ملاک خوب بودن کتاب جایزه و فروش بالا نیست/ به ممیزی پایبندم

خبرگزاری شبستان: هادی خورشاهیان در نشست عصر تجربه گفت: در جامعه ای زندگی می کنیم که قوانینی دارد، بنابراین من نظارت ارشاد را هم قبول کرده ام و به قوانینی که ممیزی نامیده می شود، پایبندم.

به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری شبستان، «هادی خورشاهیان» در پنجمین نشست عصر تجربه بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان حاضر شد و گفت: هر زبانی این پتانسیل را دارد که چیزهایی را که گویشوران آن می‌خواهند، منتقل کند. از این جهت طبیعتاً ارزش داستان‌های من و یا بی‌ارزش بودن آنها در این است که من توانسته‌ام نظر خودم را در آنها بیان کنم. وقتی می‌نویسم جمله بعدی خود را نمی‌توانم تشخیص دهم. در اواخر دهه 60 که داستان می‌نوشتم، سوژه زیادی داشتم،‌ اما همه را پاره کرده و دور ریختم،‌ در اوایل دهه هفتاد روزها به محض اینکه می‌رسیدم خانه بدون اینکه کفش‌هایم را در بیاورم می‌نشستم و می‌نوشتم،‌ اما باز هم آنها را دور ریختم،‌ تا سال 73 که دیگر یک کلمه را هم دور نریختم، یادم است که سال 81،‌ 19 داستان کوتاه چاپ کردم.

 

وی که تاکنون 51 کتاب منتشر کرده است،‌ بیان کرد: ملاک خوب بودن یک کتاب جایزه بردن آن و یا پرفروش بودنش نیست ضمن اینکه کتابها در لحظه هایی خاص تاثیر دارند. من 20 سال پیش صد سال تنهایی را می خواندم و خیلی از آن لذت می بردم ولی ممکن است الان این گونه نباشد.

 

خورشاهیان در ادامه به کتاب «من هومبولتم» اشاره کرد و درباره آن توضیح داد: داستان نوشتن این کتاب این گونه بود که من صدتا کاغذ یک رو سفید را برداشتم و بردم اتاق و گفتم باید رمان بنویسم و شروع کردم به نوشتن. یک شب پنجشنبه ای بود که نوشتن این رمان را شروع کردم و سه شنبه هفته بعد آن را تحویل ناشر دادم. وقتی شروع به نوشتن این رمان کردم واقعا هیچ چیزی در ذهن نداشتم و به طور قطع می گویم که هیچ نقطه و ویرگول و هیچ کلمه ای از آن را خط نزدم و اتفاقا این خودش نوعی تکنیک شد. به مرور یاد گرفتم که در اثر اشتباهات آدم یک تکنیک می تواند به وجود بیاید و لازم نیست شما حتما یک کار آکادمیک انجام دهید. همچنین اصلا به اسامی شخصیت ها در این رمان فکر نکرده بودم. هومبولت در اصل یک زبان شناس بوده است، هومبولت من هم همین طور است؛ بردیا استهبانی 50 درصد احمق و 50 درصد نابغه است.

 

دیالوگ‌ها برگرفته از ذهن منِ نویسنده است

این نویسنده در ادامه گفت: منِ خورشاهیان به عنوان نویسنده 50 درصد قابل اعتماد و 50 درصد غیر قابل اعتماد هستم؛ بعضی از داستان های من مثل کتاب «من کاتالان نیستم» در واقع خواب های من هستند؛ یک بار خواب دیدم که با یکی از دوستانم به نام رضا قیصری با هم رفته ایم آرژانتین و در آنجا کودتا شده است، من تمام حوادثی را که در این رمان وجود دارد، واقعا در خوابم دیدم.

 

وی در مورد دیالوگ های داستان های خود یادآور شد: دیالوگ‌ها عمدتا برگرفته از ذهن من است. اصولا من توان این را دارم که بیشمار دیالوگ بنویسم آن هم از چیزی که تنها در ذهنم است.

 

خورشاهیان درباره تجربه استفاده از کلاس و کارگاه داستان‌نویسی نیز توضیح داد: من کلاس نرفتم. من برای شعر به شعرای مختلف از جمله محمدکاظم کاظمی در مشهد یا به مرحوم قیصر امین پور و ... مراجعه کردم. من اولین کتابم را نوشتم بعد به اولین کارگاه رفتم خیلی خوب بود، ایرادهای کتاب را به من گفتند،‌ کتاب‌های تازه به شما معرفی می‌کنند. به طور مثال شما اگر کلاس زبان بروید، ولی در خانه تمرین نکنید، موفق نمی‌شوید. ولی بر عکس ممکن است اتفاق بیافتد، می‌شود کلاس داستان‌نویسی نرفت ولی داستان نویس شد.

 

وی در مورد تفاوت سطح زبانی نوشته‌های خود بیان کرد: من در 20 سال گذشته هیچ فرقی نکردم، ممکن است شما در جزئیات تفاوت پیدا بکنید، مثلاً همه ما در پایان جملاتمان از فعل استفاده می‌کنیم، اما تنها یک زبان‌شناس متوجه تفاوت نوشته‌های ما می‌شود.

 

به قوانینی که ممیزی می‌نامند، پایبند هستم

این نویسنده که به عنوان کارمند در وزارت ارشاد نیز مشغول است، در پاسخ به این سوال که چه حسی بعد از ممیزی داستانهایش دارد، اظهار کرد: در جامعه ای زندگی می کنیم که قوانینی دارد. من نظارت ارشاد را هم قبول کرده ام و به قواعد آن چیزی که شما می گویید ممیزی، پایبندم. وقتی در اداره به من می گویند پیراهن آستین کوتاه نپوش و یا موهایت را بلند نکن، اینها را قبول کرده ام و معمولا این موارد را رعایت می کنم. مطمئنا من از آن آدم هایی نیستم که فکر کنم آزادی بیان چیز خیلی عجیب و غریبی است و اگر جمله ای از داستانم حذف شود، چه اتفاقات عجیب و غریبی می افتد. الان قوانین به این شکل است و من باید تابع آن باشم، ممکن است این قوانین عوض شود طبیعتا من هم باید با این قوانین کار کنم.

 

وی با اشاره به اینکه تنه سانسور به کتاب های من هم خورده است، گفت: همین اواخر به من گفتند دو تا کلمه از کتابت را عوض کن یکی« دختر» و دیگری «معشوقه». من دختر را تبدیل کردم به «درخت» و دیدم چقدر مفهوم جمله و داستان قشنگ می شود. به عنوان یک کارمند وزارت ارشاد ناشران و مولفان و مترجمان زیادی را دیده ام که گلایه داشتند از اینکه کتابشان ممیزی یا حتی لغو مجوز شده است. حتی آدم هایی را دیده ام که آمده اند در ارشاد گریه کرده اند.

 

پایان پیام/

کد خبر 279740

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha