موعود و تاثیر آن بر تاریخ اسلام

کوشش کنید فکر خودتان را در مسئله حضرت حجت (عج) با آنچه که در متن اسلام‏ آمده تطبیق بدهید . غالب ما این را به صورت یک آرزوی کودکانه یک آدمی‏ که دچار عقده و انتقام است در آورده‏ایم .

خبرگزاری شبستان: مسئله موعود اسلام بر روی تاریخ اسلام چه اثری گذاشته است ؟ استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب "سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام" به این پرسش پاسخ می گوید.
 

وقتی که ما تاریخ اسلام را مطالعه می‏کنیم ، می‏بینیم گذشته از روایاتی که در این زمینه‏ از پیغمبر اکرم یا امیرالمؤمنین وارد شده است ، اساسا از همان نیمه دوم‏ قرن اول ، اخبار مربوط به مهدی موعود منشأ حوادثی در تاریخ اسلام شده است‏ .چون چنین نویدی و چنین گفته‏ای در کلمات پیغمبر اکرم بوده است احیانا از آن ، سؤ استفاده‏هایی شده است ، و این خود دلیل بر این است که چنین‏ خبری در میان مسلمین از زبان پیغمبرشان پخش و منتشر بوده است و اگر نبود ، آن سؤ استفاده‏ها نمی‏شد .
 

بیان علی علیه السلام
قبل از اینکه اولین حادثه تاریخی در این زمینه را عرض بکنم ، جمله‏هایی‏ از امیرالمؤمنین علی علیه السلام را - که در نهج البلاغه است و من از مرحوم آیة الله العظمی بروجردی شنیدم که این جمله‏ها متواتر است یعنی‏ تنها در نهج البلاغه نیست و سندهای متواتر دارد - نقل می‏کنم . امیرالمؤمنین در آن مصاحبه‏ای که با کمیل بن زیاد نخعی کرده است ( مطالبی در این باب بیان نموده است)که کمیل می‏گوید شبی بود ، علی ( ع‏ ) دست مرا گرفت ، ( ظاهرا در کوفه بوده است ) مرا با خودش برد به‏ صحرا ، به صحرا که رسیدیم یک نفس‏ خیلی عمیقی ، یک آهی از آن بن دل بر کشید و آنگاه درد دلهایش را شروع کرد ، آن تقسیم بندی معروف :
مردم سه دسته هستند : عالم ربانی ، متعلمین ، و مردمان همج رعاع ، و بعد شکایت از اینکه کمیل ! من آدم لایق پیدا نمی‏کنم که آنچه را می‏دانم‏ به او بگویم . یک افرادی آدمهای خوبی هستند ولی احمقند ، یک عده‏ای‏ افراد زیرکی هستند ولی دیانت ندارند و دین را وسیله دنیا داری قرار می‏دهند . مردم را تقسیم بندی کرد و همه شکایت از تنهایی خود : کمیل ! من‏ احساس تنهایی می‏کنم ، من تنهایم ، ندارم آدم قابل و لایق که اسراری را که‏ در دل دارم به او بگویم . در آخر یکمرتبه می‏گوید : بله ، البته زمین‏ هیچگاه خالی نمی‏ماند :
فرمود : بله ، در عین حال هیچوقت زمین از حجت خدا خالی‏ نمی‏ماند ، یا حجت ظاهر آشکار و یا حجتی که از چشمها پنهان و غایب است.
 

قیام مختار و اعتقاد به مهدویت
اولین باری که اثر اعتقاد مهدویت را در تاریخ اسلام می‏بینیم که ظهور می‏کند ، در جریان انتقام مختار از قتله امام حسین علیه السلام است . جای‏ تردید نیست که مختار مرد بسیار سیاستمداری بوده و روشش هم بیش از آنکه‏ روش یک مرد دینی و مذهبی باشد روش یک مرد سیاسی بوده است . البته‏ نمی‏خواهم بگویم مختار آدم بدی بوده یا آدم خوبی بوده است ، کار به آن جهت ندارم‏ . مختار می‏دانست که ولو اینکه موضوع ، موضوع انتقام گرفتن از مردم قتله‏ سیدالشهداء است و این زمینه ، زمینه بسیار عالی ئی است اما مردم تحت‏ رهبری او حاضر به این کار نیستند . شاید ( بنابر روایتی ) با حضرت امام‏ زین العابدین هم تماس گرفت و ایشان قبول نکردند . مسئله مهدی موعود را که پیغمبر اکرم خبر داده بود مطرح کرد به نام محمد ابن حنفیه پسر امیرالمؤمنین و برادر سید الشهداء ، چون اسمش محمد بود ، زیرا در روایات نبوی آمده است " اسمه اسمی " نام او نام من است . گفت :
ایها الناس ! من نایب مهدی زمانم ، آن مهدی ئی که پیغمبر خبر داده است‏ .مختار مدتی به نام نیابت از مهدی زمان ، بازی سیاسی خودش را انجام داد . حال آیا محمد ابن حنفیه واقعا خودش هم قبول می‏کرد که من‏ مهدی موعود هستم ؟ بعضی می‏گویند قبول می‏کرد برای اینکه بتوانند انتقام را بکشند ، ولی این البته ثابت نیست . در اینکه مختار محمد ابن حنفیه را به عنوان مهدی موعود معرفی می‏کرد شکی نیست ، و بعدها از همین جا مذهب‏ کیسانیه پدید آمد . محمد ابن حنفیه هم که مرد گفتند مهدی موعود که‏ نمی‏میرد مگر اینکه زمین را پر از عدل و داد کند ، پس محمد ابن حنفیه‏ نمرده است ، در کوه رضوی غایب شده است .
 

سخن زهری
جریانهای دیگری باز در تاریخ اسلام هست . ابوالفرج اصفهانی که خودش‏ اموی الاصل و یک مورخ است و شیعه هم نیست ، در " مقاتل الطالبین " می‏نویسد که وقتی خبر شهادت زید بن علی بن الحسین به زهری رسید گفت : " چرا اینقدر این اهل بیت عجله می‏کنند ؟ ! روزی خواهد رسید که مهدی از ، آنها ظهور کند . " معلوم می‏شود مسئله مهدی موعود از اولاد پیغمبر ، آنچنان قطعی و مسلم بوده است که وقتی خبر شهادت زید را به‏ زهری می‏دهند زهری فورا ذهنش به این سو می‏رود که زید قیام کرده است ، و می‏گوید : " این اولاد پیغمبر چرا عجله می‏کنند ؟ ! چرا زود قیام می‏کنند ؟ ! اینها نباید حالا قیام بکنند ، قیام اینها مال مهدی موعودشان است " .
 

من کار ندارم که اعتراض زهری آیا وارد است یا وارد نیست ، خیر ، وارد هم‏ نیست ، غرضم این جهت است که زهری گفت : خواهد آمد روزی که یکی از اهل‏ بیت پیغمبر قیام کند و قیام او قیام ناجح و موفق باشد .
 

قیام " نفس زکیه " و اعتقاد به مهدویت
امام حسن ( ع ) پسری دارند به نام حسن که هم اسم خودشان است ، و لهذا به او می‏گفتند " حسن مثنی " یعنی حسن دوم ، حسن بن الحسن . حسن دوم‏ داماد ابا عبدالله الحسین است . فاطمه بنت الحسین زن حسن مثنی است . از حسن مثنی و فاطمه بنت الحسین پسری متولد می‏شود به نام " عبدالله " و چون این پسر ، هم از طرف مادر به حضرت امیر و حضرت زهرا متصل می‏شد و هم از طرف پدر ، و خیلی خالص بود ، به او می‏گفتند " عبدالله محض " یعنی عبدالله ، کسی که یکی علوی محض ویک فاطمی محض است ، هم از پدر نسبت [ به علی ( ع ) و فاطمه ( س ) ] می‏برد و هم از مادر . عبدالله‏ محض پسرانی دارد یکی به نام محمد و یکی به نام ابراهیم .
 

زمان اینها مقارن است با اواخر دوره اموی یعنی در حدود سنه 130 هجری . محمد بن‏ عبدالله محض بسیار مرد شریفی است که به نام " نفس زکیه " معروف‏ است . در آخر عهد اموی سادات حسنی قیام کردند حتی‏ عباسیها هم با محمد بن عبدالله محض بیعت کردند . حضرت صادق علیه السلام‏ را نیز در جلسه‏ای دعوت کردند و به ایشان گفتند ما می‏خواهیم قیام بکنیم و همه می‏خواهیم با محمد بن عبدالله بن محض بیعت کنیم ، شما هم که سید حسینیین هستید بیعت کنید . امام فرمود : هدف شما از این کار چیست ؟ اگر محمد می‏خواهد قیام کند به عنوان امر به معروف و نهی از منکر ، من با او همراهی می‏کنم و تأییدش می‏نمایم ، اما اگر می‏خواهد قیام کند به این عنوان‏ که او مهدی این امت است اشتباه می‏کند ، مهدی این امت او نیست ، کس‏ دیگر است ، و من هرگز تأیید نمی‏کنم .
 

شاید تا حدودی مطلب برای خود محمد بن عبدالله محض هم اشتباه شده بود ، زیرا هم اسم پیغمبر بود ، یک خالی‏ هم در شانه‏اش داشت ، مردم می‏گفتند نکند این خال هم علامت این‏ باشد که او مهدی امت است . بسیاری از کسانی که با وی بیعت کردند ، به‏ عنوان مهدی امت بیعت کردند . معلوم می‏شود که مسئله مهدی امت آنقدر در میان مسلمین قطعی بوده است که یکی افرادی هر کس که قیام می‏کرد و اندکی‏ صالح بود می گفتند " این همان مهدی یی است که پیغمبر گفته است " . اگر پیغمبر نمی‏گفت این جور نمی‏شد .
 

نیرنگ منصور خلیفه عباسی
حتی ما می‏بینیم یکی از خلفای عباسی اسمش مهدی است ، پسر منصور ، سومین خلیفه عباسی . اولین خلیفه شان سفاح است ، دوم منصور ، و سوم پسر منصور : مهدی عباسی . مورخین و از جمله " دارمستر " نوشته‏اند که منصور مخصوصا اسم پسرش را " مهدی " گذاشت برای اینکه می‏خواست استفاده‏ سیاسی بکند ، بلکه بتواند یک عده مردم را فریب بدهد ، بگوید آن مهدی‏ئی‏ که شما در انتظار او هستید پسر من است ، و لهذا " مقاتل الطالبین " و دیگران‏ نوشته‏اند که گاهی با خصیصین خودش که روبرو می‏شد [ به دروغ بودن این‏ مطلب اعتراف می‏کرد ] . یک وقتی با مردی به نام مسلم بن قتیبه که از نزدیکانش بود روبرو شد ، گفت : این محمد بن عبدالله محض چه می‏گوید ؟ گفت : " می‏گوید من مهدی امتم " . گفت : " اشتباه می‏کند ، نه او مهدی‏ امت است نه پسر من " . ولی گاهی با یک افراد دیگری که روبرو می‏شد ، می‏گفت : " مهدی امت او نیست ، مهدی امت پسر من است " . عرض کردم‏ بسیاری از کسانی که بیعت می‏کردند به همین عنوان بیعت می‏کردند ، از بس‏ روایات مهدی از پیغمبر اکرم زیاد رسیده بود و در دست مردم بود ، و همین‏ اسباب اشتباه مردمی می‏شد که کاملا تحقیق نمی‏کردند تا مشخصات بیشتری به‏ دست آورند ، زود ایمان پیدا می‏کردند که این ، مهدی امت است .
 

محمد بن عجلان و منصور عباسی
و باز جریانهای دیگری در تاریخ اسلام می‏بینیم ، از جمله : یکی از فقهاء مدینه به نام " محمد بن عجلان " رفت با محمد بن عبدالله محض بیعت کرد. بنی العباس که ابتدا حامی اینها بودند ، مسئله خلافت که پیش آمد ، خلافت را گرفتند ، بعد هم سادات حسنی را کشتند . منصور این مرد فقیه را خواست ، تحقیق کرد ، ثابت شد که او بیعت کرده است . دستور داد دست‏ او را ببرند . گفت این دستی که با دشمن من بیعت کرده است باید بریده‏ شود . نوشته‏اند فقهاء مدینه جمع شدند و شفاعت کردند و در شفاعتشان‏اینجور گفتند که خلیفه ! او تقصیر ندارد ، او مردی است فقیه وعالم به‏ روایات ، این مرد خیال کرد که محمد بن عبدالله محض ، مهدی امت است و لذا با او بیعت کرد والا قصد او دشمنی با تو نبود .
 

این است که ما می‏بینیم در تاریخ اسلام ، موضوع مهدی موعود ، از مسائل‏ بسیار مهم و قطعی است . ما همینجور که دوره به دوره پیش می‏آییم می‏بینیم‏ حوادثی در تاریخ اسلام پیدا شده که منشأش همین اعتقاد به ظهور مهدی موعود بوده است . بسیاری از ائمه ما وقتی که از دنیا می‏رفتند عده‏ای می‏گفتند شاید نمرده است ، شاید غایب شده است ، شاید مهدی امت است . این امر راجع به حضرت امام موسی کاظم هست ، حتی راجع به حضرت باقر هست ، ظاهرا راجع به حضرت صادق هم هست ، و راجع به بعضی از ائمه دیگر نیز هست .
 

حضرت صادق پسری دارند به نام اسماعیل که اسماعیلیه منتسب به او هستند .اسماعیل در زمان حیات حضرت از دنیا رفت . حضرت خیلی هم اسماعیل را دوست می‏داشتند . وقتی اسماعیل از دنیا رفت و او را غسل دادند و کفن‏ کردند ، حضرت صادق مخصوصا آمدند به بالین اسماعیل ، اصحابشان را صدا زدند ، کفن را باز کردند ، صورت اسماعیل را نشان دادند و فرمودند : این‏ اسماعیل پسر من است ، این مرد ، فردا ادعا نکنید که او مهدی امت است و غایب شد ، جنازه‏اش را ببینید ، صورتش را ببینید ، بشناسید و بعد شهادت بدهید .
 

اینها همه نشان می‏دهد که زمینه مهدی امت در میان مسلمین به قدری قطعی‏ بوده است که جای شک و تردید نیست . تا آنجا که من تحقیق کرده‏ام ، تا زمان ابن خلدون ، شاید حتی یک نفر از علمایاسلام پیدا نشده است که بگوید احادیث مربوط به مهدی ( ع ) از بیخ اساس‏ ندارد ، همه قبول کرده‏اند . اگر اختلاف بوده است ، درباره جزئیات بوده‏ که آیا مهدی این شخص است یا آن شخص ؟ آیا پسر امام حسن عسکری است یا نه ؟ آیا از اولاد امام حسن است یا از اولاد امام حسین ؟ اما در اینکه این‏ امت مهدی ئی خواهد داشت و آن مهدی از اولاد پیغمبر و از اولاد حضرت زهرا است و کارش این است که جهان را پر از عدل و داد می‏کند پس از آنکه پر از ظلم و جور شده است ، تردیدی نبوده است .
 

اعتقاد به مهدویت در جهان تسنن
اگر می‏خواهید بفهمید که این مسئله منحصر به شیعه نیست ، ببینید آیا مدعیان مهدودیت فقط در میان شیعه زیاد بوده‏اند و در میان اهل تسنن‏ نبوده‏اند ؟ می‏بینید مدعیان مهدویت در میان اهل تسنن هم زیاد بوده‏اند . یکی از آنها همین مهدی سودانی یا متمهدی سودانی است که در کمتر از یک قرن اخیر در سودان ظهور کرد و در آنجا یک جمعیتی‏ به وجود آورد که تا همین اواخر هم بودند . اصلا این مرد که ظهور کرد ، به‏ ادعای مهدویت ظهور کرد ، یعنی اینقدر اعتقاد به مهدوی در همان سرزمینهای‏ سنی نشین وجود داشته است که زمینه را برای ادعای یک مهدی دروغین مساعد کرد . در کشورهای دیگر اسلامی نیز مدعیان مهدویت زیاد بوده‏اند . در هندوستان و پاکستان ، قادیانیها به همین عنوان ادعای مهدویت ظهور کردند ، و در روایات ما هم زیاد است که مدعیان کذاب ، و به اعتباری دجالها زیاد پیدا خواهند شد و ادعاهایی خواهند کرد .
 

"مهدویت " یک فلسفه بزرگ جهانی
کوشش کنید فکر خودتان را در مسئله حضرت حجت با آنچه که در متن اسلام‏ آمده تطبیق بدهید . غالب ما این را به صورت یک آرزوی کودکانه یک آدمی‏ که دچار عقده و انتقام است در آورده‏ایم . گوئی حضرت حجت فقط انتظار دارند که کی خداوند تبارک و تعالی به ایشان اجازه بدهند که مثلا بیایند ما مردم ایران را غرق در سعادت بکنند یا شیعه را غرق در سعادت بکنند ، آن هم شیعه‏ای که ما هستیم که شیعه نیستیم . نه ، این یک فلسفه بزرگ‏ جهانی است ، چون اسلام یک دین جهانی است ، چون تشیع به معنی واقعی‏اش‏ یک امر جهانی است . این را ما باید به صورت یک فلسفه بزرگ جهانی‏ تلقی بکنیم . وقتی قرآن می‏گوید :
« و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون » صحبت از زمین است ، نه صحبت از این منطقه و آن منطقه و این قوم و آن نژاد .
 

اول: امیدواری به آینده است‏ که دنیا در آینده نابود نمی‏شود . مکرر گفته‏ام که امروز این فکر در دنیای‏ اروپا پیدا شده که بشر در تمدن خودش به مرحله‏ای رسیده که با گوری که‏ خودش به دست خودش کنده است یک گام بیشتر فاصله ندارد . طبق اصول‏ ظاهری نیز همین طور است ولی اصول دین ومذهب به ما می‏گوید : زندگی‏ سعادتمندانه بشر آن است که در آینده است ، این که اکنون هست موقت‏ است .
 

دوم : آن دوره ، دوره عقل و عدالت است . شما می‏بینید یک فرد سه‏دوره کلی دارد : دوره کودکی که دوره بازی و افکار کودکانه است ، دوره‏ جوانی که دوره خشم و شهوت است ، و دوره عاقله مردی و پیری که دوره‏ پختگی و استفاده از تجربیات ، دوره دور بودن از احساسات و دوره حکومت‏ عقل است . اجتماع بشری هم همین طور است . اجتماع بشری سه دوره را باید طی کند . یک دوره ، دوره اساطیر و افسانه‏ها و به تعبیر قرآن دوره‏ جاهلیت است . دوره دوم ، دوره علم است ، ولی علم و جوانی ، یعنی دوره‏ حکومت خشم و شهوت . به راستی عصر ما بر چه محوری می‏گردد ؟ اگر انسان ، دقیق حساب کند می‏بیند محور گردش زمان ما یا خشم است و یا شهوت .
 

عصر ما بیش از هر چیزی عصر بمب است ( یعنی خشم ) و عصر مینی ژوپ است ( یعنی شهوت ) . آیا دوره‏ای نخواهد آمد که آن دوره ، حکومت ، نه حکومت‏ اساطیر باشد و نه حکومت خشم و شهوت و بمب و مینی ژوپ ؟ دوره‏ای که‏ واقعا در آن دوره معرفت و عدالت و صلح و انسانیت و معنویت حکومت کند ؟ چگونه می‏شود که چنین دوره‏ای نیاید ؟ ! مگر می‏شود که خداوند این عالم را خلق کرده باشد و بشر را به عنوان اشرف مخلوقات آفریده باشد ، بعد بشر به دوره بلوغ خودش نرسیده یکمرتبه تمام بشر را زیرورو کند ؟ ! پس مهدویت یک فلسفه بسیار بزرگ است . ببینید مضامینی که ما در اسلام داریم چقدر عالی است !
 

بنا بر این گزارش کتاب سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
 

پایان پیام/
 

کد خبر 285725

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha