خطابه  آتشینی که سنگر  رزم را فرو ریخت!

خطابه‏های مهیج امیرالمؤمنین (ع) در موقعی‏ ایراد شده که احساسات باید برافروخته شود و طوفانی به وجود آید و بنیادی‏ ظالمانه برکنده شود.

خبرگزاری شبستان: بزرگترین بخش نهج البلاغه ، بخش مواعظ است تقریبا نیمی از نهج البلاغه‏ را این بخش تشکیل می‏دهد و بیشترین شهرت نهج البلاغه مدیون موعظه‏ها و پندها و اندرزها و حکمتهای عملی آن است . بگذریم از مواعظ قرآن و یک سلسله مواعظی که از رسول اکرم ولو مختصر باقی مانده است و به منزله ریشه و سر رشته نهج البلاغه به شمار می‏رود . استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب "سیری در نهج البلاغه" به بیان موضوع مواعظ بی نظیر پرداخته است.

 

مواعظ بی نظیر
مواعظ نهج البلاغه در عربی و فارسی بی‏نظیر است . بیش از هزار سال است که این مواعظ نقش موثر و خارق العاده خود را ایفا کرده و می‏کند ، هنوز در این کلمات جاندار ، آن نفوذ و تاثیر هست‏ که دلها را به تپش اندازد و به احساسات رقت بخشد و اشکها را جاری سازد و تا بوئی از انسانیت باقی باشد این کلمات اثر خود را خواهد بخشید .
 

مقایسه با سایر مواعظ
ما در فارسی و عربی مواعظ زیادی داریم ، مواعظی در اوج تعالی و لطافت ولی در قالب نظم و شعر . در عربی قصیده معروف " ابوالفتح بستی " و همچنین قصیده رثائیه ابوالحسن تهامی که به مناسبت مرگ فرزند جوانش‏ سروده است و همچنین قسمتهای اول قصیده معروف " برده " اثر طبع بلند بوصیری‏ مصری هر کدام از اینها یک اثر جاویدان است و مانند ستاره در ادبیات اسلامی‏ عربی می‏درخشد و هرگز کهنه و فرسوده نخواهد شد .
در فارسی ، اشعار موعظه‏ای سعدی در گلستان و بوستان و قصائد ، فوق‏ العاده جالب و موثر است و در نوع خود شاهکار است . مانند اشعار معروفی که در مقدمه گلستان آورده و با این بیت آغاز می‏شود :
هر دم از عمر می‏رود نفسی چون نگه می‏کنم نمانده بسی
 

و یا در قصائد آنجا که می‏گوید :
ایها الناس جهان جای تن آسانی نیست مرد دانا به جهان داشتن ارزانی‏ نیست
بوستان سعدی پر است از موعظه‏های آبدار جاندار و شاید باب نهم که در توبه و راه صواب است از همه عالیتر باشد . همچنین است پاره‏ای از مواعظ مولوی در مثنوی و سایر شعرای فارسی زبان‏ که فعلا مجال ذکر نمونه از آنها نیست .
 

در ادبیات اسلامی ، اعم از عربی یا فارسی مواعظ و حکم بسیار عالی وجود دارد ، منحصر به این دو زبان نیست در زبان ترکی و اردو و بعضی از زبانهای دیگر نیز این بخش از ادبیات اسلامی جلوه خویش را نموده‏ است و یک روح خاص بر همه آنها حکمفرما است .
 

اگر کسی با قرآن کریم و کلمات رسول اکرم و امیرالمؤمنین و سایر ائمه‏ دین و اکابر اولیه مسلمین آشنا باشد می‏بیند یک روح که همان روح اسلامی‏ است در همه مواعظ فارسی آشکار است ، همان روح است ولی در جامه و پیکره‏ زبان شیرین فارسی .
 

اگر کسی یا کسانی در دو زبان عربی و فارسی تبحر داشته باشند و با سایر زبانهایی که ادبیات اسلامی را منعکس کرده‏اند نیز آشنایی داشته باشند و شاهکارهایی که در زمینه مواعظ اسلامی بوجود آمده جمع آوری کنند معلوم‏ خواهد شد که فرهنگ اسلامی از این نظر فوق العاده غنی و پیشرفته است .
 

ولی تعجب در اینست که همه نبوغ فارسی زبانان از نظر مواعظ در شعر ظهور کرده است اما در نثر هیچ اثر برجسته‏ای وجود ندارد . در نثر آنچه‏ وجود دارد به صورت جمله‏های کوتاه و کلمات قصار است ، مانند نثر گلستان‏ که قسمتی از آنها موعظه است و در نوع خود شاهکار است و یا جمله‏هایی که‏ از خواجه عبدالله انصاری نقل شده است .
 

البته تا آنجا که اطلاع دارم در متون فارسی‏ یک نثر موعظه‏ای قابل توجه که از حدود کلمات قصار تجاوز کرده باشد و به‏ اصطلاح در حد یک مجلس ولو کوتاه بوده باشد وجود ندارد ، خصوصا اینکه‏ شفاها و از ظهر القلب القا شده باشد و سپس جمع آوری و در متن کتب ثبت شده باشد .
 

مجالسی که از مولانا یا از سعدی نقل شده که در مجالس ارشاد برای پیروان‏ خود به صورت وعظ القا می‏کرده‏اند در دست است ولی به هیچ وجه آب و رنگ‏ اشعار موعظه‏ای آن مردان بزرگ را ندارد تا چه رسد به اینکه با مواعظ نهج‏ البلاغه قابل مقایسه باشد .
 

همچنین است متونی که به صورت رساله یا نامه نوشته شده است و اکنون‏ در دست است ، نظیر : نصیحه الملوک ابوحامد محمد غزالی و تازیانه سلوک‏ احمد غزالی که نامه‏ای است مفصل خطاب به مرید و شاگردش عین القضاه‏ همدانی .
 

موعظه و حکمت
وعظ ، همچنانکه در قرآن کریم آمده است یکی از طرق سه گانه دعوت ( حکمت ، موعظه ، مجادله به نحو احسن ) است . تفاوت موعظه و حکمت در اینست که حکمت تعلیم است و موعظه تذکار ، حکمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری ، حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت ، سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کار موعظه با دل و عاطفه ، حکمت یاد می‏دهد و موعظه یادآوری می‏کند ، حکمت بر موجودی ذهنی می‏افزاید و موعظه ذهن را برای بهره برداری از موجودی خود آماده می‏سازد ، حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن ، حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به‏ خود آمدن ، حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح . از اینرو شخصیت‏ گوینده در موعظه نقش اساسی دارد ، بر خلاف حکمت . در حکمت روحها بیگانه وار با هم سخن می‏گویند و در موعظه حالتی شبیه جریان برق که یک‏ طرف آن گوینده است ، و طرف دیگر شنونده به وجود می‏آید و از این رو در اینگونه از سخن است که "اگر از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل " ، و گرنه از گوش شنونده تجاوز نمی‏کند .
 

درباره سخنان موعظه‏ای گفته شده‏ است : " الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم‏ یتجاوز الاذان" سخن اگر از دل برون آید و پیام روح باشد در دل نفوذ می‏کند اما اگر پیام روح نباشد و صرفا صنعت لفظی باشد از گوشها آن طرفتر نمی‏رود.
 

موعظه و خطابه
موعظه با خطابه نیز متفاوت است ، سر و کار خطابه نیز با احساسات‏ است اما خطابه برای تهییج و بیتات کردن احساسات است و موعظه برای رام‏ ساختن و تحت تسلط در آوردن ، خطابه آنجا به کار آید که احساسات خمود و راکد است و موعظه آنجا ضرورت پیدا می‏کند که شهوات و احساسات خود سرانه عمل می‏کنند . خطابه احساسات غیرت ، حمیت ، حمایت ، سلحشوری ، عصبیت ، برتری طلبی ، عزت طلبی ، مردانگی ، شرافت ، کرامت ، نیکوکاری‏ و خدمت را به جوش می‏آورد و پشت سر خود حرکت و جنبش ایجاد می‏کند ، اما موعظه جوششها و هیجانهای بیجا را خاموش‏ می‏نماید ، خطابه زمام کار را از دست حسابگریهای عقل خارج می‏کند و به‏ دست طوفان احساسات می‏سپارد اما موعظه طوفانها را فرو می‏نشاند و زمینه‏ را برای حسابگری و دور اندیشی فراهم می‏کند . خطابه به بیرون می‏کشد و موعظه به درون می‏برد .
 

خطابه و موعظه هر دو ضروری و لازم است ، در نهج البلاغه از هر دو استفاده شده است ، مساله عمده موقع شناسی است که هر کدام در جای خود و به موقع مورد استفاده واقع می‏شود . خطابه‏های مهیج امیرالمؤمنین در موقعی‏ ایراد شده که احساسات باید برافروخته شود و طوفانی به وجود آید و بنیادی‏ ظالمانه برکنده شود آنچنانکه در صفین در آغاز برخورد معاویه ، خطابه‏ای‏ مهیج و آتشین ایراد کرد. معاویه و سپاهیانش پیشدستی کرده بودند و " شریعه " را گرفته بودند و کار آب را بر امیرالمؤمنین و یارانش دشوار ساخته بودند . امیرالمؤمنین‏ کوشش داشت که حتی الامکان از برخورد نظامی پرهیز کند و می‏خواست از طریق‏ مذاکره به حل مشکلی که معاویه برای مسلمین ایجاد کرده بود بپردازد اما معاویه که سودایی دیگر در سر داشت فرصت را غنیمت شمرد و تصاحب " شریعه " را موفقیتی برای خود تلقی کرد و از هر گونه مذاکره‏ای خودداری‏ نمود . کار بر یاران علی سخت شد ، اینجابود که می‏بایست با یک خطابه حماسی آتشین ، طوفانی ایجاد کرد و با یک‏ یورش دشمن را عقب راند .
 

علی برای اصحاب خود چنین خطابه سرود :
همانا دشمن گرسنه جنگ است و از شما نبرد می‏طلبد ، اکنون دو راه در پیش دارید یا تن به ذلت و پستی و عقب ماندگی دادن یا تیغ‏ها را با خون‏ سیراب کردن و سپس سیراب شدن . مرگ اینست که زنده باشید اما مقهور و مغلوب ، زندگی آن است که بمیرید ، اما غالب و پیروز . همانا معاویه‏ گروهی ناچیز از گمراهان را به دنبال خود کشانده و حقیقت را بر آنها پنهان داشته است تا آنجا که گلوی خویش را هدف تیرهای شما که مرگ را همراه دارد قرار داده‏اند .
 

این جمله‏ها کار خود را کرد ، خونها را به جوش و غیرتها را در خروش‏ آورد . شام نشده " شریعه " در اختیار یاران علی قرار گرفت و یاران‏ معاویه به عقب رانده شدند . اما مواعظ علی در شرائط دیگر انجام یافته است . در دوره خلفا و مخصوصا در زمان عثمان بر اثر فتوحات پی در پی و غنائم بی حساب و نبودن برنامه‏ خوب برای بهره برداری از آن ثروتهای هنگفت و مخصوصا برقراری " اریستوکراسی و حکومت اشرافی " و بلکه قبیله‏ای در زمان عثمان ، فساد اخلاق و دنیا پرستی و تنعم و تجمل در میان مسلمین راه یافت ، عصبیتهای‏ قبیله‏ای از نو جان گرفت ، تعصب عرب و عجم بر آن مزید گشت ، در میان‏ آن غوغای دنیا پرستی و غنیمت و آز و کامجوئی و تعصب تنها فریاد ملکوتی‏ موعظه‏ای که بلند بود فریاد علی بود .
 

از جمله عناصری که در مواعظ علی علیه السلام وجود دارد می توان به تقوا ، دنیا ، طول امل ، هوای نفس ، زهد ، عبرت از احوال‏ گذشتگان ، اهوال مرگ ، اهوال قیامت و غیره اشاره کرد.
 

ارزش دنیا از نظر قرآن و نهج البلاغه
در فصل پیش گفتیم چیزی که از نظر اسلام در رابطه انسان و دنیا " نبایستنی " است و آفت و بیماری انسان تلقی می‏شود و اسلام در تعلیمات‏ خویش مبارزه‏ای بی امان با آن دارد " تعلق " و " وابستگی " انسان به‏ دنیا است نه " علاقه " و " ارتباط " او به دنیا " اسیر زیستی " انسان است نه " آزاد زیستی " او ، هدف و مقصد قرار گرفتن دنیا است‏ نه وسیله و راه واقع شدن آن .
 

رابطه انسان و دنیا اگر به صورت وابستگی انسان و طفیلی بودنش در آید ، موجب محو و نابودی تمام ارزشهای عالی انسان می‏گردد . ارزش انسان به‏ کمال مطلوبهایی است که جستجو می‏کند . بدیهی است که اگر فی المثل مطلوبی‏ بالاتر از سیر کردن شکم خودش نداشته باشد و تمام تلاشها و آرزوهایش در همین حد باشد ارزشی بیشتر از " شکم " نخواهد داشت ، اینست که علی ( ع‏ ) می‏فرماید :
" آن کس که همه هدفش پر کردن شکم است ارزشش با آنچه از شکم خارج‏ می‏گردد برابر است " .
 

همه سخنها درباره چگونگی ارتباط انسان و جهان است که به چه کیفیت و به چه شکل باشد ؟ در یک شکل ، انسان محو و قربانی می‏شود ، به تعبیر قرآن‏ به حکم اینکه هر جوینده در حد پائین‏تر از هدف و کمال مطلوب خویش است‏ "اسفل سافلین " می‏گردد ، پست‏ترین ، منحط ترین ، و ساقط ترین موجود جهان می‏شود ، تمام ارزشهای عالی و مختصات انسانی او از میان می‏رود ، و در یک شکل دیگر برعکس ، دنیا و اشیاء آن فدای انسان می‏گردد و در خدمت‏ انسان قرار می‏گیرد و انسان ارزشهای عالی خویش را باز می‏یابد ، اینست که‏ در حدیث قدسی آمده است :
"همه چیز برای انسان آفریده شده و انسان برای خدا ."
 

آیات قرآنی درباره رابطه انسان و دنیا دو دسته است ، یک دسته زمینه‏ و مقدمه گونه‏ای است برای دسته دیگر ، در حقیقت دسته اول در حکم صغرا و کبرای یک ، این دسته از آیات زمینه است برای اینکه مادیات را از صورت معبودها و کمال مطلوبها خارج سازد . در کنار این آیات و بلکه در ضمن این آیات فورا این نکته گوشزد می‏شود که ولی ای انسان ، جهانی دیگر ، پایدار و دائم ، هست : مپندار که آنچه‏ هست همین امور گذرا و غیر قابل هدف قرار گرفتن است پس زندگی پوچ است‏ و حیات بیهوده است .
 

بنا بر این گزارش کتاب سیری در نهج البلاغه، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
 

پایان پیام/
 

کد خبر 286199

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha