خبرگزاری شبستان: دنیا می گوید جنگیدن هر وقت که به عنوان دفاع باشد مقدس است ، اگر دفاع از خود باشد مقدس است و اگر دفاع از ملت باشد مقدستر است ، چون جنبه شخصی تبدیل می شود به جنبه ملی و گسترش پیدا می کند و انسان تنها از خودش دفاع نمی کند ، ازدیگران هم که همان افراد ملت خودش باشد دفاع می کند ، اگر از حدود ملی به حدود انسانی برسد از آن هم یک درجه مقدس تر است . استاد متفکر شهید مرتضی مطهری در بخش سوم کتاب "جهاد" به تشریح مبحث ماهیت جهاد دفاع است، می پردازد.
نزاع در باب جهاد صغروی است نه کبروی
نزاع در باب جهاد ، باصطلاح طلاب نزاع کبروی نیست نزاع صغروی است ، یعنی نزاع در این نیست که آیا جهادبعنوان دفاع مشروع است یا اگر دفاع هم نبود مشروع است در این کبرای کلی هیچکس تردید ندارد که جهاد فقط و فقط بعنوان دفاع مشروع است ولی بحث سر مصداق دفاع است ، بحث در صغرای این مطلب است که مصداق دفاع آیا فقط دفاع از شخص خود ، حداکثر از ملت خود است ؟ یا دفاع از انسانیت هم دفاع است .
امر به معروف مصداق دفاع از حقوق انسانی است
عدهای می گویند و درست هم می گویند که دفاع از انسانیت هم دفاع است و لهذا کسانی که قیام می کنند بعنوان امر به معروف و نهی از منکر اینها قیامشان مقدس است ، ممکن است کسی از نظر شخص خودش مورد تجاوز قرار نگیرد خیلی هم محترم و معنون باشد و همه وسائل هم برایش فراهم باشد از نظر ملت هم یعنی حقوق مادی ملت مورد تجاوز قرار نگرفته باشد ولی از نظر ایدههای انسانی حقی مورد تجاوز قرار گرفته باشد .
یعنی در جامعهای که زندگی می کند حقوق مادی آن مردم و حقوق شخصی مادی خودش مورد تجاوز نیست ، اما یک امری که تعلق دارد به بشریت ، یعنی به مصلحت بشریت ، یعنی آنجا که خوبیها و بدیها دو دسته می شوند و دسته خوبیها باید در اجتماع برقرار بشود و دسته بدیها باید از اجتماع برود ، حالا در این شرایط اینچنین شخصی اگر دید که معروفها بجای منکرها نشستهاند و منکرها به جای معروفها نشستهاند و به عنوان امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد ، از چه دارد دفاع میکند ؟ از حق شخص خودش ؟ نه ، از حق اجتماع هم بمعنای حق مادی ملت خودش ؟ باز هم نه ، بحق مادی مربوط نیست ، ولی از یک حق معنوی که به هیچ قوم و ملتی اختصاص ندارد دفاع می کند ، آن حق معنوی تعلق دارد بانسانها ، آیا ما این جهاد را باید محکوم بکنیم یا باید مقدسش بشماریم ؟
البته باید مقدسش بشماریم چون دفاع از حقوق انسانهاست . دفاع از آزادی امروز هم مقدس است در مسئله آزادی شما میبینید امروز همانهائی هم که با آزادی مبارزه می کنند برای اینکه عمل خودشان را موجه جلوه بدهند میگویند ما از آزادی دفاع می کنیم ، چون می دانند که دفاع از آزادی مفهوم مقدسی است . اگر جنگیدن واقعا برای دفاع از آزادی باشد به حق است لهذا می آیند نام تجاوز خودشان را دفاع از آزادی می گذارند . این اذعان به این مطلب است که حقوق انسانیت هم قابل دفاع است ، جنگ برای حقوق انسانیت مشروع و مفید است .
آیا توحید حق شخصی است یا حق عمومی؟
یک مسئله در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد و آن این که آیا توحید ، اصل « لا اله الا الله »، جزء حقوق انسانیت است یا جزء حقوق انسانیت نیست ؟ ممکن است کسی اینجور نظر بدهد و بگوید توحید جزء حقوق انسانیت نیست ،جزء مسائل شخصی افراد و یا حداکثر جزء مسائل قومی ملتهاست . یعنی بنده ممکن است موحدباشم ، اختیار دارم میخواهم موحد باشم ، میخواهم مشرک و وقتی موحد شدم کسی حق ندارد مزاحم من بشود چون حق شخصی من است ، ولی اگر آن دیگری مشرک شد باز هم حق شخصی خودش است .
یک واحد ملی در قوانین خودشان سه حالت دارند یک وقت می آیند توحید را انتخاب می کنند به عنوان یک امر رسمی و غیر موحد را نمیپذیرند ، یک وقت شرک را مذهب رسمی قرار می دهند و یک وقت هم آزادی می دهند هر کسی هر جور بود میل خودش . اگر توحید جزء قوانین ملی یک ملت قرار گرفت جزء حقوق آن ملت است ، اگر نبود نه .
این یکجور نظر است . ولی یکنظر دیگر اینجا این است که توحید هم مثل آزادی جزء حقوق انسانی است . ما در مورد آزادی عقیده گفتیم که معنی حق آزادی این نیست که آزادی یک فرد از طرف دیگری مورد تهدید قرار نگیرد بلکه ممکن است از طرف خودش مورد تهدید قرار گیرد . پس اگر مردمی برای توحید و برای مبارزه با شرک بجنگند جنگشان جنبه دفاعی دارد نه جنبه استخدامی و استعماری و استثماری و تجاوز . حالا درست توجه کردید که نزاع که می گوئیم صغروی است چه معنا دارد .
اینجا حتی در میان علمای اسلام هم دو نظر است ، بعضیها طوری نظر دادهاند که معنی نظرشان این است توحید جزء حقوق عمومی انسانها است پس جنگیدن بخاطر توحید مشروع است ، چون دفاع از حق انسانیت است ، مثل جنگیدن برای آزادی ملتی دیگر است . ولی عده دیگر طوری نظر می دهند که معنی حرفشان این است که توحید جزء حقوق فردی و یا حقوق ملی ملتهاست و بحقوق انسانی مربوط نیست پس بنابر این کسی حق ندارد مزاحم فرد دیگر بشود بخاطر توحید . کدام یک از اینها درست است ؟
اموری که طبعا اجباربردار نیست
بعضی از مسائل اکراه بردار و اجباربردار است ولی بعضی از مسائل دیگر خودش فی حد ذاته اجبار بردار نیست طبیعتش این است که باید اختیاری باشد . مثلا فرض کنید بیماری خطرناکی پیدا شده می خواهند واکسنی تزریق بکنند اینجا افراد را می شود مجبور کرد که بیایند واکسن بزنند حتی اگر کسی حاضر نشد بیایند بزور دست و پایش را ببندند و هر چقدر بخواهد دست و پا بزند و لو در حال بیهوشی آمپول را باو تزریق کنند .
این کار اجباربردار است ولی بعضی از چیزها است که اجباربردار نیست و جز از طریق اختیار و انتخاب امکان ندارد ، مثلا تزکیه نفس ، تربیت عالی اینچنین است اگر بخواهیم مردمی را بنحو عالی تربیت کنیم یعنی بنحوی تربیت کنیم که این مردم فضیلتها را بعنوان اینکه فضیلت است بپذیرند و انتخاب بکنند و بدیها را بعنوان اینکه بد است و نقص در انسانیت است اجتناب کنند یعنی از دروغ تنفر داشته باشند و برای راستی احترام و اهمیت قائل باشند این کار بزور شلاق نمیشود .
تربیت اجباربردار نیست
بزور شلاق میشود نگذاشت کسی دزدی بکند ولی با زور شلاق نمی شود روح کسی را امین کرد و الا اگر اینجور می بود اگر کسی مثلا احتیاج داشت به اینکه تهذیب نفس بشود و شخصیت اخلاقیش خیلی عالی بشود خب می بردندش یکصد شلاق به او می زدند بعد میآوردند تربیتش عالی می شد ، یعنی در مسئله پرورش بجای همه چیز فقط شلاق می زدند و می گفتند برای اینکه این آقا در عمرش هرگز دروغ نگوید و از دروغ گفتن بدش بیاید یکصدضربه شلاق به او بزنید که بعد از شلاق خوردن از دروغ گفتن تنفر داشته باشد .
همچنین است دوست داشتن ، آیا می شود کسی را با ضرب شلاق وادار کرد کسی دیگری را دوست داشته باشد ؟ مهر با زور قابل تحمیل نیست . اینها را می گویند اموریکه زورپذیر نیست اگر تمام نیروهای عالم را جمع بکنند و بخواهند محبتی را به زور در دل کسی قرار بدهند یا محبتی را به زور از دل کسی بیرون بکشند ممکن نیست .
جنگ برای رفع مانع از ایمان و توحید
با این بیانی که عرض کردم این دو بیان به هم نزدیک می شود چون ما حتی اگر توحید را از حقوق انسانی بدانیم باز نمی توانیم با ملت دیگر بجنگیم برای تحمیل عقیده توحید ، چون خودش فی حد ذاته تحمیل پذیر نیست بله یک چیز دیگر هست و آن این است اگر ما توحید را جزء حقوق انسانها دانستیم ممکن است اگر مصلحت انسانیت ایجاب بکند و اگر مصلحت توحید ایجاب بکند ما با قومی مشرک می توانیم بجنگیم نه بخاطر این که توحید را به انها تحمیل بکنیم و ایمان را به انها تحمیل بکنیم چون توحید و ایمان تحمیل شدنی نیست . با مشرکین می توانیم بجنگیم بخاطر اینکه ریشه فساد را اساسا بکنیم ریشه کن کردن مبدأ عقیده شرک با زور یک مطلب است و تحمیل عقیده توحید مطلب دیگر .
بنابر نظر کسانی که توحید را جزء حقوق شخصی و حداکثر حقوق ملی می دانند می گویند این کار جایز نیست ، اغلب طرز تفکر اروپائی ها که در میان ما هم سرایت کرده همین است .
جنگ برای آزادی دعوت و رفع مانع از تبلیغ
آیا جنگیدن برای آزادی دعوت جایز است و یا جایز نیست ؟ جنگیدن برای آزادی دعوت یعنی چه ؟ یعنی ما میگوئیم که ما باید آزاد باشیم که عقیده و فکر خاصی را در میان هر ملتی تبلیغ کنیم ، تبلیغ نه بمعنای امروزی که پروپا کاند کردن است بلکه به این معنی که بیان کنیم . چه به عنوان اینکه ما آزادی را یک حق عمومی و انسانی بدانیم و چه به عنوان اینکه توحید را یک حق عمومی انسانی بدانیم و یا به عنوان اینکه هر دو را یک حق عمومی انسانی بدانیم این امر جایز است .
حالا اگرمانعی برای دعوت ما پیدا شود ، ببینیم یک قدرتی آمده مانع می شود و می گوید من به شما اجازه نمیدهم ، شما می روید افکار این مردم را خراب می کنید ، می دانید که غالب حکومتها فکر خراب را آن فکری می دانند که اگر پیدا بشود مردم مطیع این حکومتها دیگر نیستند ، آیا با حکومتها که مانع نشر دعوت در میان ملتها هستند جایز است جنگیدن تا حدی که اینها سقوط بکنند و مانع نشر دعوت از میان برود یا نه ؟
بله این هم جایز است این هم باز جنبه دفاع دارد اینهم جزء آن جهادهائیست که ماهیت آن جهادها در واقع دفاع است .
مقیاس حقوق شخصی و حقوق عمومی
آیا توحید جزء حقوق عمومی انسانها است یا جزء حقوق فردی و یا حداکثر حقوق ملی ؟ باید ببینیم مقیاس حقوق عمومی انسانی و مقیاس حقوق فردی و شخصی چیست . انسانها در بعضی مسائل با همدیگر مشترکند همه
انسانهای روی زمین در خیلی چیزها مثل همدیگر هستند در خیلی چیزها هم با همدیگر اختلاف دارند . اختلافها بقدری زیاد است که حتی دو فرد نمی شود پیدا کرد که از همه جهت مثل یکدیگر باشند همین جوریکه دو فرد نمی شود که از نظر اندام و شکل صددرصد مثل هم باشند . شما دو فرد نمی توانید پیدا کنید که از نظر خصائص روحی صددرصد مثل هم باشند . مصالحی که مربوط است به جهات مشترک انسانها اینها حقوق عمومی است .
آزادی یعنی اینکه مانع برای بروز استعدادهای کلی افراد بشر وجود نداشته باشد و این مربوط به همه انسانها است . آزادی برای من همان قدر ارزش دارد که برای شما ارزش دارد ، برای شما همانقدر ارزش دارد که برای دیگری ارزش دارد . اما من و شما با همدیگر در خیلی چیزها فرق داریم اسم آنها را می گذاریم " سلیقه " چون اختلافات شخصی است همین جوری که رنگ و شکل ما با همدیگر فرق دارد ، سلیقهها هم فرق می کند ، من در رنگ لباسها یک رنگی را میپسندم و شما رنگ دیگر را ، اینها مسائل شخصی است ، در مسائل شخصی هیچکس نباید مزاحم فرد دیگر بشود و لهذا هیچ کس حق ندارد در انتخاب همسر فرد دیگری را مجبور بکند چون جزء مسائل شخصی است هر کسی که از نظر سلیقه در انتخاب همسر یک سلیقه مخصوص بخود دارد اسلام هم می گوید هیچ کس را نباید مجبور کرد در انتخاب همسر چون جزء مسائل شخصی است .
فرنگی ها که می گویند از نظر توحید و ایمان نباید مزاحم کسی شد از اینجهت است که فکر میکنند اینها جزء امور خصوصی و سلیقهای و ذوقی و فردی و شخصی است . انسان در زندگی به یک چیزی باید سرگرم باشد که اسمش ایمان است مثل امور هنریست یک کسی از حافظ خوشش میآید یک کسی از سعدی خوشش میاید یک کسی از مولوی خوشش میاید یکی از خیام خوشش میاید یکی از فردوسی خوشش میاید دیگر نباید مزاحم کسی شد که سعدیرا دوست دارد که تو چرا سعدی را دوست داری ، من حافظ را دوست دارم ، تو هم حتما بایستی حافظ را دوست داشته باشی .
می گویند دین هم همین جور است یک کسی اسلام را دوست دارد ، یک کسی مسیحیت را دوست دارد ، یک کسی زردشتیگری را دوست دارد یک کسی هم هیچیک از اینها را دوست ندارد ، نباید مزاحم کسی شد . اینها از نظر فرنگیها به اصل زندگی مربوط نیست ، بخط مشی انسان مربوط نیست ، آنها اصلا طرز تصورشان و طرز تفکرشان در دین با طرز تصور ما فرق می کند . دینی که مثل دینهای آنها باشد همین جور هم باید بود ولی از نظر ما ، دین یعنی صراط مستقیم ، یعنی راه راست بشری ، بیتفاوت در مسئله دین بودن ، یعنی در راه راست بشریت بی تفاوت بودن .
ما می گوئیم توحید با سعادت بشری بستگی دارد ، مربوط به سلیقه شخصی نیست مربوط باین قوم و آن قوم نیست پس حق با همان کسانیست که توحید را جزء حقوق بشریت میشمارند .اگر هم ما می گوئیم جنگ برای تحمیل توحید جایز نیست نه بخاطر این است که این از اموریست که نباید از آن دفاع کرد ، نه بخاطر این است که از حقوق انسانیت نیست ، بخاطر این است که خودش فی حد ذاته قابل اجبار نیست
بنا بر این گزارش کتاب جهاد، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
پایان پیام/
نظر شما