خبرگزاری شبستان: بزرگترین بخش نهج البلاغه ، بخش مواعظ است تقریبا نیمی از نهج البلاغه را این بخش تشکیل میدهد و بیشترین شهرت نهج البلاغه مدیون موعظهها و پندها و اندرزها و حکمتهای عملی آن است . بگذریم از مواعظ قرآن و یک سلسله مواعظی که از رسول اکرم ولو مختصر باقی مانده است و به منزله ریشه و سر رشته نهج البلاغه به شمار میرود . استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب "سیری در نهج البلاغه" به بیان موضوع مواعظ بی نظیر پرداخته است.
مواعظ بی نظیر
مواعظ نهج البلاغه در عربی و فارسی بینظیر است . بیش از هزار سال است که این مواعظ نقش موثر و خارق العاده خود را ایفا کرده و میکند ، هنوز در این کلمات جاندار ، آن نفوذ و تاثیر هست که دلها را به تپش اندازد و به احساسات رقت بخشد و اشکها را جاری سازد و تا بوئی از انسانیت باقی باشد این کلمات اثر خود را خواهد بخشید .
مقایسه با سایر مواعظ
ما در فارسی و عربی مواعظ زیادی داریم ، مواعظی در اوج تعالی و لطافت ولی در قالب نظم و شعر . در عربی قصیده معروف " ابوالفتح بستی " و همچنین قصیده رثائیه ابوالحسن تهامی که به مناسبت مرگ فرزند جوانش سروده است و همچنین قسمتهای اول قصیده معروف " برده " اثر طبع بلند بوصیری مصری هر کدام از اینها یک اثر جاویدان است و مانند ستاره در ادبیات اسلامی عربی میدرخشد و هرگز کهنه و فرسوده نخواهد شد .
در فارسی ، اشعار موعظهای سعدی در گلستان و بوستان و قصائد ، فوق العاده جالب و موثر است و در نوع خود شاهکار است . مانند اشعار معروفی که در مقدمه گلستان آورده و با این بیت آغاز میشود :
هر دم از عمر میرود نفسی چون نگه میکنم نمانده بسی
و یا در قصائد آنجا که میگوید :
ایها الناس جهان جای تن آسانی نیست مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
بوستان سعدی پر است از موعظههای آبدار جاندار و شاید باب نهم که در توبه و راه صواب است از همه عالیتر باشد . همچنین است پارهای از مواعظ مولوی در مثنوی و سایر شعرای فارسی زبان که فعلا مجال ذکر نمونه از آنها نیست .
در ادبیات اسلامی ، اعم از عربی یا فارسی مواعظ و حکم بسیار عالی وجود دارد ، منحصر به این دو زبان نیست در زبان ترکی و اردو و بعضی از زبانهای دیگر نیز این بخش از ادبیات اسلامی جلوه خویش را نموده است و یک روح خاص بر همه آنها حکمفرما است .
اگر کسی با قرآن کریم و کلمات رسول اکرم و امیرالمؤمنین و سایر ائمه دین و اکابر اولیه مسلمین آشنا باشد میبیند یک روح که همان روح اسلامی است در همه مواعظ فارسی آشکار است ، همان روح است ولی در جامه و پیکره زبان شیرین فارسی .
اگر کسی یا کسانی در دو زبان عربی و فارسی تبحر داشته باشند و با سایر زبانهایی که ادبیات اسلامی را منعکس کردهاند نیز آشنایی داشته باشند و شاهکارهایی که در زمینه مواعظ اسلامی بوجود آمده جمع آوری کنند معلوم خواهد شد که فرهنگ اسلامی از این نظر فوق العاده غنی و پیشرفته است .
ولی تعجب در اینست که همه نبوغ فارسی زبانان از نظر مواعظ در شعر ظهور کرده است اما در نثر هیچ اثر برجستهای وجود ندارد . در نثر آنچه وجود دارد به صورت جملههای کوتاه و کلمات قصار است ، مانند نثر گلستان که قسمتی از آنها موعظه است و در نوع خود شاهکار است و یا جملههایی که از خواجه عبدالله انصاری نقل شده است .
البته تا آنجا که اطلاع دارم در متون فارسی یک نثر موعظهای قابل توجه که از حدود کلمات قصار تجاوز کرده باشد و به اصطلاح در حد یک مجلس ولو کوتاه بوده باشد وجود ندارد ، خصوصا اینکه شفاها و از ظهر القلب القا شده باشد و سپس جمع آوری و در متن کتب ثبت شده باشد .
مجالسی که از مولانا یا از سعدی نقل شده که در مجالس ارشاد برای پیروان خود به صورت وعظ القا میکردهاند در دست است ولی به هیچ وجه آب و رنگ اشعار موعظهای آن مردان بزرگ را ندارد تا چه رسد به اینکه با مواعظ نهج البلاغه قابل مقایسه باشد .
همچنین است متونی که به صورت رساله یا نامه نوشته شده است و اکنون در دست است ، نظیر : نصیحه الملوک ابوحامد محمد غزالی و تازیانه سلوک احمد غزالی که نامهای است مفصل خطاب به مرید و شاگردش عین القضاه همدانی .
موعظه و حکمت
وعظ ، همچنانکه در قرآن کریم آمده است یکی از طرق سه گانه دعوت ( حکمت ، موعظه ، مجادله به نحو احسن ) است . تفاوت موعظه و حکمت در اینست که حکمت تعلیم است و موعظه تذکار ، حکمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری ، حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت ، سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کار موعظه با دل و عاطفه ، حکمت یاد میدهد و موعظه یادآوری میکند ، حکمت بر موجودی ذهنی میافزاید و موعظه ذهن را برای بهره برداری از موجودی خود آماده میسازد ، حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن ، حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن ، حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح . از اینرو شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسی دارد ، بر خلاف حکمت . در حکمت روحها بیگانه وار با هم سخن میگویند و در موعظه حالتی شبیه جریان برق که یک طرف آن گوینده است ، و طرف دیگر شنونده به وجود میآید و از این رو در اینگونه از سخن است که "اگر از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل " ، و گرنه از گوش شنونده تجاوز نمیکند .
درباره سخنان موعظهای گفته شده است : " الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان" سخن اگر از دل برون آید و پیام روح باشد در دل نفوذ میکند اما اگر پیام روح نباشد و صرفا صنعت لفظی باشد از گوشها آن طرفتر نمیرود.
موعظه و خطابه
موعظه با خطابه نیز متفاوت است ، سر و کار خطابه نیز با احساسات است اما خطابه برای تهییج و بیتات کردن احساسات است و موعظه برای رام ساختن و تحت تسلط در آوردن ، خطابه آنجا به کار آید که احساسات خمود و راکد است و موعظه آنجا ضرورت پیدا میکند که شهوات و احساسات خود سرانه عمل میکنند . خطابه احساسات غیرت ، حمیت ، حمایت ، سلحشوری ، عصبیت ، برتری طلبی ، عزت طلبی ، مردانگی ، شرافت ، کرامت ، نیکوکاری و خدمت را به جوش میآورد و پشت سر خود حرکت و جنبش ایجاد میکند ، اما موعظه جوششها و هیجانهای بیجا را خاموش مینماید ، خطابه زمام کار را از دست حسابگریهای عقل خارج میکند و به دست طوفان احساسات میسپارد اما موعظه طوفانها را فرو مینشاند و زمینه را برای حسابگری و دور اندیشی فراهم میکند . خطابه به بیرون میکشد و موعظه به درون میبرد .
خطابه و موعظه هر دو ضروری و لازم است ، در نهج البلاغه از هر دو استفاده شده است ، مساله عمده موقع شناسی است که هر کدام در جای خود و به موقع مورد استفاده واقع میشود . خطابههای مهیج امیرالمؤمنین در موقعی ایراد شده که احساسات باید برافروخته شود و طوفانی به وجود آید و بنیادی ظالمانه برکنده شود آنچنانکه در صفین در آغاز برخورد معاویه ، خطابهای مهیج و آتشین ایراد کرد. معاویه و سپاهیانش پیشدستی کرده بودند و " شریعه " را گرفته بودند و کار آب را بر امیرالمؤمنین و یارانش دشوار ساخته بودند . امیرالمؤمنین کوشش داشت که حتی الامکان از برخورد نظامی پرهیز کند و میخواست از طریق مذاکره به حل مشکلی که معاویه برای مسلمین ایجاد کرده بود بپردازد اما معاویه که سودایی دیگر در سر داشت فرصت را غنیمت شمرد و تصاحب " شریعه " را موفقیتی برای خود تلقی کرد و از هر گونه مذاکرهای خودداری نمود . کار بر یاران علی سخت شد ، اینجابود که میبایست با یک خطابه حماسی آتشین ، طوفانی ایجاد کرد و با یک یورش دشمن را عقب راند .
علی برای اصحاب خود چنین خطابه سرود :
همانا دشمن گرسنه جنگ است و از شما نبرد میطلبد ، اکنون دو راه در پیش دارید یا تن به ذلت و پستی و عقب ماندگی دادن یا تیغها را با خون سیراب کردن و سپس سیراب شدن . مرگ اینست که زنده باشید اما مقهور و مغلوب ، زندگی آن است که بمیرید ، اما غالب و پیروز . همانا معاویه گروهی ناچیز از گمراهان را به دنبال خود کشانده و حقیقت را بر آنها پنهان داشته است تا آنجا که گلوی خویش را هدف تیرهای شما که مرگ را همراه دارد قرار دادهاند .
این جملهها کار خود را کرد ، خونها را به جوش و غیرتها را در خروش آورد . شام نشده " شریعه " در اختیار یاران علی قرار گرفت و یاران معاویه به عقب رانده شدند . اما مواعظ علی در شرائط دیگر انجام یافته است . در دوره خلفا و مخصوصا در زمان عثمان بر اثر فتوحات پی در پی و غنائم بی حساب و نبودن برنامه خوب برای بهره برداری از آن ثروتهای هنگفت و مخصوصا برقراری " اریستوکراسی و حکومت اشرافی " و بلکه قبیلهای در زمان عثمان ، فساد اخلاق و دنیا پرستی و تنعم و تجمل در میان مسلمین راه یافت ، عصبیتهای قبیلهای از نو جان گرفت ، تعصب عرب و عجم بر آن مزید گشت ، در میان آن غوغای دنیا پرستی و غنیمت و آز و کامجوئی و تعصب تنها فریاد ملکوتی موعظهای که بلند بود فریاد علی بود .
از جمله عناصری که در مواعظ علی علیه السلام وجود دارد می توان به تقوا ، دنیا ، طول امل ، هوای نفس ، زهد ، عبرت از احوال گذشتگان ، اهوال مرگ ، اهوال قیامت و غیره اشاره کرد.
ارزش دنیا از نظر قرآن و نهج البلاغه
در فصل پیش گفتیم چیزی که از نظر اسلام در رابطه انسان و دنیا " نبایستنی " است و آفت و بیماری انسان تلقی میشود و اسلام در تعلیمات خویش مبارزهای بی امان با آن دارد " تعلق " و " وابستگی " انسان به دنیا است نه " علاقه " و " ارتباط " او به دنیا " اسیر زیستی " انسان است نه " آزاد زیستی " او ، هدف و مقصد قرار گرفتن دنیا است نه وسیله و راه واقع شدن آن .
رابطه انسان و دنیا اگر به صورت وابستگی انسان و طفیلی بودنش در آید ، موجب محو و نابودی تمام ارزشهای عالی انسان میگردد . ارزش انسان به کمال مطلوبهایی است که جستجو میکند . بدیهی است که اگر فی المثل مطلوبی بالاتر از سیر کردن شکم خودش نداشته باشد و تمام تلاشها و آرزوهایش در همین حد باشد ارزشی بیشتر از " شکم " نخواهد داشت ، اینست که علی ( ع ) میفرماید :
" آن کس که همه هدفش پر کردن شکم است ارزشش با آنچه از شکم خارج میگردد برابر است " .
همه سخنها درباره چگونگی ارتباط انسان و جهان است که به چه کیفیت و به چه شکل باشد ؟ در یک شکل ، انسان محو و قربانی میشود ، به تعبیر قرآن به حکم اینکه هر جوینده در حد پائینتر از هدف و کمال مطلوب خویش است "اسفل سافلین " میگردد ، پستترین ، منحط ترین ، و ساقط ترین موجود جهان میشود ، تمام ارزشهای عالی و مختصات انسانی او از میان میرود ، و در یک شکل دیگر برعکس ، دنیا و اشیاء آن فدای انسان میگردد و در خدمت انسان قرار میگیرد و انسان ارزشهای عالی خویش را باز مییابد ، اینست که در حدیث قدسی آمده است :
"همه چیز برای انسان آفریده شده و انسان برای خدا ."
آیات قرآنی درباره رابطه انسان و دنیا دو دسته است ، یک دسته زمینه و مقدمه گونهای است برای دسته دیگر ، در حقیقت دسته اول در حکم صغرا و کبرای یک ، این دسته از آیات زمینه است برای اینکه مادیات را از صورت معبودها و کمال مطلوبها خارج سازد . در کنار این آیات و بلکه در ضمن این آیات فورا این نکته گوشزد میشود که ولی ای انسان ، جهانی دیگر ، پایدار و دائم ، هست : مپندار که آنچه هست همین امور گذرا و غیر قابل هدف قرار گرفتن است پس زندگی پوچ است و حیات بیهوده است .
بنا بر این گزارش کتاب سیری در نهج البلاغه، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
پایان پیام/
نظر شما