خبرگزاری شبستان: تفکر اسلامی درباره زمان، آن است که زمان ذاتاً سعد یا نحس نیست و خودْ عامل سعادت یا نحاسَت نبوده، سبب فاعلی نشاط یا اندوه نخواهد بود و روایات معصومین(ع) که این مقالت نه برای آن تنظیم شده است، گویاست که «ایّام»، علل فاعلی خوشی و ناخوشی نیستند، ولی تهذیب افکار اکثری از این آغشتگی و تصحیح اندیشههای عمومی از این اشتباه، کار دشواری است که عمده آن بر عهده پاسداران معارف دینی و حکمای الهی میباشد؛ لذا مرحوم ابنسینا در شفا[1] چنین میگوید: «والزمان لیس بعلةٍ لشیء منالأشیاء لکنه إذا کان الشیء مع استمرار الزمان یوجد أو یعدم و لم یُرَ له علة ظاهرة نسب الناس ذلک إلی الزمان إذ لم یجدوا هناک مقارناً غیر الزمان أو لمیشعروا به فإن کان الأمر محموداً مدحوا الزمان وإن کان مذموماً ذمّوه... ».
یعنی هرگز زمان، علت فاعلی چیزی نیست؛ بلکه ظرف حوادث است اگر چیزی به استناد سبب مخفی در زمان معین موجود یا معدوم شود، چون آن سبب اصیل وی مجهول است، آن حادثه را به ظرفش که زمان باشد نسبت میدهند؛ اگر آن رویداد گوارا بود، زمانش را مدح مینمایند و اگر ناگوار بود به نکوهش زمانش مبادرت میکنند.
آنگاه میفرماید: «چون امور وجودی در بسیاری از موارد علل آنها روشن است و امور عدمی دارای اسباب روشن نیستند، مثلاً سبب پیدایش یک بنا معلوم است، ولی عامل فرو ریختن و فرسودن آنها معلوم نیست...»، از این جهت است که زمان را سبب پیدایش بسیاری از امور عدمی میدانند؛ مانند فراموشی و فرتوتی و زوال و...؛ لذا حرص مردم در بدگویی از زمان و هجو روزگار و نکوهش آن میباشد.
این تحلیل عمیق فلسفی و جدا کردن علت فاعلی از علت اعدادی و سهم اولی را در تأثیرگذاری و دومی را در حدّ ظرف رویداد تلخ و شیرین دانستن و سهمی برای او ذاتاً قائل نبودن و این وجود گسترده را از قدح و مدح ناروا حفظ کردن و در نتیجه تفکر اصیل اسلامی را درباره نحس و سعد احیاء نمودن، از رهتوشههای راهیان حکمت و عقل است؛ تا در امتثال دستورات دینی آگاه باشیم که نیایشها و صدقات و مانند آن برای رفع اثر از همان عامل مخفی است؛ نه زمان که صرف ظرف حوادث است و هرگز زمان معین و روز مخصوصی را نحس ندانسته، از آن تبرّی نجوییم و زمان گسترده به نام روزگار را هجو نکنیم و آن را عامل درد و رنج ندانیم و درباره او همانند اهرمن دیگران نیندیشیم که صرف ظرف را مسئولیتی نخواهد بود.
[1] ـ طبیعیات، پایان مقاله دوم.
پی نوشت:
سرچشمه اندیشه، ج3 ص 115
پایان پیام/
نظر شما