشته از اینکه ما در اجراء امر به معروف و نهی از منکر باید عمل را دخالت دهیم ، به این نکته توجه داشته باشیم که عمل هم‏ اگر فردی باشد چندان مفید فایده‏ای نیست خصوصا در دنیای امروز . این هم‏ خود یک مشکلی است در زندگی اجتماعی ما که آنهایی هم که اهل عمل می‏باشند توجهی به عمل اجتماعی ندارند و به اصطلاح تک‏رو می‏باشند . از عمل فردی‏ کاری ساخته نیست ، از فکر فرد کاری ساخته نیست ، از تصمیم فرد کاری‏ ساخته نیست ، همکاری و همفکری و مشارکت لازم است .
در تفسیر " المیزان " در ذیل آیه کریمه قرآن : « یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا »بحثی دارد راجع به اینکه دستور اسلام‏ اینست که تفکر ، تفکر اجتماعی باشد .
 

منطق یا تعبد
مطلب دیگر که آن خیلی مهم است اینست که ما در اجراء امر به معروف و نهی از منکر ، منطق را دخالت نمی‏دهیم ، در صورتی که هر کاری منطقی‏ مخصوص به خود دارد که کلید آن کار است . عرض کردم چیزی را که ما خوب شناخته‏ایم و بیش از اندازه برایش اثر قائل شدیم زبان بود نه عمل ، در عمل هم توجه به عمل فردی بود نه اجتماعی‏ .
 

اکنون می‏گویم چیزی که بیش از هر چیز دیگر مورد غفلت است دخالت منطق‏ است در این کار . مقصود اینست که در کار معروف و منکر باید تدابیر عملی اندیشید و باید دید چه طرز عملی مردم را نسبت به فلان کار نیک‏ تشویق می‏کند و مردم را از فلان عمل زشت باز می‏دارد .
 

از قدیم در میان ما معروف است که زنها زیاد غیبت می‏کنند . الان هم‏ زنهای قدیمی و محجبه در عین اینکه اهل نماز و روزه و مسجد و عبادت هستند زیاد غیبت می‏کنند . چرا ؟ زیرا محیط خانوادگی قدیمی ما با آن سبکی که‏ بود طوری است که زن و بیچاره اگر غیبت نکند حرف دیگر و کار دیگر ندارد .اهل علم و معرفت و کتاب که نیست . اهل هنر و کاردستی و صنعت که‏ نیست . در حال فراغت از زحمات خانه سرگرمی دیگری ندارد جز اینکه دور هم جمع شوند و غیبت کنند . روح بالاخره غذا می‏خواهد . وقتی غذای صحیح‏ نرسید ، از گوشت مرده تغذیه می‏کند. در حدیث راجع به غیبت واردشده که "غیبت ، خورش سگهای جهنم است‏ ".ما تاکنون هر چه خواسته‏ایم جلو این عمل را بگیریم از راه موعظه و زبان‏ بوده ، در فکر چاره عملی و تدبیر منطقی نبوده‏ایم ، قهرا بلا اثر مانده ، بعد بجای آنکه خودمان و طرز عمل خودمان را متهم نمائیم زنهای بیچاره را متهم کرده‏ایم که جنس آنها چنین و چنان است .
 

همچنین امروز در محیط زنهای متجدد و فرنگی ماب ما بیماری دیگری وجود دارد و آن بیماری هوسبازی و ولو بودن در حاشیه خیابانها و پیروی مفرط از مد پرستی و اسراف و تجمل است ، بطوری که در اخبار روزنامه‏ها می‏خوانیم‏ که اروپائیان اعتراف دارند که در این امور زنهای ایرانی در جهان درجه‏ اول‏اند . این را هم می‏خواهیم با زبان و موعظه و یا ملامت و طعنه علاج کنیم‏ و البته با این وسائل چاره‏پذیر نیست . اگر روزی توفیق پیدا کنیم که عملا در فکر چاره‏جوئی بیفتیم و منطق را در امر به معروف و نهی از منکر دخالت‏ دهیم همه این مشکلات به خوبی و آسانی حل می‏شود . اگر می‏خواهید بدانید که در متن دستورات اسلامی به دخالت دادن منطق در امر به معروف و نهی از منکر توجه شده ، به این نکته توجه کنید : فقهاء عموما به استناد اخبار و احادیث گفته‏اند که یکی از شرائط امر به معروف‏ و نهی از منکر احتمال تأثیر است .
 

احتمال اثر یعنی احتمال نتیجه دادن . هر حکمی مصلحتی دارد : نماز مصلحتی دارد ، روزه مصلحتی دارد ، وضو مصلحتی ، امر به معروف و نهی از منکر هم مصلحتی دارد . مصلحت این کار اینست که طرف به سخن یا عمل ما ترتیب اثر بدهد . پس معنای احتمال تأثیر اینست که احتمال بدهی‏ مصلحت تشریع این حکم بر سخن یا عمل تو مترتب بشود .
 

حال از شما سؤال می‏کنم که چرا در مورد نماز نگفته‏اند اگر احتمال می‏دهی‏ این نماز در تو اثر داشته باشد و آن مصلحتی که در نماز هست مترتب می‏شود بخوان ، و اگر احتمال نمی‏دهی نخوان ؟ و همچنین درباره وضو و روزه و حج و غیره .
 

برای این که آنها تعبدی محض می‏باشند . ما نمی‏توانیم عقل خودمان را در کیفیت آنها و در این که باید بکنیم یا نباید بکنیم و چه جور بکنیم‏ دخالت بدهیم . ولی امر به معروف و نهی از منکر از کارهائی است که‏ ساختمان و کیفیت ترتیب آن و اینکه در کجا مفید است و به چه شکل مفید است و مؤثر است و بهتر ثمر می‏دهد و بار می‏دهد و نتیجه می‏دهد ، همه را شارع در اختیار عقل ما و فکر ما و منطق ما گذاشته است . عرض کردم صاحب‏ جواهر هم می‏گوید : در همه موارد ، یگانه چیزی را که باید در نظر گرفت‏ اینست که به چه نحو و به چه شکل و با چه کیفیت و چه وسیله ، به هدف و مقصود نزدیک می‏شویم .
 

اگر این مطلب را خوب بفهمیم طرز فکر ما در فهم اخبار و احادیث امر به معروف و نهی از منکر عوض می‏شود و بسیاری از تعارضهائی که خیال‏ می‏کنیم بین ادله این اصل در بعضی خصوصیات وجود دارد مرتفع می‏شود . فعلا نمی‏توانیم بیش از این در اطراف این مطلب صحبت بکنم زیرا وقت گذشته‏ است .
 

خلاصه اینکه اگر ما راستی می‏خواهیم این اصل فراموش شده را زنده کنیم‏ باید مکتبی و روشی به وجود آوریم عملی ( نه زبانی فقط ) و در عین‏ حال اجتماعی ( نه انفرادی ) و در عین حال منطقی و مبتنی بر اصول علمی علم‏ النفسی و اجتماعی . در این وقت است که صد در صد امید موفقیت هست .
 

 

غالبا وقتی که اسم امر به‏ معروف و نهی از منکر برده می‏شود گفته می‏شود : ای آقا ! مگر می‏گذارند ؟ ! مگر می‏شود امر به معروف و نهی از منکر کرد ؟ ! موانع زیادی هست . من بر عکس معتقدم که یگانه چیزی که در هیچ زمانی ممکن نیست به طور کلی جلو آن را گرفت و هیچ قدرتی نمی‏تواند به کلی از او جلوگیری کند همین‏ امر به معروف و نهی از منکر است . البته اگر مقصود از امر به معروف و نهی از منکر تنها گفتن و جنجال کردن و بعد هم اعمال زور و فشار باشد ممکن‏ است موانعی پیش بیاید ، ولی عرض کردم اساس امر به معروف و نهی از منکر نیکوکاری است . مگر ممکن است کسی بخواهد از خود گذشتگی کند و خود را در خدمت خلق خدا قرار دهد ، بخواهد خودش خوب باشد و به مردم خوبی‏ کند و آنگاه قدرتی بتواند جلو خوبی خود او یا خوبی کردن او را بگیرد ؟ ! مگر می‏شود به مردم گفت خوب نباشید و به مردم خوبی نکنید ؟ ! به هر حال اینست اصل مقدس امر به معروف و نهی از منکر ، و آن بود و هست طرز مواجهه ما با این اصل مقدس که کار به اینجا کشیده که نه تنها در جامعه ما متروک شده ، در افکار ما نیز مسخ شده و تغییر شکل داده است‏.
 

راستی هیچ تاکنون در اطراف این مسئله فکر کرده‏اید که چرا ما درتاریخ اسلام از هر طبقه‏ای شخصیتهای مبرز داشته‏ایم : ادباء بزرگ داشته‏ایم‏ ، حکماء بزرگ داشته‏ایم ، فقهاء بزرگ داشته‏ایم ، شعراء بزرگ داشته‏ایم ، وعاظ و خطباء بزرگ داشته‏ایم ، و کتاب و نویسندگان بزرگ داشته‏ایم ، منجمین و ریاضیون بزرگ داشته‏ایم ، سیاستمداران بزرگ داشته‏ایم ، صنعتگران و هنرمندان بزرگ داشته‏ایم ، ولی مصلحین نداشته‏ایم و از این‏ جهت ما خیلی فقیریم . البته کم و بیش " مصلح " در میان ما ظهور کرده‏ اما نه آن اندازه که انتظار می‏رود ، با اینکه ما اصلی در اسلام داریم به‏ نام اصل امر به معروف و نهی از منکر . این اصل می‏بایست مصلحین زیادی به‏ وجود آورده باشد . البته نباید انتظار داشت که به همان اندازه که مثلا ادیب یا حکیم یا فقیه یا منجم و ریاضیدان داشته‏ایم می‏بایست مصلح‏ اجتماعی و دینی داشته باشیم .
 

" مصلح " یک نبوغ و شخصیت و عمق نظر و دوراندیشی و گذشت دیگری لازم دارد و قهرا عزیز الوجودتر و قلیل الوجودتر است ، ولی فکر می‏کنم به همان نسبت هم که بسنجیم باز نداشته‏ایم . چرا ؟ این سؤالی است که فعلا برای من مقدور نیست که بتوانم جوابی به آن بدهم . اینقدر مصلح نداشته‏ایم و سخن از اصلاح کمتر شنیده‏ایم که فکر نمی‏کنیم این‏ هم یک شأن بزرگی است و شایسته مردان بزرگ است . اگر به ما بگویند امیرالمؤمنین یا سید الشهداء سلام الله علیهما مردی بود حکیم ، همه ، معنای این کلمه را می‏فهمیم و این را مدحی برای آن حضرت می‏شماریم . و همچنین است اگر بگویند مردی بود فقیه و عارف به احکام الهی ، یا بگویند مردی بود خطیب و فصیح و بلیغ . ولی اگر بگویند مصلح بود ، چیزی از این‏ کلمه نمی‏فهمیم و چندان به نظر ما مهم نمی‏آید ، در صورتی که از همه شؤون بالاتر همین است ، و خودشان هم همین اسم و همین‏ شأن را برای خود پسندیده‏اید .
 

علی علیه السلام می‏فرماید: "خدایا تو می‏دانی من نه در پی ریاست و زعامت و حکومتم و نه طالب مال و ثروت دنیا ، من فقط مردی مصلح می‏باشم‏ ، می‏خواهم نشانه‏های از بین رفته دین را برگردانم و در بلاد تو اصلاحی به‏ عمل آورم تا ستمدیدگان در امان قرار گیرند و حدود تو جاری شود ."
 

سید الشهداء سلام الله علیه در وصیتی که هنگام حرکت نوشت و به برادرش‏ محمد ابن حنفیه داد می‏نویسد :"من برای هوا و هوس‏ قیام نکردم . من مردی اخلالگر و ستمگر نیستم . فلسفه قیام من و نهضت من‏ اصلاح طلبی است . من مردی مصلح می‏باشم ".
 

بنا بر این گزارش کتاب ده گفتار، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
 

پایان پیام/
 

کد خبر 290674

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha