خبرگزاری شبستان: انتخاب دکتر حسن روحانی به عنوان هفتمین رییسجمهوری ایران امیدها را در سراسر جهان برای آغاز فصل جدیدی از تعامل و همکاری ایران و جامعه بینالملل در آیندهای نزدیک زنده کرده است.
دولت «تدبیر و امید» متعهد به توسعه روابط خارجی ایران و پیداکردن راهحلی مناسب برای مسئله هستهای پس از تقریبا یک دهه بحث و منازعه در این رابطه شده است.
ایران در سه دهه گذشته دارای روابط رسمی با ایالات متحده آمریکا نبوده و رابطه با آمریکا همیشه موضوعی بحثبرانگیز در سیاست خارجی ایران بوده است.
روحانی قول داده تا راهی برای فرو کاستن از بحث و منازعه با آمریکا پیدا کند، البته در صورتی که مقامات کاخ سفید و کنگره متقاعد شوند مذاکرات باید بر مبنای احترام متقابل و گامهای مساوی به جای زبان تحریم و تهدید علیه ایران باشد.
در راستای جستوجویی در آینده روابط ایران و آمریکا، رویکرد آمریکا در قبال ایران پس از انقلاب اسلامی 1979، واکنشِ کاخ سفید نسبت به انتخاب دکتر حسن روحانی در چهاردهمین انتخابات ریاستجمهوری ایران در روز 14 ژوئن و فرصتهای از دست رفته برای برقراری روابط میان آمریکا و ایران، پایگاه « Iran Review» گفتوگویی با «لارنس ویلکرسون»، کارشناس سیاسی ، سرهنگ سابق ارتش آمریکا و رییس دفتر کالین پاول، وزیر امور خارجه سابق این کشور انجام داده است.
ویلکرسون پس از جدا شدن از دنیای سیاست همواره منتقد سیاست خارجی آمریکا بوده، چندین مقاله در این زمینه نوشته است و گفتوگوهای مختلفی در انتقاد از جنگ عراق و حمایت آشکار واشنگتن از «تروریسم جهانی» انجام داده است.
پرزینت جرج دبلیو بوش در سخنرانی 29 ژانویه سال 2003 میلادی از «محور شرارت» سخن گفت که از کره شمالی تا خاورمیانه کشیده شده و ایران و عراق را دربر دارد. او ایران را تهدیدی برای امنیت و صلح جهانی دانست، این در حالی است که محمد خاتمی، رییسجمهوری سابق ایران که یک چهره اصلاحطلب با سیاست خارجی صلحجویانه مبنی بر کاستن تنشها با غرب بود در برخی زمینهها با آمریکا و اتحادیه اروپا همکاری کرده و نظریه او در مورد گفتوگوی تمدنها مورد استقبال بینالمللی قرار گرفته بود. آیا فکر نمیکنید که نامیدن ایران به عنوان محور شرارت یک اشتباه استراتژیک از سوی بوش بود؟
اگر اینطور فرض کنیم که هدف استراتژیک آمریکا تأمین منافع بنیادین آمریکا، متحدان و دوستاناش در جهان و یا مهمتر از آن ایجاد صلح جهانی است، این اظهارات یک اشتباه استراتژیک بوده است، اما اگر اهداف استراتژیک آمریکا را ایجاد ناآرامی در آسیای غربی، حمایت از جنگطلبی رژیم صهیونیستی و افزایش کنترل آمریکا بر منابع نفتی منطقه و ایجاد جنگ همیشگی در نظر بگیریم- که همین طور هم هست-، سخنان بوش اشتباه استراتژیک نبوده بلکه در راستای اهداف استراتژیک آمریکا بوده است.
دو عضو از سه کشور نام نهاد شده از سوی بوش به عنوان «محور شرارت» نزدیک به یکچهارم منابع نفتی جهان را در اختیار دارند؛ جنگطلبی رژیم صهیونیستی متوقف نشده بلکه افزایش هم پیدا کرده است ، منطقه اکنون در ناآرامی و آشوب است و آمریکا همواره در شرایط جنگ قرار دارد؛ بنابراین سخنرانی در مورد «محور شرارت» تنها منجر به این نتایج شده است. این همان نتیجهای است که برخی سیاستمداران در آمریکا و رژیم صهیونیستی خواستار آن بودند.
بنابراین به عقیده شما عدهای در واشنگتن و تلآویو از منازعه بین ایران و آمریکا نفع میبرند. اما در مورد به وجود آمدن شرایط روابط دوجانبه بین دو کشور ایران و آمریکا در دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی چطور؟ او تمایل خود را به انجام گفتوگوی دوجانبه با آمریکا نشان داد. او یکی از اولین رهبران جهان بود که پس از حادثه 11 سپتامبر برای دولت آمریکا پیام تسلیت فرستاد اما به نظر میرسد که پرزیدت بوش مایل به نشاندادن واکنش مثبت در این زمینه نبود. آیا میتوانیم بوش را در مورد شکست تلاشها برای آوردن ایران و آمریکا پای میز مذاکره مقصر بدانیم؟
پرزیدنت بوش آنقدر با معلومات نبود که بتواند شرایط را برای به وجود آوردن شرایط دیپلماتیک شکستخورده با ایران به وجود آورد. این «ریچارد چنی»، معاون بوش بود که شرایط را برای ایجاد این شکست مهیا کرد. چنی مصرانه بر این سیاست تأکید داشت که هیچ مذاکرهای با ایران نباید وجود داشته باشد. در حقیقت او این سیاست خود را به رییسجمهوری ناخودآگاه آمریکا فروخت. بعدها در سال 2003 میلادی وقتی دوباره فرصتی برای آغاز مذاکرات هدفدار با تهران به وجود آمد چنی همه دولت را با دیدگاههایش در اختیار گرفته بود. حتی «کالین پاول»، وزیر خارجه هم با طرح ابتکاری ایران در سال 2003 مخالفت کرد. چنی یکی از افرادی بود که میخواست ناآرامی در منطقه وجود داشته باشد، خوی تهاجمی رژیم صهیونیستی ادامه پیدا کند و آمریکا همواره در جنگ با کشورهای دیگر باشد.
بسیاری معتقدند که سیا دارای روابط نزدیک با شورشیان افغان در دهه 1990 بود که بعدها حلقههای درونی القاعده و طالبان را تشکیل داد. برخی از کارشناسان سیاسی شواهدی در اختیار دارند که نشان میدهد آمریکا از مجاهدین افغان برای جنگ با نیروهای شوروی در دهه 1990 حمایت کرده بوده است، آیا شما این دیدگاه را که روشنفکرمآبان آمریکایی قبل از حملات 11 سپتامبر به طور مخفیانه سلاح و دلار به طالبان و القاعده میدادند، انکار میکنید؟
من هرگز این دیدگاه را انکار نمیکنم، آمریکا کاملا مسئول فعالیتهای مجاهدینی بود که علیه شوروی در افغانستان میجنگیدند. اصطلاح سیا برای این نوع فعالیت، «انفجار» است. مفهوم ساده این اصطلاح این است که انعکاس عملکردهای سری سیا در یک دوره خاص بعدها در دورهای دیگر به آمریکا برمیگردد و آسیبهایی را با خود به همراه دارد.
«سیمور هرش»، ژورنالیست محقق و «گلن گرین والد»، گزارشگر سیاسی آمریکا، مذاکرات قابل استنادی را منتشر کردهاند که بر اساس آن سیا با کمک عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی از گروهک تروریستی ضد ایرانی مجاهدین خلق حمایت مالی میکردند و در 10 سال گذشته به آنها سلاح میدادند تا به ایران فشار سیاسی وارد کنند. آیا شما این روابط مخفیانه را تأیید میکنید؟
اگر اهل شرطبندی بودم شرط میبستم که آنچه این دو نفر بر آن تأکید کردهاند ،درست است اما از آنجا که از سال 2005 در فعالیتهای امنیتی نبودهام ،نمیتوانم به طور قطعی این موضوع را تأیید کنم.
آمریکا در سال 2012 با حذف نام مجاهدین خلق از لیست سازمان های تروریستی خارجی، آخرین برگ خود را به زمین انداخت. نظر شما در مورد این تصمیم جنجالی چیست؟ آیا این یک رویکرد دوگانه و منافقانه در قبال تروریسم و حقوق بشر نیست؟
این اقدام آمریکا کاملا مزورانه و حرکتی بسیار احمقانه بود. در حقیقت حذف گروهک منافقین از لیست تروریستی مبتنی بر وابستگی غیرمنطقی آمریکا به رژیم صهیونیستی و آرزوی کاملا غیرمنطقی برای تنبیه ایران با هر وسیله ممکن بود و این در حالی است که گروهک تروریستی منافقین، تروریستهایی تشنه خون هستند.
همچنین آمریکا به «اوبیز پوسادا کاریلس» پناه داد. او یک تروریست است که مسئول سقوط هواپیمای مسافربری کوبایی و کشتهشدن همه مسافران آن و همچنین بمبگذاری هتلهای هاوانا در سال 1997 است، بنابراین حمایت از تروریستها سیاست جدیدی برای آمریکا نیست.
سؤالی در مورد افزایش موج اسلامهراسی در آمریکا وجود دارد. اقلیت مسلمان در آمریکا در سالهای گذشته تحت فشارهای شدیدی بودهاند و بسیاری معتقدند دولت بوش با لفاظیهای تند ضد اسلامیاش کمک شایانی به گسترش اسلامهراسی و ترسیمکردن تصویری از مسلمانان به عنوان گروهی از افراد تروریست کرد. مسلمانان در غرب پس از حملات 11 سپتامبر از حقوق اساسی خود محروم شدهاند و به عنوان تروریستهایی معرفی شدهاند که میخواهند ارزشهای دموکراتیک غرب را کوچک جلوه دهند، نظر شما در اینباره چیست؟
بسیاری از افراد در آمریکا که اکثرا هم ثروتمند هستند پس از این حملات با ساخت فیلمها و تبلیغات عمومی شروع به تخریب اسلام و مسلمانان کردند و همچنان هم این کار را انجام میدهند. بسیاری از این عوامل به طور مستقیم با عوامل راستگرا در رژیم صهیونیستی مرتبط هستند.
نظر شما در مورد واکنش آمریکا به انتخابات ریاستجمهوری اخیر ایران چیست؟
کنگره آمریکا واکنشهای مختلفی در اینباره از خود نشان داده است. بیش از صد نفر از اعضای کنگره اخیرا نامهای به پرزیدنت اوباما نوشتند و از او خواستند از این فرصت برای دستیابی به راهحل دیپلماتیک برای پایاندادن به نگرانیهای ایران- آمریکا استفاده کند. در عین حال بیش از دوسوم کنگره رأی به افزایش تحریمها علیه ایران دادند. به نظر میرسد کنگره آمریکا نمیداند چه میخواهد اما عملکردهای کلی آنها در سالهای گذشته بیشتر از اینکه سودمند و کمککننده باشد زیانبار بوده است.
همانطور که اشاره کردید مجلس نمایندگان آمریکا در روز 31 جولای لایحهای را مبنی بر تحریمهای جدید علیه نفت و بخشهای معدن و اتومبیل ایران تصویب کرد. آیا این تصمیم خدشهای به مذاکرات هستهای آتی بین ایران و گروه 1+5 وارد نمیکند؟دور جدید تحریمها قطعا تلاشهای روحانی را برای از میان برداشتن بنبست هستهای ایران به شیوهای مسالمتآمیز تضعیف میکند. نظر شما در اینباره چیست؟
من هم با نظر شما موافقم، بسیاری از عملکردهای کنگره آمریکا کاملا بیفایده و بیخاصیت بوده است.
پیشبینی شما از آینده روابط ایران و آمریکا در دولت آقای روحانی چیست؟ آمریکا باید چه قدمهایی را برای کاستن از تنشها بردارد؟
آمریکا باید تحریمها را تا حد ممکن کاهش دهد و ایران را به عنوان عضوی از جامعه جهانی با همه حقوقاش به رسمیت بشناسد. آمریکا همچنین باید آشکارا اعلام کند که هدفاش تغییر رژیم ایران نیست. پس از آن باید همه مسایل از حمایت از تروریسم گرفته تا شرایط در سوریه، عراق و افغانستان روی میز مذاکره قرار گیرد.
پیشبینی من در مورد مذاکرات آتی این است که به خاطر سرسختی دو طرف ایران و آمریکا شاید موفقیت قابل توجهای حاصل نشود. عدم اعتماد که بین دو طرف وجود دارد و عدم تمایل گروهی برای راهحلی دیپلماتیک از دلایلی است که میتواند مانع از به نتیجه رسیدن این مذاکرات شود.
پایان پیام/
نظر شما