خبرگزاری شبستان: دومین منبع تشریع و شناخت احکام و دستورات دین، سنت پیامبر اسلام (ص) است که شامل گفتار، کردار و تقریرات آن حضرت مىباشد. در این رابطه قرآن کریم مىفرماید: (ما اتاکم الرّسول فخذوه و مانها کم عنه فانتهوه). (1) آنچه رسول خدا دستور دهد بگیرید و هر چه نهى کند واگذارید. (لقد کان لکم فى رسول اللّه أسوة حسنة). (2) به درستى در اقتدا به رسول خدا سرمشق و الگوى نیکویى است.
با توجه به آیات ذکر شده همه مسلمانان عقیده دارند که سیره و سنت پیامبر اکرم (ص) در تمام ابعاد براى ما الگو و سرمشق و راهگشاست، درباره عزادارى نیز که یکى از مسایل مهم فکرى و مورد ابتلاى مسلمانان است روش و رفتار آن حضرت بهترین راهنما مىتواند باشد.
عزادارى در سیره پیامبر(ص)
برخورد آن حضرت با برگزارى چنین مراسماتى نشان مىدهد که نه تنها مشروعیت عزادارى بلکه استجباب و رجحان آن ثابت است. در سیره آن حضرت مىتوان مواردى را جستجو کرد که از وقوع حوادثى محزون بودهاند و یا نسبت به پیشامدهاى آینده و تلخى و ناگوارى آنها ابراز تألم نمودهاند. آن حضرت در مرگ بسیارى از افراد گریستهاند و سفارش به برگزارى مجالس عزا فرمودهاند؛ به عنوان نمونه مىتوان به سفارش آن حضرت بر اقامه عزاى شهیدان احد و گریه ایشان نسبت به وقایعى که در آینده براى فرزندشان امام حسین (ع) پیش خواهد آمد اشاره کرد. آن حضرت در برخى دستوارت فرمودهاند که امت من یاد و خاطره فرزندم حسین را با عزاداریهاى خود زنده نگهدارند.
1. عزادارى در سوگ شهداى احد و حمزه سید الشهدا
جنگ احد یکى از جنگهاى بسیار مهم عصر پیامبر (ص) است که پس از پیروزى اولیه در نهایت به شکست نسبى مسلمین انجامید و در آن حدود 70 کشته از سپاه اسلام بر جاى ماند و بر وجود نازنین پیامبر (ص) آسیب وارد شد. یکى از شهداى بزرگ این جنگ، حمزه عموى پیامبر (ص) سردار رشید، شجاع و جان برکف اسلام بود که پشتوانه نیرومندى براى آن حضرت به شمار مىرفت. آن جناب پس از شهادت، به دست هند به فجیعترین وضع مثله شد. شهادت مجاهدان فداکار بویژه شهادت دردناک حضرت حمزه براى مسلمانان و پیامبر (ص) بسیار گران بود به طورى که زمانى که رسول گرامى اسلام پس از بازگشت به مدینه از کنار خانه انصار مىگذشتند، صداى نوحه و گریه زنان انصار را که بر شهداى خود مىگریستند شنیدند، چشمان مبارکشان پر از اشک شد، آنگاه فرمودند:... ولى عمویم حمزه گریه کننده ندارد؛ «فسمع بکاء النوائح على قتلاهم فذرفت عینا رسول اللّه (ص) ثم قال: لکن حمزة لابواکى له» (3).
ابن مسعود مىگوید: «ما رأینا رسول اللّه (ص) باکیاً أشد من بکائه على حمزة وضعه فى القبلة ثم وقف على جنازته و انتحب نشق یقول: یا عم رسول اللّه! و اسداللّه! و اسد رسول اللّه! یا حمزة! یا فاعل الخیرات، یا حمزة! یا کاشف الکربات، یا ذاب، یا مانع عن وجه رسول اللّه»؛ (4) رسول خدا (ص) در شهادت حمزه به شدت گریست به گونهاى که مانند آن را از آن حضرت ندیده بودیم. جنازه او را در قبله نهاد، آنگاه ایستاد و با صداى بلند گریه سر داد تا این که بیهوش شد و پس از آن مىفرمود: اى عموى رسول خدا! اى شیر خدا و شیر رسول خدا! اى حمزه! اى بجا آورنده کارهاى خوب! اىحمزه! اى برطرف کننده سختیها از پیامبر، اى کسى که دشمن را از برابر رسول خدا دور کردى و وجود او را نگهدارى نمودى.
واقدى که از تاریخ نگاران صدر اسلام است مىنویسد: «پس از حادثه احد، صفیه خواهر حمزة، خدمت پیامبر (ص) آمد. گروهى از انصار بین او و رسول خدا (ص) فاصله انداختند. آن حضرت فرمود، اجازه دهید بیاید. آنگاه در نزد پیامبر (ص) نشست و هرگاه گریه مىکرد آن حضرت نیز گریه مىکردند، هرگاه با صداى بلند گریه مىکرد آن حضرت نیز با صداى بلند مىگریستند و هرگاه حضرت فاطمه گریه مىکرد آن حضرت نیز گریه مىکردند». (5)
تاریخ نگار معروف محمد بن جریر طبرى از شیوخ بنى سلمه روایت مىکند: «انه مرّ رسول اللّه (ص) بدار من دورالانصار من بنى عبدالأشهل و بنى ظفر فسمع البکاء و النوائح على قتلاهم فذرفت عینا رسول اللّه (ص) فبکى ثم قال: لکن حمزة لابواکى له. فلما رجع سعد بن معاذ و أسید بن خضیر الى دار بنى عبداالاشهل أمر نساء هم أن ینخر منّ ثم یذهبن فیبکین على عم رسول اللّه (ص)؛ (6) پیامبر (ص) از کنار خانه دو گروه از انصار به نام بنى عبدالاشهل و بنى ظفر گذشتند که بر شهیدان احد گریه و عزادارى مىکردند. چشمان مبارکش پر از اشک شد و آنگاه فرمود: حمزه گریه کننده کافى ندارد. سعد بن معاذ و اسید بن خضیر که از یاران آن حضرت بودند در هنگام بازگشت به خانهاى از بنى عبدالاشهل دستور دادند زنان جلسه گریه و عزادارى را رها ساخته و به خانه حمزه بروند و براى عموى پیامبر (ص) گریه و عزادارى کنند.
ابن عبدالبر مىگوید: «سخن پیامبر لکن حمزه لابواکى له - به گونهاى تأثیر گذاشت که از آن پس هیچ خانمى بر مرده خود گریه نمىکرد جز آنکه در آغاز براى حمزه و آنگاه بر عزیز خود گریه مىکرد». (7)
ابن هشام - از سیره نویسان مشهور مىنویسد: «پس از حادثه احد، شعراى فراوانى براى شهیدان بویژه سالار شهیدان حمزه، مرثیه سرودند».
1. حسّان بن ثابت که از شعراى مشهور عصر پیامبر (ص) است، مىگوید: أظلمت الأرض لفقدانهو اسّود نورالقمر الناصلصلى علیه اللّه فى جنةعالیة مکرمة الداخلکّنا نرى حمزة حرزاً لنافى کّل أمرنا بنا نازل(8) از فقدان حمزه زمین تاریک شد و نور ماه در حالى که بیرون از ابر بود سیاه شد. خداوند متعال او را بهشتى عالى و بزرگ جاى داد و بر او درود فرستاد. حمزه کسى بود که در سختى و بلا پناهگاه ما بود.
2. کعب بن مالک در حالى که گریه مىکرد، چنین گفت: صفیة قومى و لا تعجزىو ابکى الناس على حمزةو لا تسأمى أن تطیلى البکاءعلى أسد اللّه فى الهزّة(9) صفیه!- خواهر حمزه به پاخیز و هرگز عاجز نشو و مردم را بر مصیبت حمزه بگریان و هرگز ملول و خسته مباش از طولانى شدن گریه بر شیر خدا.
3. عبد اللّه بن رواحه نیز در حالى که بر حمزه گریه مىکرد چنین سرود. بکت عینى و حّق لها بکاءهاو ما یغنى البکاء و لا العویل (10)
4. از ضرار بن خطاب نیز چنین نقل شده که مىگفت: قتلى کرام بنوا النجّار و سطهمو مصعب من قنانا حوله قصدحمزة القرم مصروع تطیف بهثکلى و قد حّز منه الأنف و الکبدتبکى علیهم نساء لا بعول لهامن کل سالبة اثوابها قدد (11) کشتگان گرامى و ارجمندى که در میان آنان بنى نجار قرار دارند و بالاتر از همه آنها جگرش را بریدهاند و زنان عزیز از دست داده گرد پیکرش مىچرخند. زنان شوى مرده که لباس سیاه پوشیده و جامههاى خویش را چاک دادهاند، برکشتهها زارى مىکنند.
5. صفیه خواهر حمزه مىگوید: فو اللّه لا أنساک ما هبّت الصبابکاء و حزناً محضرى و مسیرىعلى أسداللّه الذّى کان مدرهایذود عن الاسلام کل کفور(12) سوگند به خدا تا زمانى که بادهاى شرقى بوزد تو را فراموش نخواهم کرد. در سفر و حضر بر شیر خدا که همواره شر هر کافرى را از اسلام دفع مىکرد، گریه خواهم کرد.
برخى دیگر از صحابه و بزرگان صدر اسلام در این زمینه اشعار فراوانى سرودهاند. (13)
از این رخداد به خوبى مسأله عزادارى و گریه و چگونگى آن در صدر اسلام نمایان است و نشان مىدهد هیچ گونه منعى در مورد آن از جانب پیامبر (ص) صورت نگرفته و بلکه آن حضرت بر گریه و عزادارى براى عمویشان حمزه تشویق مىنمودهاند. آیا اگر براى اقامه عزاداریها هیچ دلیلى جز سنت و روش پیامبر (ص) و اصحاب درباره سیدنا حمزه نبود ما را کفایت نمىکرد؟
2. عزادارى در شهادت جعفر بن ابیطالب
اسما همسر جعفر بن ابیطالب که از زنهاى با ایمان و فداکار صدر اسلام است مىگوید: روزى که جعفر در جنگ موته به شهادت رسید، بر رسول خدا (ص) وارد شدم، فرمود: اى اسما! فرزندان جعفر کجا هستند؟ آنگاه فرزندان او را خدمت آن حضرت آوردم. پیامبر (ص) آنها را در آغوش کشید و مورد نوازش قرار داد، سپس چشمان مبارک آن حضرت پر از اشک شد و گریه کرد. عرض کردم گویا از جعفر خبرى به شما رسیده است؟ فرمود: آرى امروز به شهادت رسید؛ «...یا أسماء أین بنو جعفر؟ فحئت بهم فضمهم و شمهم ثم ذرفت عیناه، فقلت اى رسول اللّه لعله بلغک عن جعفر شیئى؟ قال: نعم قتل الیوم». (14)
و اقدى نقل مىکند: پیامبر (ص) به دخترش فاطمه فرمود غذایى تهیه نموده و از خانواده جعفر سه روز پذیرایى نماید. از آن به بعد سوز و داغ شهادت جعفر و زید بن حارثه در دل پیامبر (ص) بود و هرگاه وارد خانه مىشد بر آنها گریه مىکرد. (15)
انس بن مالک مىگوید: «انّ النبى نعى زیداً و جعفراً و ابن رواحة للناس قبل أن یأتیهم خبرهم فقال: أخذ الرایه زید فأصیب ثم أخذ جعفر فأصیب ثم أخذ ابن رواحة فأصیب. و عیناه تذرفان». (16) پیش از آنکه خبر شهادت فرماندهان سپاه در جنگ تبوک نشر یابد پیامبر اکرم (ص) فرمود: زید، جعفر و عبداللّه رواحه شهید شدهاند، آنگاه فرمود: فرماندهى جنگ را در آغاز زید بن حارثه بر عهده داشت، پس از شهادت ایشان، جعفر بن ابیطالب پرچم فرماندهى را برافراشت تا به شهادت رسید، آنگاه عبد اللّه امیر سپاه شد، وى نیز شهید شد. پس از آن چشمان مبارکش پراز اشک شد و گریست.
3. رثاى پیامبر اکرم (ص) براى سعد بن خوله
عامر بن سعد از پدرش نقل مىکند که رسول خدا (ص) به عیادت من آمدند...- متن این حدیث مفصل است -... در آخر روایت آمده که: «قال رثى له رسول اللّه من أن توفى بمکة»؛ (17) حضرت رسول (ص) از نیکیها و خصلتهاى او یاد نمود و براى وفات سعد در مکه مرثیه خواند. چنان که گفته شد رثا در لغت به معناى یادآورى نیکیهاى شخصى است که از دنیا رفته و همچنین به معناى گریستن بر درگذشته، چنان که جوهرى گفته است: «الرثاء، عدّ محاسن المیّت مع البکاء و على نظم الشعرفیه» (18). روشن است که شمردن نیکیها موجب حزن و تحریک گریه مىگردد.
در ارشاد السارى آمده است: «فمازال کثیر من الصحابه و غیرهم من العلماء یفعلونه و قد قالت فاطمة بنت النبى (ص) ما ذا على من شم تربة احمد أن لا یشم مدالزمان غوالیا صبت علىّ مصائب لو أنها صبت على الایام عدن لیالیاً»؛ (19) کسى که عطر خاک پیامبر (ص) را ببوید چه باک که عطر دیگرى را در طول زمان استشمام ننماید، بر من مصیبتهایى وارد شد که اگر بر روزها وارد مىشد مانند شب مىگردید. از شارح صحیح تعجب است که رثاى آن حضرت را بدون هیچ دلیلى و بر خلاف نظریه عرف و لغت به معناى ناراحتى و حزن پیامبر توجیه مىکند. خود شارح صحیح مىنویسد که بسیارى از صحابه از جمله حضرت فاطمه زهرا (ع) مرثیه مىخواندند، و از آن حضرت مرثیهاى نقل مىکند. در عین حال روایت را بر خلاف سیره عملى اصحاب توجیه مىکند.
4. گریه پیامبر (ص) در عیادت سعد بن عباده
سعد رییس قبیله خزرج بود و همکارى زیادى در پیشرفت اسلام داشت عبد اللّه عمر مىگوید: سعد بیمار شده بود و از بیمارى خود شکایت و بیتابى مىکرد. پیامبر (ص) همراه عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابى وقاص و ابن مسعود به عیادت وى تشریف بردند. سعد در حال بىهوشى بود. حضرت فرمودند: سعد تمام کرده است!پس پیامبر (ص) گریست، آنگاه همراهان آن حضرت نیز گریه کردند. سپس ایشان فرمود: «ألا تسمعون ان اللّه لا یعذب بدمع العین و لا بحزن القلب و لکن یعذب بهذا و اشار الى لسانه او یرحم». (20) گویا برخى از اصحاب به گریه آن حضرت اعتراض داشتند. ایشان فرمودند: آیا نمىدانید که خداوند کسى را به خاطر اشک چشم و اندوه قلبى عذاب نمىکند؟ آنگاه حضرت به زبانشان اشاره کردند و فرمودند، تنها زبان انسان است که باعث عذاب مىگردد مگر آن که خدا بندهاش را مورد رحمت قرار دهد و عذاب نکند.
5. گریه پیامبر (ص) در کنار قبر دخترشان
عن انس ابن مالک (رضى) قال: «شهدنا بنتاً لرسول اللّه (ص) جالساً على القبر، قال: فرأیت عینیه تدمعان...»؛ انس بن مالک مىگوید: یکى از دختران پیامبر (ص) در مدینه از دنیا رفت. در مراسم تشییع و دفن او حضور داشتیم، دیدیم که چشمان مبارک رسول خدا (ص) در کنار قبر دخترش پر از اشک بود و گریه مىکرد. (21)
6. گریستن پیامبر (ص) در مرگ فرزندشان ابراهیم
انس بن مالک مىگوید: «دخلنا مع رسول اللّه (ص) على ابى سیف القین و کان ظئراً لابراهیم (ع) فأخذ رسول اللّه (ص) ابراهیم فقبله و شمه ثم دخلنا علیه بعد ذلک و ابراهیم یجود بنفسه فجعلت عینا رسول اللّه (ص) تذرفان فقال له عبد الرحمن بن عوف عند ذلک: و أنت یا رسول اللّه؟ فقال: یابن عوف انّها رحمة ثم أتبعها بأخرى فقال (ص): ان العین تدمع و القلب یحزن و لا نقول الا ما یرضى ربنا و انا بفراقک یا ابراهیم لمحزونون»؛ (22) همراه پیامبر (ص) بر ابوسیف که همسرش ابراهیم را شیر مىداد وارد شدیم. آن حضرت ابراهیم را در آغوش گرفت، او را بوسید و مورد نوازش قرار داد. پس از مدتى بر او وارد شدیم در حالى که ابراهیم در حال جان دادن بود. دیدم که پیامبر (ص) اشک مىریخت و گریه مىکرد. عبدالرحمان گفت: یا رسول اللّه شما چرا گریه مىکنید؟ آن حضرت فرمودند: این گریه رحمت است. آنگاه افزودند: چشم مىگرید و قلب از شدت اندوه مىسوزد؛ ولى سخنى که برخلاف رضاى حق باشد بر زبان نمىگویم. پس فرمودند: اى ابراهیم ما در فراق تو محزون و اندوهگین هستیم.
ابن ماجه در همین رابطه از انس بن مالک روایت مىکند: «لما قبض ابراهیم ابن النبى (ص) قال لهم النبى (ص) لا تدرجوه فى أکفانه حتى أنظر الیه فأتاه فانکب علیه و بکى»؛ پس از فوت ابراهیم، پیامبر فرمود او را در کفن نپیچید تا او را ببیند. آنگاه خود را بر بدن ابراهیم افکند و گریست. جابر بن عبداللّه انصارى مىگوید: «در حالى که ابراهیم به شدت به خود مىپیچید و در حال جان دادن بود، پیامبر (ص) همراه عبدالرحمان بن عوف وارد شدند. آن حضرت ابراهیم را در آغوش گرفت و در دامن خود گذاشت. ایشان به شدت متأثر بودند و گریه مىکردند. عبدالرحمان عرض کرد شما از گریه نهى فرمودهاید، چرا گریه مىکنید؟ فرمود: من از گریه جلوگیرى نکردم؛ بلکه از دوگونه فریاد منع کردم که معمولاً افراد احمق و فاجر از خود سر مىدهند؛ یکى از فریاد و صدا در هنگام مصیبت همراه با خراشیدن صورت و پاره کردن گریبان و دیگرى از صدایى که در مجالس جشن و سرور مانند صداى شیطان بلند مىشود؛ و لکن نهیت عن صوتین احمقین فاجرین صوت خمش وجوه و شق جیوب و رنة الشیطان». (23) از این روایات به دست مىآید که گریه و سوگوارى اشکالى ندارد ولى آنچه ناپسند است سخنى است که بر خلاف رضاى حق و تقدیر و مشیت او بر زبان آورده شود و نیز باید از صداهاى ناهنجار پرهیز شود.
7. گریه پیامبر (ص) در مرگ عثمان بن مظعون
وى یکى از شخصیتهاى ممتاز و از یاران بسیار خوب پیامبر (ص) بود و در میان یاران آن حضرت از احترام ویژهاى برخوردار بود. عثمان بن مظعون، نخستین مسلمانى بود که در مدینه از دنیا رفت و مرگ او موجب تأثر شدید پیامبر (ص) و یارانش گردید چنان که در مرگ او گریستند و به دستور آن حضرت عثمان را در بقیع دفن کردند. همسر پیامبر (ص) عایشه مىگوید: «انّ رسول اللّه (ص) قبلّ عثمان بن مظعون و هو میت و هو یبکى، او قال: عیناه تهرقان»؛ (24) رسول خدا (ص) عثمان به مظعون را که فوت کرده بود بوسیدند در حالى که گریه مىکردند و در تعبیر دیگر اشک از چشمان مبارکش جارى بود.
8. گریه پیامبر (ص) در کنار قبر مادرشان پس از گذشت چندین سال
سالهابود که پیامبر (ص)، مادرى مهربان را از دست داده بود و اینک آن حضرت به رسالت الهى برانگیخته شده و بر سراسر شبه جزیره عربستان حاکم گردیده بود. ایشان روزى به زیارت مادر رفته و در کنار قبر مادرشان آمنه چنان گریه مىکنند که همراهان ایشان نیز در گریه با ایشان هم صدا مىشوند. ابو هریره مىگوید: «زار النبى قبر أمه فبکى و بکى من حوله». (25) نووى در شرح صحیح مسلم مىنویسد: «رواه ابو داوود فى سننه بهذا الأسناد و رواه النسائى و ابن ماجه».
9. تأیید مکرر مجالس سوگوارى توسط پیامبر (ص)
الف) ابو هریره مىگوید: «مات میّت فى آل رسول اللّه فاجتمع النساء یبکین علیه فقام عمر ینهاهن و یطردهن فقال رسول اللّه (ص): دعهن یا عمر فان العین دامعة و القلب مصاب و العهد جدید»؛ (26) فردى از خاندان رسول خدا (ص) از دنیا رفت، زنان مدینه اجتماع کرده و بر وى گریه مىکردند. عمر آنان را از گریه باز مىداشت و آنان را دور مىکرد. پیامبر (ص) فرمود: اى عمر! بگذار تا گریه کنند چشم اشک مىریزد و دل مىسوزد - چرا که - مصیبت دیده است و این مصیبت تازه است.
ب) ابو هریره مىگوید: «أبصر عمر امرأة تبکى على قبر فزبرها فقال رسول اللّه (ص): دعها یا ابا حفص! فان العین باکیة و النفس و العهد حدیث»؛ (27) عمر، خانمى را در کنار قبرى مشاهده کرد که مشغول گریه است، او را به شدت از گریه کردن بازداشت و دور ساخت. پیامبر (ص) فرمودند: اى ابا حفص، او را رها کن؛ چرا که چشم مىگرید و مصیبت تازه است یعنى حوادث جانسوز فراموش نشده و یادش در خاطره باقى است.
ج) سلمه بن ارزق مىگوید: «در یکى از روزها با عبداللّه عمر در بازار نشسته بودیم ناگهان جنازهاى را از آنجا عبور دادند که بازماندگانش بر وى مىگریستند. عبداللّه آنان رابه خاطر گریه مورد نکوهش قرار داد، سلمه به عبداللّه گفت: این سخن را نگو، چرا که از ابو هریره شنیدم جنازهاى را از کنار پیامبر (ص) عبور دادند، من و عمر نیز همراه آن حضرت بودیم و خانمهاى زیادى بر آن جنازه گریه مىکردند، عمر آنان را مورد تعرض قرار داده و از گریه بازداشت. پیامبر (ص) فرمودند: آنان را رها کن؛ چرا که چشم مىگرید و حادثه و مصیبت تازه است. عبداللّه پرسید: آیا تو خود این حدیث را از ابو هریره شنیدى؟ گفتم: آرى شنیدم. در این هنگام عبداللّه بن عمر اظهار داشت: خدا و رسولش داناترند. (28)
د) جبیر بن عتیک مىگوید همراه رسول خدا (ص) به خانهاى وارد شدیم که یکى از آنها از دنیا رفته بود زنها گریه مىکردند؛ جبیر گفت: خانمها را ساکت کنید و تا هنگامى رسول خدا (ص) حضور دارند گریه نکنید. پیامبر (ص) به جبیر فرمودند: بگذار تا بگریند و آنگاه که شب فرار رسد از گریه باز ایستند؛ «فقال جبیر أسکتن مادام رسول للّه (ص) جالساً فقال النبى (ص): دعهن یبکین فاذا وجبت فلا تبکین باکیه».
ه) عایشه مىگوید: «هرگاه رسول خدا از سفرى باز مىگشت و به ذى الحلیفه - مکانى نزدیک مدینه - مىرسید نوجوانان انصار به استقبال ایشان مىشتافتند و وى را از اخبار مدینه و خانوادههاى آنان آگاه مىساختند. در یکى از سفرها که از حج یا عمره باز مىگشتیم، با همان نوجوانان در آن مکان برخورد کردیم. به اسید بن خضیر که از همراهان ما بود، خبر دادند همسرت از دنیا رفته است، شروع به گریه کردن کرد. من که بین پیامبر و او بودم به او گفتم: آیا در مرگ همسرت گریه مىکنى در حالى که تو یار پیامبر و داراى سوابق درخشان هستى؟ در جوابم گفت: آیا شایسته نیست که بگریم در حالى که از پیامبر (ص) شنیدم که فرمودند: «ستونهاى عرش خداوند در مرگ سعد بن معاذ لرزید.»؟ (29)
عزادارى صحابه پس ارتحال پیامبر (ص)
نمونههاى ذکر شده گویاى این واقعیت است که عزادارى و به سوگ نشستن براى از دست دادن عزیزان نه تنها مورد نکوهش نیست، بلکه مورد تأیید پیامبر (ص) نیز مىباشد و سیره آن حضرت گواه صادق این معناست. در این بخش نمونههایى از عزادارى اصحاب پس از ارتحال جانسوز آن حضرت (ص) ذکر مىگردد و خواهیم دید که مردم مدینه و صحابه در عزاى پیامبر بزرگ اسلام (ص) به مرثیه سرایى و عزادارى پرداختند.
1.مرثیه سرایى قیس
بخارى و بغوى از غنیم بن قیس روایت کردهاند: «قال سمعت من أبى کلمات قالهن لامات النبى (ص) و هى: ألالى الویل على محمد قد کنت فى حیاته بمقعد أبیت لیلى آمناً الى لغد»؛ (30) پس از وفات پیامبر (ص) از پدرم این کلمات را شنیدم که مىگفت: آگاه باشید! واى بر من، پیامبر (ص) از دنیا رفت. در حیات آن حضرت راحت بودم و شبها را با آرامش صبح مىکردم.
2. اجتماع صحابه و مردم و عزادارى براى آن حضرت
عبداللّه بن وهب از امالمؤمنین امسلمه روایت مىکند: «قالت: نحن مجتمعون نبکى، لم ننم، و رسولاللّه فى بیوتنا و نحن نسکن لرؤیته على السریر، اذ سمعنا صوت الکرازین فى السحر، قالت أم سلمه: فصحنا و صاح اهل المسجد، فارتجت المدینة صیحة واحدة و أذن بلال بالفجر، فلما ذکر النبى (ص) بکى، فانتحب فزاد ناحزناً و عالج الناس الدخول الى قبره، فغلق دونهم، فیالهم من مصیبة! ما أصبنا بعد بمصیبة الاّ هانت اذ ذکرنا و مصیبتنا به (ص)؛ (31) زمانى که رسول خدا (ص) در میان ما بود، ما از دیدن ایشان آرامش مىیافتیم، - اما هنگامى که رحلت فرمود - اجتماع کرده و نخوابیده بودیم و گریه مىکردیم. سحرگاه صداى گوسفندان بلند شد، ام سلمه مىگوید: ما و مردمى که در مسجد جمع شده بودند بانگ برآوردیم و مدینه یکپارچه فریاد، ناله و گریه بود. نزدیک صبح، بلال مؤذن پیامبر (ص) بانک اذان را سر داد وقتى که به نام مبارک پیامبر اکرم (ص) رسید، با صداى بلند گریه کرد و با گریه او اندوه ما چند برابر شد. وفات آن حضرت براى ما مصیبت بزرگى بود، پس از آن هر مصیبتى که بر ما وارد مىشد با یاد مصیبت جانسوز آن حضرت آسان مىگردید. ابوذوئب هذلى مىگوید: «پس از رسیدن خبر وفات پیامبر اکرم (ص) به سوى مدینه حرکت کردم پس از ورود به مدینه با گریه و آواز و سر و صداى مردم روبرو شدم، گریهها به گونهاى بلند بود که گویا مردم براى احرام حج، محرم مىشوند و لبیک مىگویند، و لها ضجیج بالبکاء کضجیج الحاج اذا أهلوا بالاحرام فقلت مه؟ فقالوا قبض رسول اللّه (ص)». (32)
3. مرثیه سرایى فاطمه زهرا (ع)
بخارى از انس (رضى) روایت کرده است که پس از وفات پیامبر اکرم (ص) فاطمه (ع) مىفرمود: «وا أبتاه ربّاً دعاه، یا أبتاه من جنة الفردوس مأواه یا أبتاه الى جبرئیل ننعاه. فلما دفن قالت فاطمة: یا أنس أطابت أنفسکم ان تحثوا على رسول اللّه (ص) التراب»؛ (33) اى پدر بزرگوار که دعوت پروردگارت را لبیک گفتى! اى پدرى که فردوس برین جاى توست! اى پدرى که جبرییل مىخواهد تو را همراه خود ببرد. پس از آن که جنازه آن حضرت را دفن کردند به انس بن مالک فرمود: چگونه راضى شدید که خاک بر بدن رسول خدا (ص) بریزید. در روایت دیگرى آمده است که ایشان پس از وفات آن حضرت گفت: «ما ذا على من شم تربة أحمد أن لا یشم مدالزمان غوالیا، صبت على مصائب لو أنها صبّت على الایام عدن لیالیا». (34) در حدیث دیگرى نقل شده که: «انّ فاطمه کانت تزور قبر عمها حمزه کل جمعه فتصلّى و تبکى عنده»؛ فاطمه در هر روز جمعه قبر عمویش حمزه را زیارت مىکرد، نماز مىخواند و اشک مىریخت. (35)
4. گریستن خلیفه اول و دوم در سوگ پیامبر (ص) همراه سخنان امایمن
انس بن مالک روایت کرده است، خلیفه اول پس از وفات رسول خدا (ص) به خلیفه دوم گفت: «انطلق بنا الى أم ایمن نزورها فلما انتهینا الیها، بکت، فقال لها: ما یبکیک؟ ما عندالله خیرلرسوله قالت: والله ما أبکى، أن لا أکون اعلم ما عندالله خیر لرسوله، و لکن أبکى، ان الوحى، انقطع من السماء، فهیجتهما على البکاء فجعلا یبکیان» (36) به زیارت امایمن مادر اسامه بن زید برویم. پس از ورود ما، ام ایمن گریه کرد. ابوبکر گفت چرا گریه مىکنى؟ پیشگاه خداوند براى رسول بهتر است. ام ایمن گفت: این را مىدانم و گریه من از این جهت نیست بلکه گریه من بدان جهت است که وحى و دستورات الهى قطع شده و ما از بهرهگیرى آن محروم شدیم. این سخنان مادر اسامه موجب تحریک آن دو گردید به گونهاى که پس از سخنان وى خلیفه اول و دوم شروع به گریه کردند.
در روایت دیگر از امالمؤمنین عایشه آمده است که: «پدرم نزدیک جنازه پیامبر (ص) آمده و سه مرتبه پیشانى آن حضرت را بوسید، در مرتبه اول گفت، وانبیاه! مرتبه دوم گفت: واصفیاه! و مرتبه سوم واخلیلاه مات رسول اللّه (ص) (37) ».
5. اقدام نمادین عبداللّه عمر پس از وفات رسول خدا (ص)
عبداللّه عمر پس از وفات رسول خدا (ص) هیچ نخلى را نکاشت؛ «ما غرست نخلة منذ قبض رسول اللّه (ص)» (38) .
گریه اختیارى و غیر اختیارى
ممکن است گفته شود که گریه بر دو قسم است؛ اختیارى و غیر اختیارى. در روایاتى که درباره عزادارى و گریه به آنها استدلال شد، همگى بیانگر غیر اختیارى بودن گریه پیامبر (ص) یا صحابه آن حضرت در برابر مصایب است و ربطى به برگزارى مجال عزادارى ندارد؛ چرا که گاهى انسان ناخواسته با مصیبتهایى روبرو مىشود که او را متأثر نموده و موجب گریستن او مىشود و گاهى پس از تشکیل مجالس و بیان حوادث جانسوز تاریخى که مورد علاقه مسلمانان است حالت گریه براى او پدید مىآید. با توجه به این مسأله روایاتى که ذکر شد براى اثبات قسم اول صحیح است و در برگیرنده قسم دوم که همانا متضمن برپایى مجالس عزا و سخنرانى و یادآورى وقایع تاریخى است نمىباشد.
در پاسخ این شبه باید مواردى را متذکر شد:
1. این که احادیث که یادآورى شد تنها گویاى قسم اول نیست بلکه پارهاى از آنها قسم دوم را اثبات مىکند و پاره دیگر به صورت مطلق بیان گردیده و بر هر دو قسم دلالت دارد. در روایات مذکور آمده است که پس از پایان جنگ احد و شهادت گروهى از سربازان اسلام پیامبر اکرم (ص) مشاهده نمودند که زنان انصار براى شهداى خود مجالس عزا برگزار کرده و گریه مىکنند. در آن حالت ایشان فرمودند: «ولکن حمزه لا بواکى له»؛ یعنى حمزه گریه کنندهاى ندارد. این سخن در میان مسلمانان پخش شد و آنها را ناراحت کرد، آنان به خانه حمزه رفتند و به عزادارى پرداختند و از آن هنگام زنان انصار پیش از شهداى خود براى حمزه سیدالشهدا مىگریستند.
2. در روایات دیگر آمده است که پیامبر گرامى (ص) به زیارت قبر مادرشان تشریف بردند و گریستند و دیگران را گریاندند.
3. افزون بر موارد بالا بسیارى از یاران پیامبر نه تنها در وفات پیامبر (ص) بلکه پس از مرگ برخى از صحابه مرثیهسرایى کردهاند که همه اینها گویاى این واقعیت است که گریه پیامبر (ص) و سایر مسلمانان غیر اختیارى نبوده بلکه با اختیار و گاهى همراه با تشکیل مجالس عزا بوده است بنابراین بر فرضى که بین دو نوع گریه تفاوت اساسى وجود داشته باشد از جهت حکم تفاوتى ندارد، زیرا در روایات براى آن تفاوتى بیان نشده است بلکه تنها در روایات از بعضى اعمال و آداب دوران جاهلیت که غیر شرعى است جلوگیرى شده است ولیکن در اذهان بعضى از صحابه گریه به طور مطلق غیر شرعى بوده است اما پیامبر اکرم (ع) در موارد گوناگون تصریح نمودهاند که صرف گریه و عزادارى اشکالى ندارد.
پی نوشت ها:
(1) - حشر، آیه 7.
(2) - احزاب، آیه21.
(3) - سیرة الحلبیه، حلبى،ج2، ص260 «حوادث جنگ احد، شهادت حضرت حمزه»؛ مسند، بهامشة منتخب
(4) - سیرة الحلبیة، حلبى، ج2، ص60 «حوادث جنگ احد».کنز
(5) - مغازى، واقدى، ج1، ص317-315؛ استیعاب، ابن البّر و اسدالغابه، ابن اثیر «شرح زندگانى حمزه».
(6) - تاریخ طبرى، طبرى، ج2، ص27، حوادث سنه سوم هجرى، غزوه احد.
(7) - الاستیعاب، عبد اللّه محمد بن عبدالبر قرطبى، ج1، ص426 و مسند، احمد، ج2، ص40 با این مضمون
(8) - سیرة النبویة، ابن هشام، ج3،ص159.«قال
(9) - همان، ص166.
(10) - همان، ص171.
(11) - همان، ص173.
(12) - همان، ص167.
(13) - براى آگاهى بیشتر ر.ک: به سیره ابن هشام و حلبى.
(14) - طبقات، ابن سعد، ج8،ص282 باب تسمیة النساء المسلمات المبایعات.
(15) - مغازى، واقدى، ج2، ص 766، غزوه موته و سیره، ابن هشام، ج4،ص22.
(16) - صحیح بخارى، بخارى، ج4، کتاب فضائل اصحاب النبى فى غزوة تبوک و کتاب الجنائز، باب 789 و فتح
(17) - ارشاد السارى شرح صحیح بخارى، احمد بن محمد قسطلانى، ج2، ص406، باب رثى النبى.
(18) - همان.
(19) - همان و صحیح مسلم، شرح نووى، ج 12-11، ص80.
(20) - جامع الاصول فى الاحادیث الرسول، محمد بن اثیر جزرى، ج11، ص 101، رقم 8573، صحیح بخارى،
(21) - صحیح بخارى، ج 1، کتاب الجنائز،، باب 817، ح 1201.ج
(22) - همان، باب 828، ص 158 و فتح البارى، ج 3، ص135 و صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب رحمة
(23) - جامع الاصول، محمد بن اثیر جزرى، ج11، ص 105، رقم 8577، اخرجه الترمذى، رقم 1005 فى
(24) - همان، ج11، ص95، رقم 8566 فى الجنائز باب تقبیل المیت و قال الترمذى حدیث عائشة حدیث
(25) - مسند، احمد، ج2، ص 441 و سنن نسائى، نسائى، کتاب الجنائز، باب زیارة قبر
(26) - عمدة القارى، ج 2، ص 87 و سنن نسائى، نسائى، ج4، ص 19، باب الرخصة فى البکاء على
(27) - کنز العمال، متقى هندى، ج 15، ص 728، حدیث 42899 و سنن ابن ماجه، ج 1،ص
(28) - مسند، احمد، ج 2، ص 408؛ مستدرک على الصحیحین، ج 1، ص 381، کتاب الجنائز و جامع الاصول
(29) - همان، ص 728.ابن481.المیت.المشرک.حسنالجنائز،بالصبیان.
(30) - الاصابه فى تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانى، ج 3، ص 253، رقم 7263، حرف «قاف».
(31) - اسدالغابه، ابن عبدالبر قرطبى، ج 5، ص 102.
(32) - اسدالغابة فى معرفة الصحابه، ج 5، ص 102، ترجمه ابوذوئب الهذلى؛ جامع الاصول، ابن اثیر جزرى،
(33) - مختصر حیاة الصحابه، دهلوى، ص 285 و مستدرک على الصحیحین، کتاب الجنائز، ج 1، ص 381.رقم
(34) - ارشاد السارى فى شرح صحیح بخارى، ج 2، ص 406.
(35) - مستدرک على الصحیحن، ص 377، کتاب الجنائز.
(36) - دلائل النبوة، ابوبکر بیهقى، ج 7، ص 266، باب ما جاء فى عظم المصیبة بوفاة رسول اللّه (ص)، رواه
(37) - مختصر حیاة الصحابه، کاندهلوى، ص 285 و البدایة، ج 5، ص 241. هیثمى در مجمع الزوائد، ج 9، ص
(38) - همان، ص 33.268مسلم
منبع: کتاب پاسخ به شبهات عزاداری/فصل سوم، عزادارى در سیره پیامبر با استفاده از منابع اهل سنت، نوشته حسین رجبى
پایان پیام/
نظر شما